دل نامه یا نامه دل

وضعیت
موضوع بسته شده است.

mahshid m

عضو جدید
کاربر ممتاز
هر چه که در دنیاست
برای آزمودن است جز عشق
همه را بیازمای
حتی خدا را
خودش این گونه بهتر دوست دارد
با تفکر راهت را بگشای از میان ِ تمام اتفاقات
و این گونه نور در تو سر به آسمان می گزارد
 

kajal4

عضو جدید
کاربر ممتاز
باران که می بارد
تمام کوچه های شهر
پر از فریاد من است ...
که می گویم
من تنها نیستم !
تنها، منتظرم ...
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman, times, serif]دل فارغ زدرد عشق دل نیست[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]تن بی درد دل جز آب و گل نیست[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]ز عالم روی آور در غم عشق[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]که باشد عالمی خوش عالم عشق[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]غم عشق از دل کس کم مبادا[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]دل بی عشق در عالم مبادا[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]فلک سر گشته از سودای عشقست[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]جهان پر فتنه از غوغای عشقست[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]اسیر عشق شو که ازاد باشی[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]غمش بر سینه نه تا شاد باشی[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]می عشقت دهد گرمی زمستی[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]وگر افسردگی و خود پرستی[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]زیاد عشق عاشق تازگی یافت[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]زذکر او بلند آوازگی یافت[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]هزاران عا قل و فرزانه رفتند[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]ولی از عاشقی بیگانه رفتند[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]نه نامی ماند زیشان نه نشانی[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]نه در دست زمانه داستانی[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]چو اهل دل ز عشق افسانه گویند[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]حدیث بلبل و پروانه گویند[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]به گیتی گرچه صد کار آزمایی[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]همین عشقت دهد از خود رهایی[/FONT][FONT=times new roman, times, serif][FONT=times new roman, times, serif]

[/FONT]
[/FONT]
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
نشسته در دو چشم تو ، نگاه بی قرار من
تو ای ستاره سحر ! بیا بمان کنار من
در این دیار غم فزا که جان به لب رسیده است
تو ای گره گشا بیا! گره گشا ز کار من
همین که گام می زنی ، به خلوت خیال من
سرشک شوق می چکد ز چشم اشکبار من
ز مقدمت خدا کند که ای سوار مشرقی !
در این غروب بی کسی، ز ره رسد بهار من
ز لحظه هبوط من، تو خود گواه بوده ای
رسیده از ولای تو ، شکوه اعتبار من
کنون نگاه مست تو که می برد قرار دل
بیا طبیب درد من! همیشه غمگسار من
و این غزل سروده را ز شائقت قبول کن
که تا مگر به سر رسد، زمان انتظار من
اکبر حمیدی
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman, times, serif]و خدا تنها بود [/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif][/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]خداوند بارگاهش را آفرید [/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif][/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]ولی بارگاهش خالی بود[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif][/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]خداوند فرشتگانش را آفرید [/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif][/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]ولی فرشتگانش بی احساس بودند[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif][/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]خداوند دنیا را آفرید [/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif][/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]ولی دنیا ساکن بود[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif][/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]خداوند زمین را آفرید [/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif][/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]ولی زمین بی حاصل بود[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif][/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]خداوند دریاها را آفرید[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif][/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]ولی دریاها بدون موج بودند[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif][/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]خداوند گیاهان را آفرید [/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif][/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]ولی گیاهان بی برگ بودند[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif][/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]خداوند مرد را آفرید [/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif][/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]ولی مرد تنها بود[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif][/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]خداوند زن را آفرید [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif][/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]ولی زن تنها بود

[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif][/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]وخداوند چیزی جدید آفرید [/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif][/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]بارگاهش شلوغ شد [/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif][/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]فرشتگانش با احساس شدند[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif][/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]دنیا به جنب و جوش افتاد[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif][/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]زمین به بار نشست[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]
[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]دریاها مواج شدند[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif][/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]مرد و زن یار یکدیگر شدند [/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif][/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]آن چیز جدید عشق بود[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif][/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]خداوند عشق را آفریده بود[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif][/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]و خداوند برای تمام مخلوقاتش عشق را آفریده بود[/FONT]
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
 

آیدا..

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در این دنیای خاکستر نشین آدمی

[FONT=&quot]به جزء درد و به جزء ماتم [/FONT]
[FONT=&quot]چه بوده قسمت انسان [/FONT]
[FONT=&quot]نه عشقی ، نه مهری ، نه دوستی . . .[/FONT]
 

mahshid m

عضو جدید
کاربر ممتاز
باز کن پنجره چشمت را!

و به خورشید بگو

که کسی آمده است

تا بتابد امروز

و بخواند قصه

قصه سبز رهایی را

برشاخه خشک ،

بازکن پنجره چشمت را!

وبیاویز به آن فانوسی

و به مهتاب بگو

صفحه ذهن کبوتر آبی ست.

ای صداقت

ای سبز!

مریم خسته من!

دست تو پیچک خردی ست

به دیوار تنم.

تو اگر بشناسی غم در خود مردن

بغض این پنجره را می فهمی.

ای غنی تر از شعر!

متبرک فصلم!

کاش تو سبزترین

شعر مرا

برتن خشک زمین می خواندی

کاش تو می ماندی

کاش تو می خواندی

ـ کمتراز حنجره زخمی من ـ

ای صمیمی

ای سبز!

شاید از پوچی ماست

که شقایق زخمی ست .

ـ باز کن پنجره چشمت را......
 

mahshid m

عضو جدید
کاربر ممتاز
برای من دنیا به آخر رسیده

یا ... زمان چنان به کندی میگذرد ... امانم را بریده

ویا ... هجوم دلتنگی ها ... کدام ؟؟؟

بیکباره بر سرم اوار شده

که حتی توان نوشتنم نیست

من که برای رسیدن به تو

با رویاهای خودم ... تا اخر دنیا ... پا به پای تو

آمدم ... کجای این دنیای لایتناهی را اشتباه طی کردم ؟

وقتی به تو رسیدم ... که جز تنهایی ... جدایی

نصیبم نشد ... بگو کدامین راه برای رسیدن به تو

به اشتباه پیمودم ... که نصیبم تنهایی شد ؟؟؟ بگو
 

mahshid m

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتی گفتی خداحافظ

تا آمدم ببینمت

اشک مجالم نداد

حتی برای خداحافظی دستی تکان دهم

هوای سنگین بی تو بودن

در این غربت

خونه ای که از طنین خداحافظیت

به ماتمکده ای تبدیل شد

زندونی شد که حصارهایش خفه ام میکرد

در پشت این شیشه ها

که تصویر یک شهر غمگین

با یک دنیا افسوس

که در هوایش موج میزد

ماندن جز افسوس چیزی جز درد

به همراه نداشت

باید رفت ...

این خاطره را باید برای همیشه از ذهن پاک کرد

باید این شهر غمگین را برای همیشه ترک کرد
 

آیدا..

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اگه باز از روزگار دلت گرفت، لحظه ها، ثانیه ها ابری شدن.....

دلت گرفته عزيزم ؟ گرفتاري ؟ بي پناهي ؟ بي کسي و بي هم زبوني آزارت ميده ؟

قلب وغرورت شکسته ؟ فکر ميکني تنهات گذاشتم عزيزم ؟

نه من اينجاپيشتم . فقط کافيه سرتو بالا کني و آغوش باز منوببيني که منتظر توست .

بدو بيا عزيزم بدو... امضا : خدا
 

mahshid m

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگه باز از روزگار دلت گرفت، لحظه ها، ثانیه ها ابری شدن.....

دلت گرفته عزيزم ؟ گرفتاري ؟ بي پناهي ؟ بي کسي و بي هم زبوني آزارت ميده ؟

قلب وغرورت شکسته ؟ فکر ميکني تنهات گذاشتم عزيزم ؟

نه من اينجاپيشتم . فقط کافيه سرتو بالا کني و آغوش باز منوببيني که منتظر توست .

بدو بيا عزيزم بدو... امضا : خدا

عالی بود عزیزم مرسی.........
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
از بيم و اميد عشق رنجورم
آرامش جاودانه می خواهم
بر حسرت دل دگر نيفزايم
آسايش بی كرانه می خواهم

پا بر سر دل نهاده می گويم
بگذشتن از آن ستيزه جو خوشتر
يك بوسه ز جام زهر بگرفتن
از بوسه آتشين او خوشتر

پنداشت اگر شبی بسر مستی
در بستر عشق او سحر كردم
شب های دگر كه رفته از عمرم
در دامن ديگران بسر كردم

ديگر نكنم ز روی نادانی
قربانی عشق او غرورم را
شايد كه چو بگذرم از او يابم
آن گمشده شادی و سرورم را

آنكس كه مرا نشاط و مستی داد
آنكس كه مرا اميد و شادی بود
هر جا كه نشست بی تأمل گفت
« او يك زن ساده لوح عادی بود
»

می سوزم از اين دورویی و نيرنگ
يكرنگی كودكانه می خواهم
ای مرگ از آن لبان خاموشت
يك بوسه جاودانه می خواهم

رو ، پيش زنی ببر غرورت را
كاو عشق ترا به هيچ نشمارد
آن پيكر داغ و دردمندت را
با مهر به روی سينه نفشارد

عشقی كه ترا نثار ره كردم
در سينه ديگری نخواهی يافت
زان بوسه كه بر لبانت افشاندم
سوزنده تر آذری نخواهی يافت

در جستجوی تو و نگاه تو
ديگر ندود نگاه بی تابم
انديشه آن دو چشم رؤيایی
هرگز نبرد ز ديدگان خوابم

ديگر به هوای لحظه ی ديدار
دنبال تو در بدر نمی گردم
دنبال تو ای اميد بی حاصل
ديوانه و بی خبر نمی گردم

در ظلمت آن اتاقک خاموش
بيچاره و منتظر نمی مانم
هر لحظه نظر به در نمی دوزم
وان آه نهان به لب نمی رانم

ای زن كه دلی پر از صفا داری
از مرد وفا مجو ، مجو ، هرگز
او معنی عشق را نمی داند
راز دل خود به او مگو هرگز
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman, times, serif]سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی
[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]چشم آسایش که دارد از سپهر تیز رو
ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی
[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت
صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی
[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]در طریق عشقبازی امن آسایش بلاست
ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی
[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست
رهروی باید جهانسوزی نه خامی بی غمی
[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]آدمی در عالم خاکی نمی‌آید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی
[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]گریه حافظ چه سنجد پیش استغنای عشق
کاندرین طوفان نماید هفت دریا شبنمی
[/FONT]
"حافظ"
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
گفتی: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟
شیرین من، برای غزل شور و حال کو؟

پر می زند دلم به هوای غزل، ولی
گیرم هوای پر زدنم هست، بال کو؟

گیرم به فال نیک بگیرم بهار را
چشم و دلی برای تماشا و فال کو؟

تقویم چارفصل دلم را ورق زدم
آن برگهای سبز سرآغاز سال کو؟

رفتیم و پرسش دل ما بی جواب ماند
حال سؤال و حوصله قیل و قال کو؟


قیصر امین پور
 

آیدا..

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خیالم تو ای اسوه نجابت
چه کنم کنی مرا اجابت

بخشنده ترینی تو به خطاهای کلامم
دریای معرفت وجودت ززخم زبانم

شرمنده حسن رویت هستم
گر افسار تحجر بر خویش بستم

سالی تو مرا ز خویشتم ران
تا گر که شوم به ز تن جان

دل مرده شوم من ز فراقت
تا که باز زنده شوم ز نگاهت

ندانم، ارزشی باشد در عالم
کان را من نیابم در خیالم
 

mahshid m

عضو جدید
کاربر ممتاز
امروز را هم مثل زوزهای دیگر آغاز میکنم

پشت این شهر غبار گرفته و اندوهگین ...

دیگر نه رویش امیدی هست و نه شکوفایی

نه جوابی برای پرسشهایی که با حجم سنگین

بر پیکرم ... بر روحم ... بر افکارم سایه

افکنده است ...

اجبار ... اجبار ... برای زندگی کردن و

سکوتی که حاکی جواب تمامی سوالهاست
 

mahshid m

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلتنگم ... دلتنگ نبودنت

دلتنگ نداشتنت ...

هیچ میپرسی با تنهایی هایم چه کنم ؟

هیچ میدانی بیقراریها نابودم کرده ؟

با تو چه کنم ؟

کدام حرفای نا گفته ای را بگویم

که همیشه این چنین آشفته ام میکند ؟

خزان رسید ... من زودتر از فصل خزان پرپر میشوم

قلم روی کاغذ میگذارم اول نام تو ثبت میشود

آخر بگو چرا ؟ در هیاهوی این زندگی پر تلاطم

پیش تر از هر فکری ... جلوتر از هر رویایی به ذهنم میرسی

چرا تمیتوانم هیچ اسمی را در دفترخاطراتم بنویسم

هیچ عشقی را که سر لوحه آغاز زندگیم باشد بپذیرم

من زودتر از خزان پرپر میشوم .. زود ... چون تند باد پاییزی

عاری از همه چیز ...
 

mahshid m

عضو جدید
کاربر ممتاز
دل من شکسته،تنهاست،ولی تو خبر نداری

کی میای به دیدن من ،پا روی چشمام بذاری؟

دیدنت برای چشمام،یه تولد دوباره است

توی دستای لطیفت ،عالمی گل و ستاره ست

یادته روزای اول،صبح یک روز بهاری

گفتی با حجب و نجابت: تو به من علاقه داری؟

یادته صدات که می پیچید،زیر سقف سوت و کوری

چه جوری دلت قبول کرد؟دوری و رنج و صبوری

منی که برات می مردم ،خودتم اینو می دونی

تویی که قسم می خوردی همیشه پیشم می مونی

حالا چی شده عزیزم،به جدایی داری اصرار؟

چرا پیش دشمن و دوست،تو منو می کنی انکار؟

نگذره خدا از اون که،بین ما فاصله انداخت
تو رو باز هوایی کرد و قصه جدایی رو ساخت
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
امروز را هم مثل زوزهای دیگر آغاز میکنم

پشت این شهر غبار گرفته و اندوهگین ...

دیگر نه رویش امیدی هست و نه شکوفایی

نه جوابی برای پرسشهایی که با حجم سنگین

بر پیکرم ... بر روحم ... بر افکارم سایه

افکنده است ...

اجبار ... اجبار ... برای زندگی کردن و

سکوتی که حاکی جواب تمامی سوالهاست

مهشید جون اگه میشد 1000 تا تشکر میزدم خیلی عالی بود.
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
بر زبان جاري نشد شوري که در جان داشتم
ور نه با تو گفتني هاي فراوان داشتم
بي تو از ناگفتني هايي که در دل مانده بود
کوه دردي بودم و سر در گريبان داشتم
روزهاي ابري که در هر سوي من گسترده بود
شب به يمن ابرهاي تيره باران داشتم
سرد مهري از نگاهت سخت باور مي شود
من به چشمان تو چون خورشيد ايمان داشتم
دل به دريا زدن قدري جنون ميخواست ....... آه
بي خود از فرزانه اي من چشم طوفان داشتم
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
رفتنت آغاز ويرانيست حرفش را نزن

انتهاي يک پريشانيست حرفش را نزن

گفته بودي چشم بردارم من از چشمان تو

راهمان با اينکه طولانيست حرفش را نزن

دوست داري بشکني قلب پريشان مرا

دل شکستن کار آسانيست حرفش را نزن

عهد کردي با نگاه خسته اي محرم شوي

گر نگاه خسته ي ما نيست حرفش را نزن

خورده اي سوگند روزي عهد ما را بشکني

اين شکستن نامسلمانيست حرفش را نزن

حرف رفتن مي زني وقتي که محتاج توام

رفتنت آغاز ويرانيست حرفش را نزن
 

kajal4

عضو جدید
کاربر ممتاز
یلدا

یلدا

در همین حسرت که یک شب راکنارت، مانده ام
در همان پس کوچه ها در انتظارت مانده ام
کوچه اما انتهایش بی کسی بن بست اوست
کوچه ای از بی کسی را بیقرارت مانده ام
مثل دردی مبهم از بیدار بودن خسته ام
در بلنداهای یلدا خسته، زارت مانده ام
در همان یلدا مرا تا صبح،دل زد فال عشق
فال آمد خسته ای از این که یارت مانده ام
فــــــــال تا آمد مرا گفتی که دیگر،مرده دل
وز همان جا تا به امشب، داغدارت مانده ام
خوب می دانم قماری بیش این دنیا نـبود
من ولی در حسرت بُردی،خمارت مانده ام
سرد می آید به چشم مست من چشمت و باز
از همین یلدا به عشق آن بهارت مانده ام...
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دلم را چون اناري کاش يک شب دانه مي کردم

تمام هستي ام را نذر آن دردانه مي کردم

چه مي شد آه اي موساي من، من هم شبان بودم

تمام روز و شب زلف خدا را شانه مي کردم

نه از ترس خدا، از ترس اين مردم به محرابم

اگر مي شد همه محراب را ميخانه مي کردم

اگر مي شد به افسانه شبي رنگ حقيقت زد

حقيقت را اگر مي شد شبي افسانه مي کردم

چه مستي ها که هر شب در سر شوريده مي افتاد

چه بازي ها که هر شب با دل ديوانه مي کردم

يقين دارم سرانجام من از اين خوبتر مي شد

اگر از مرگ هم چون زندگي پروا نمي کردم

سرم را مثل سيبي سرخ صبحي چيده بودم کاش

دلم را چون اناري کاش يک شب دانه مي کردم

عليرضا قزوه
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
خسته ام

خسته ام مي فهميد ؟!
خسته از آمدن و رفتن و آوار شدن
خسته از منحني بودن و عشق
خسته از حس غريبانه اين تنهايي
به خدا خسته ام از اينهمه تکرار سکوت
به خدا خسته ام از اينهمه لبخند دروغ
به خدا خسته ام از حادثه صاعقه بودن در باد
همه ي عمر دروغ
گفته ام من به همه
گفته ام:
عاشق پروانه شدم !
واله و مست شدم از ضربان دل گل !
شمع را مي فهمم !
کذب محض است
دروغ است
دروغ !
من چه مي دانم از حس پروانه شدن ؟!
من چه مي دانم گل ، عشق را مي فهمد ؟
يا فقط دلبري اش را بلد است ؟!
من چه مي دانم شمع
واپسين لحظه ي مرگ
حسرت زندگي اش پروانه است ؟
يا هراسان شده از فاجعه نيست شدن ؟!
به خدا من همه را لاف زدم !
به خدا من همه عمر به عشاق حسادت کردم !
باختم من همه عمر دلم را
به سراب !
باختم من همه عمر دلم را
به شب مبهم و کابوس پريدن از بام !
باختم من همه عمر دلم را
به هراس تر يک بوسه به لبهاي خزان !
به خدا لاف زدم
من نمي دانم عشق ، رنگ سرخ است ؟!
آبي ست ؟!
يا که مهتاب هر شب ، واقعاً مهتابي ست ؟!
عشق را در طرف کودکي ام
خواب ديدم يکبار !
خواستم صادق و عاشق باشم !
خواستم مست شقايق باشم !
خواستم غرق شوم
در شط مهر و وفا
اما حيف
حس من کوچک بود
يا که شايد مغلوب
پيش زيبايي ها !
به خدا خسته شدم
مي شود قلب مرا عفو کنيد ؟
و رهايم بکنيد
تا تراويدن از پنجره را درک کنم !؟
تا دلم باز شود ؟!
خسته ام درک کنيد
مي روم زندگي ام را بکنم
مي روم مثل شما،
پي احساس غريبم تا باز
شايد عاشق بشوم !:gol:
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا