دل نامه یا نامه دل

وضعیت
موضوع بسته شده است.

mahboobeyeshab

عضو جدید
کاربر ممتاز
نوبت تو بود چشم بگذاری
دشت زیر آفتاب
گنجشک بر شاخه
من اما نه دور از تو
پنهان شدم

دشت و گنجشک را دیدی
برای تو بازی تمام شد

امروز جایی نه خیلی دور
جاپای رفتن زنی است
که پیدایش نکرده‌ای....
 
آخرین ویرایش:

mahboobeyeshab

عضو جدید
کاربر ممتاز


تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز،
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چرا باغچۀ کوچک ما سیب نداشت!!
اما حالا بریم سراغ جواب فروغ فرخزاد، دی ماهی معروف به شعر لطیف مصدق!!...،جوابی که واقعا محشر و دیوونه کننده اس:
من به تو خندیدم
چون که می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه
پدر پیر من است
من به تو خندیدم
تا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک
دل من گفت: برو !
چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را ...
و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام
حیرت و بُغض تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چه می شد که اگر باغچه خانه ما، سیب نداشت!!!...

 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بی تو، مهتاب‌شبی، باز از آن كوچه گذشتم،
همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم،
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،
شدم آن عاشق دیوانه كه بودم.

در نهانخانه جانم، گل یاد تو، درخشید
باغ صد خاطره خندید،
عطر صد خاطره پیچید:

یادم آمد كه شبی باهم از آن كوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.

تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت.
من همه، محو تماشای نگاهت.

آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه‌ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ

یادم آید، تو به من گفتی:
از این عشق حذر كن!
لحظه‌ای چند بر این آب نظر كن،
آب، آیینه عشق گذران است،
تو كه امروز نگاهت به نگاهی نگران است،
باش فردا، كه دلت با دگران است!
تا فراموش كنی، چندی از این شهر سفر كن!

با تو گفتم:‌ حذر از عشق!؟ ندانم!
سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم،
نتوانم!

روز اول، كه دل من به تمنای تو پر زد،
چون كبوتر، لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم،

باز گفتم كه : تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم، نتوانم!

اشكی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب، ناله ی تلخی زد و بگریخت

اشك در چشم تو لرزید،
ماه بر عشق تو خندید!

یادم آید كه : دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه كشیدم.
نگسستم، نرمیدم.

رفت در ظلمت غم، آن شب و شب‌های دگر هم،
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم،
نه كنی دیگر از آن كوچه گذر هم
[/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]اثر ماندگار فریدون مشیری[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]
 

mahshid m

عضو جدید
کاربر ممتاز
بلیط سفرم را از باجه سکوت تو خریدم و برای دانستن ناگفتنی های کلامت،

در مسیر عشق بسوی تو اوج گرفتم.....

نگاهت را چراغ راهم و مهرت را توشه سفرم کردم....

سکوت سرد...


سکوت تلخ ...

سکوتی تا ته دنیا .......

من نمی دانستم که سکوت واژه بیان و صدای دلنشین کلام توست...

سکوت سرشار از ناگفته ها...

و اعتراف به احساسات نهان....

در این سکوت حقیقت نهفته هست!!!

حقیقت من * حقیقت تو......

و باز هم سکوت...........

سکوتی بی پایان!!!
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]نزدیک می شوی به من[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif] فرسنگها درمن فرو می روی [/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif] در من خانه می کنی[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif] در من حضور می یابی[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]لحظه به لحظه [/FONT][FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]هرجا و هر کجا[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif] توی انگشتهایم جاری می شوی[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif] سطرسطرخاطراتم را می نگاری[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif] روی لبم می نشینی[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]خنده می شوی،[/FONT][FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif] حرف می شوی[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif] دلم که می گیر د [/FONT][FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]ازچشمهایم می باری[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]کیستی؟ [/FONT][FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]کیستی تو ؟[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif] کیستی تو که این همه[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif] در من می تابی[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif] بی آنکه کاسته شوی[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif] بی آنکه غروب کرده باشی[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]کیستی؟ [/FONT][FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]کیستی تو که این همه[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif] سزاوار حرفهای عاشقانه ای[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif] کیستی تو که دیدنت زندگی[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif] رفتنت مرگ است[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif] در من بمان [/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif] از هنوز تا همیشه [/FONT]​
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
ای جان غم گرفته بگو دور از آن نگاه در چشمه کدام تبسم بشویمت
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
گر چه این دلبستگی های زمینی خوب نیست

اتفاق است و می افتد ، دل که سنگ و چوب نیست
با چنین شوق تماشای من و زیبایی ات
صبر ممکن هم اگر باشد ، دگر مطلوب نیست
کفر عشق آمیز شیطان ، عبرت آموزم شده است
گر چه در چشم شما جز بنده ای مغضوب نیست
از شب یلدای انکار و مصیبت خسته ام
من مسیحا نیستم ، دل حضرت ایوب نیست
نیست مولانا ، جهان از شمس تبریزی پر است
تشنه جانی کو؟ و گرنه قحطی محبوب نیست
قفل ، قلف و مبتلا را مفتلا گفتن خوش است
گر چه هر عاشق ، که دست افشان شود زرکوب نیست
آسمانی یا زمینی ، کاش عاشق می شدیم
گر چه این دلبستگی های زمینی خوب نیست
 

mahshid m

عضو جدید
کاربر ممتاز
پرنده بود و آسمان !

سکوت بود و جاده و خطی که می رفت ...

من بودم و تو !

باران بود و آغوش گرمت که چتر من شد ...

باز هم جاده ...

.

.

.

جاده پا برجاست و رد پای من و تو را می نگرد !

پرنده هست و آغوش آسمان را رها نمی کند ...

باران هست واشکهای مرا می شوید ...

می بینی بی وفا ؟!

تنها من ، تنها شدم ...

تنها من هستم که ...

من هستم و یاد بودنت ...!
 

mahshid m

عضو جدید
کاربر ممتاز
من از نهایت شب به روشنایی روز می رسم..

من از پس شبهای بارانی به انتظار دیدن رنگین کمان..

با دلی سرشار از امید، بدنبال شبهی چراغ بدست...

راه تاریک است و من خسته...

سکوت تلخی بر روی لبهای من نقش بسته....

سکوت، تنهایی، خستگی، تکرار.....

قصد عادت به این واژگان را ندارم... پس به آن نمی اندیشم...

میروم.. همیشه رفتن رسیدن نیست....

ولی برای رسیدن راهی بجز رفتن نیست.....
 

mahshid m

عضو جدید
کاربر ممتاز
باران می بارد.....

شعر نوازش های نرم باران را نمی شنوم!!!!

بی تابم بی تاب..

و تو بهتر از هرکسی معنی این واژه را میدانی!!!

در هیاهوی خیابانهای این شهر شلوغ..

گم میشود صدای باران...

سکوتی بر لبم....فریادی در دلم.....



درگذر از آن کوچه بن بست..

می شنوم صدایت را، می بینم نگاهت را، حس می کنم وجودت را....

می جویم آرامشی را که گاهی از من تو میدزدی......

و می خوانم با باران:

با تو می مانم
 

mahshid m

عضو جدید
کاربر ممتاز
نگو کاری زدست آسمان دل گرفته برنمی آید...

نگو این رنج را باید پذیرفت....

نگو امید یاری، نا امید است...

نگو باید حذر کرد...

کمی از حق گذر کرد....



نگو امشب در این شوریده بازار، کسی همراه من نیست!!!

و من آکنده از تنهایی و تردید،

پر از وحشت

پر از دل واپسی، آسیمه سر، نومید...

سرشک آسمان را چشم در راهم...

ببار ای ابر دل خسته،

نشو درمانده از سرکوب و از تهدید...

نگو کاری ز دست آسمان دل گرفته برنمی آید...
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman, times, serif]آنقدر تنهایم که در خودم خودی را ساخته ام تا با او ، ما شوم!
و اين طور شد که ناگهان تمام اطرافم پر شد از تکثير وحشت آور آدمهايی که پر از « ما » های تنها بودند .
به راستی آيا من کپی نا شناخته ای از تنهايی آدمها نيستم ؟!!!!
[/FONT]
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman, times, serif]من هر روز و هر لحظه نگرانت می شوم که چه می کنی !؟

پنجره ی اتاقم را باز می کنم و فریاد می زنم

تنهاییت برای من …
[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]غصه هایت برای من …[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]همه بغضها و اشکهایت برای من ...[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]اذیتها ، آزارها و عصبانیت هایت برای من ...[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]فقط بخند برایم ، بخند

آنقدر بلند

تا من هم بشنوم صدای خنده هایت را…
[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]صدای همیشه خوب بودنت را[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]تا من هم یکبار خنده را تجربه کنم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]فقط بخند ، همین ...[/FONT]​
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman, times, serif]عميق ترين درد در زندگی مردن نيست ، بلکه نداشتن کسی است که الفبای دوست داشتن را برايت تکرار کند و تو از او رسم محبت بياموزی . عميق ترين درد در زندگی مردن نيست ، بلکه گذاشتن سد در برابر روديست که از چشمانت جاريست. عميق ترين درد در زندگی مردن نيست ، بلکه پنهان کردن قلبی ست که به اسفناک ترين حالت شکسته شده . عميق ترين درد در زندگی مردن نيست ، بلکه نداشتن شانه های محکمی ست که بتوانی به آن تکيه کنی.[/FONT]
 

mahshid m

عضو جدید
کاربر ممتاز
شب سردی است، و من افسرده
راه دوری است، و پایی خسته
تیرگی هست و چراغی مرده


می کنم تنها از جاده عبور
دور ماندند ز من آدمها
سایه ای از سر دیوار گذشت
غمی افزود مرا بر غمها


فکر تاریکی و این ویرانی
بی خبر آمد تا با دل من
قصه ها ساز کند پنهانی


نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر سحر نزدیک است
هر دم این بانگ برآرم از دل
وای این شب چقدر تاریک است


خنده ای کو که به دل انگیزم؟
قطره ای کو که به دریا ریزم؟
صخره ای کو که بدان آویزم؟


مثل این است که شب نمناک است
دیگران را هم غم هست به دل
غم من، لیک غمی غمناک است.
 

mahshid m

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتی که زندگی من چیزی نبود به جز تیک تیک ساعت دیواری،

دلهره، اضطراب، نگرانی برای آینده....

لحظه های پوچ و زندگی بیهوده...

بی رنگی ثانیه ها، بی تحرکی دقایق...

دنبال نوری در تاریکی، شبحی بنام همدل

همه تلاشم رنگ کردن دقایقم بود...

به دنبال دمی آرامش...

ولی در چی میتوان آن را یافت؟؟!!!

شاید هرکس آن را به سبک خود لمس کند...

ولی من فقط آن را طلب کردم.. به هرگونه که میرسید.. تفاوت نمی کرد!!!
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman, times, serif]یادت می آید روزی را که زیر سایه ی بید مجنون نشسته بودیم و به سیبی که در دستان تو آرام گرفته بود ، نگاه می کردم؟ تو آن روز به من اعتماد داشتی و سیب را دادی تا عادلانه تقسیم کنم ، ولی من قسمت بزرگ آن را خود برداشتم و تکه ی کوچک را به تو دادم. تو آرام پلک های پولکی ات را از من گرفتی و در دامان اندوه ابروانت فرو بردی و زیر لب آهسته زمزمه کردی. نمی دانم چه گفتی ، ولی امروز دیگر به من اعتماد نداری. شاید باید به تو می گفتم که آن تکه ی بزرگ خراب بود و من نمی خواستم تو آن را گاز بزنی![/FONT]
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman, times, serif]قطره دلش دریا می خواست[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]خيلی‌ وقت‌ بود كه‌ به‌ خدا گفته‌ بود[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]هر بار خدا می گفت: [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]از قطره‌ تا دريا راهیست‌‌ طولانی[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]راهی از رنج‌ و عشق‌ و صبوری[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]هر قطره‌ را لياقت‌ دريا نيست [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]قطره‌ عبور كرد و گذشت[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]قطره‌ پشت‌ سر گذاشت[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]قطره‌ ايستاد و منجمد شد [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]قطره‌ روان‌ شد و راه‌ افتاد [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]قطره‌ از دست‌ داد و به‌ آسمان‌ رفت و هر بار چيزی‌ از رنج‌ و عشق‌ و صبوری‌ آموخت. [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]تا روزی‌ كه‌ خدا گفت: [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]امروز روز توست . [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]روز دريا شدن .[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]خدا قطره‌ را به‌ دريا رساند . [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]قطره‌ طعم‌ دريا را چشيد .[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]طعم‌ دريا شدن‌ را .[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]اما ... [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]روزی‌ قطره‌ به‌ خدا گفت: از دريا بزرگتر، آری ،‌ از دريا بزرگتر هم‌ هست؟ [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]خدا گفت: هست[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]قطره‌ گفت: پس‌ من‌ آن‌ را می ‌خواهم .[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]بزرگترين‌ را. بی ‌نهايت‌ را. [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]خدا قطره‌ را برداشت‌ و در قلب‌ آدم‌ گذاشت‌ و گفت: اينجا بی ‌نهايت‌ است. [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]آدم‌ عاشق‌ بود. دنبال‌ كلمه‌ای‌ می ‌گشت‌ تا عشق‌ را توی‌ آن‌ بريزد. [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]اما هيچ كلمه‌ای‌ توان‌ سنگينی عشق‌ را نداشت. [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]آدم‌ همه‌ عشقش‌ را توی‌ يک‌ قطره‌ ريخت. [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]قطره‌ از قلب‌ عاشق‌ عبور كرد و وقتی‌ كه‌ قطره‌ از چشم‌ عاشق‌ چكيد ، [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]خدا گفت: حالا تو بی ‌نهايتی [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]چون كه‌ عكس‌ من‌ در اشک‌ عاشق‌ است[/FONT]
 

mahshid m

عضو جدید
کاربر ممتاز
چشمهای تو مثل آینه بود که به تصویر مُرده جان می داد

با تو عطر بهار با من بود نفسم بوی آسمان می داد

یک نفر در کنار سایه تو به من و سادگیم می خندید

بازهم یک نگاه شرماگین اوّلین بوسه ، آخرین تردید

لحظه های نجیب و باکره را تا شب اشتباه می بردم

تن تبعیدی ترا با خود لب مرز گناه می بردم

حسرت یک تغزل کوتاه بر دلم مثل زخم کاری بود

در کنار حضور تو ، این بار یک نفر گرم سوگواری بود

روی لب های خشک و تب زده ام داغ آن اشتباه جا مانده

در نگاه غرور زخمی من لذت آن گناه جا مانده

عطر پاییزی تو پیچیده در نفسهای زرد گندمزار

فرصت آخر است باور کن بغض من را به شانه ات بسپار
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مرا به یاد بیاور[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] فكر كن ، تمام ثانیه ها را بگرد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] آنقدر كه دستهایت عبور زمان را[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]لمس كنند . بگرد [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]میان برگ های كهنه تقویم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] در ثانیه های نفس نفس [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]در دقیقه های[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بودن و رفتن [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]... روی خط صاف آرامش چشمانم[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مرا یادت آمد ؟؟[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ناله های آسمان [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] درد ابر ، باد [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] قاصدك ، شعرهای ناتمام من [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نقطه چین های ترانه هایم ....[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مرا یادت هست؟!!؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تنها از جنس پاییز [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] یك قلب دنباله دار همیشگی[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] گوشه ی نوشته هایم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گریه ، لبخند [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]پیوند نگاهم با سنگفرش های خیس[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif] ...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مرا یادت آمد ؟؟!؟؟[/FONT]​
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman, times, serif]دل من دیر زمانی است که می پندارد:[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]((دوستی)) نیز گلی است ؛[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]مثل نیلوفر و ناز ،[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]ساقه ی ترد ظریفی دارد.[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]بی گمان سنگدل است آنکه روا میدارد ،[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]جان این ساقه ی نازک را[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]-دانسته-[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]بیازارد![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]در زمينی كه ضمير من و توست[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]از نخستين ديدار[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]هر سخن ، هر رفتار[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]دانه هائی است كه می افشانيم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]برگ و باری است كه می رويانيم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]آب و خورشيد و نسيمش “ مهر ” است

گر بدان گونه كه بايست به بار آيد
[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]زندگی را به دل انگيزترين چهره بيارايد[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]آنچنان با تو در آميزد اين روح لطيف[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]كه تمنای وجودت همه او باشد و بس[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]بی نيازت سازد ، از همه چيز و همه كس[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]زندگی ، گرمی دل های به هم پيوسته است[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]تا در آن دوست نباشد همه درها بسته است

در ضميرت اگر اين گُل ندميده است هنوز ،
[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]عطر جان پرور عشق[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]گر به صحرای نهادت نوزيده است هنوز ،[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]دانه ها را بايد از نو كاشت[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]آب خورشيد و نسيمش را از مايه جان[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]خرج می بايد كرد[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]رنج می بايد بُرد[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]دوست می بايد داشت !

با نگاهی كه در آن شوق برآرد فرياد
[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]با سلامی كه در آن نور ببارد لبخند[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]دست يكديگر را[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]بفشاريم به مهر[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]جام دلهامان را
مالامال از ياری ، غمخواری
[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]بسپاريم به هم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]بسرائيم به آواز بلند[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]شادی روی تو !
ای ديده به ديدار تو شاد
[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]باغِ جانت همه وقت از اثر صحبت دوست[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]تازه
عطر افشان
گلباران باد
[/FONT]

فریدون مشیری
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
غبار بی سروپایی میان طوفانم
تمام هستی ام آوارگی است می دانم
ز من مپرس چرا حالم اینچنین زار است
شبیه زلف تو هستم اگر پریشانم
گفتمش دل می خری؟ پرسید : چند؟
گفتمش دل مال تو تنها بخند
خنده کرد و دل ز دستانم ربود
تا که خود بازآمدم او رفته بود
دل ز دستش روی خاک افتاده بود
جای پایش روی دل جا مانده بود...
 

Narges *

عضو جدید
امشب از قصه ی دل با تو سخن ها دارم
حرفها با تو از این عاشق تنها دارم
حرفها دارم از این فرصت بی سامانی
از همان وقت که گفتی به دلم می مانی
مانده در خاطرت آن شعردر آن روز نخست
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
یاد داری که شدم خاطره در هر محفل
نقش کردم رخ زیبای تو در خانه ی دل
کاش میشد تو هم از خاطره حرفی بزنی
وقت تنگ است به قدر مژه بر هم زدنی
امشب ای رمز نگاهت غزل رویایی
ای تمنای دل شب زده ی شیدایی
باز میخوانم از آنکه به جان من و توست
پاسخم گو به نگاهی که زبان من وتوست...
 

Narges *

عضو جدید
باران پاییز
به لطف پاییز
باران تابستان
به لطف بی گاهی اش
باران بهار
باران زمستـ...
اصلا باران!
اصولا خود باران
عاشقم می کرد
از سال ها پیش
که چه می دانستم عشق چیست
تا سال ها بعد
که عشق را چه به ما
 

kajal4

عضو جدید
کاربر ممتاز
این خانه بعد از تو فقط دیوار است
و تکه ذغالی که خط می کشد
نیامدنت را ...
 

kajal4

عضو جدید
کاربر ممتاز
هرگز از بي كسي خويش مرنج
هرگز از دوريه اين راه مگو

و از اين فاصله ها
كه ميان من و توست

و هر آنگاه كه دلت تنگ من است

بهترين شعر مرا قاب كن وپشت نگاهت بگذار

تا كه تنهاييت از ديدن من جا بخورد
و بداند....


دل من با توست........
 

mahshid m

عضو جدید
کاربر ممتاز
زندگی افسانه نیست!!!!!!

نمی دونم میشه به دریا تشبیهش کرد .. به دریای گه آرام بی امواج، گه پر تلاطم، گه طوفانی...

شایدم به جاده... جاده ای پرپیچ و خم یا جاده مستقیم و کوتاه.......

باید دل به دریا زد و پا به جاده گذاشت.......

لازمش شناختنه... شناخت مسیر، شناخت خود و شناخت تواناییهای خود....

مهم نیست سر راهت چی سبز بشه...... مهمه که چطوری از سر راهت برش میداری....

باید رفت.. یکی با پای پیاده میره، یکی با قایق........

یکی کند میره، یکی تند......

مسیر درست کجاست، کدوم راه نزدیکتره، کدوم راه بی خطر تره؟؟؟؟؟؟؟؟

به کجا باید رفت؟؟؟؟؟؟
 

mahshid m

عضو جدید
کاربر ممتاز
گاهی جاده آدم ها رو به هم نزدیک میکنه...


گاهی دور!!!!!

من بودم و تو و یه جاده.................



تو اونور خط، من اینور خط...... جاده نه بس طولانی.....

ثانیه ها زود گذر!!!!!

حالا این من توی جاده و تو بیرون خط...........

و همون ثانیه ها دیر گذر!!!!!

همه چیز تغییر کرده به جز جاده!!!!!

ضربان قلب جاده همیشه تند می زنه.........

براش فرق نداره که وصال به همراه داشته باشه یا جدایی!!!!
 

mahshid m

عضو جدید
کاربر ممتاز
صورتک خواهم ساخت
بر چهره ی خود نهاده , تا زندگی کنم
در این جهان
خود بودن گناه است......................
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا