باز بغضی در گلو دارم
باز فریادی در سینه دارم
باز هم ندارمت...
باز در دل می خواهمت
باز قطره اشکی گره زده
مانده در گوشه چشمی خسته
چشمی خسته از خواهش ها
بر چهره ای خسته از پرسش ها
در تنی خسته از دویدن ها
با روحی خسته از شکستن ها
لبانم باز می شوند که بگویند برو....
ولی افسوس دلم فریاد می زند که نگو ، نگو.......
گویند از عشق کلمه ای می ماند
از زندگی شعری
از امید اهنگی
از ارزو ترانه ای
و بالاخره از دوستی خاطره ای....
تقدیم به بهترین و با وفاترین همدم تنهاییم
کسی که در اوج خستگی با من هم صدا شد
و مهربانیش را بی دریغ به من دلشکسته هدیه داد
معنا بخش زندگی ام
تا ابد با یاد تو هستم .دیگر واژه ها ناتوانند. بی هیچ سخنی برای همیشه خدایارت....
میروم اینبار با اندوه و دلتنگی....
باز فریادی در سینه دارم
باز هم ندارمت...
باز در دل می خواهمت
باز قطره اشکی گره زده
مانده در گوشه چشمی خسته
چشمی خسته از خواهش ها
بر چهره ای خسته از پرسش ها
در تنی خسته از دویدن ها
با روحی خسته از شکستن ها
لبانم باز می شوند که بگویند برو....
ولی افسوس دلم فریاد می زند که نگو ، نگو.......
گویند از عشق کلمه ای می ماند
از زندگی شعری
از امید اهنگی
از ارزو ترانه ای
و بالاخره از دوستی خاطره ای....
تقدیم به بهترین و با وفاترین همدم تنهاییم
کسی که در اوج خستگی با من هم صدا شد
و مهربانیش را بی دریغ به من دلشکسته هدیه داد
معنا بخش زندگی ام
تا ابد با یاد تو هستم .دیگر واژه ها ناتوانند. بی هیچ سخنی برای همیشه خدایارت....
میروم اینبار با اندوه و دلتنگی....
آخرین ویرایش: