دلیل این همه سفر به مشهد و... چیست ؟

اينانا

عضو جدید
ظاهرا اینجا چند نفر کینه قدیمی دارن.......
به نظر من اینجور بحثا رو نمیشه با زور به کسی تحمیل کرد . چون کسی که نخواد بشنوه و ببینه اگه براش هزار دلیلم بیاری بازم حرف خودشو میزنه.
کسی که بخواد خودش میره دنبالش و از کسی میپرسه که اطلاعات کامل و جامع داشته باشه
 

*Essi*

اخراجی موقت
به نظر من اینجور بحثا رو نمیشه با زور به کسی تحمیل کرد . چون کسی که نخواد بشنوه و ببینه اگه براش هزار دلیلم بیاری بازم حرف خودشو میزنه.
کسی که بخواد خودش میره دنبالش و از کسی میپرسه که اطلاعات کامل و جامع داشته باشه

اون کسانیکه اطلاعات کامل و جامع توی این زمینه رو دارند معرفی میکنید؟

البته اگر بقالی را یافتیم که مدعی بود ماستش ترش هست، باید بهش جایزه بزرگی داد.
 

اينانا

عضو جدید
شما خودتون میتونید پیدا کنید فقط باید بخواهید....
تحمیل اعتقادات یک فرد به فرد دیگری هیچ سود و زیانی برای فرد تبلیغ کننده نداره .....
مهم اینه که هرکسی از بین راههایی که برای رسیدن به خدا هست بهترینو کاملترینو پیدا کنه ، اون هم برا سعادت خودش نه ......
 

*Essi*

اخراجی موقت
شما خودتون میتونید پیدا کنید فقط باید بخواهید....
تحمیل اعتقادات یک فرد به فرد دیگری هیچ سود و زیانی برای فرد تبلیغ کننده نداره .....
مهم اینه که هرکسی از بین راههایی که برای رسیدن به خدا هست بهترینو کاملترینو پیدا کنه ، اون هم برا سعادت خودش نه ......

اتفاقا اگر اعتقادات سبب افزایش مال بشه و حالت تجارت به خودش بگیره، خیلی سود و زیان داره.

به غیر از آدم های عادی که به خاطر باورشون میرن، اصلی ترین مبلغین اینجور مسائل، میلیاردرهای همون شهرها هستند.
 

اينانا

عضو جدید
من گفتم کسایی که اطلاعات کامل و جامع دارند نه هر کسی ....
نمیشه از روی ظاهر کسی گفت که ....
کسایی که به خدا رسیدن جز خودش هیچی که رو نمبینن و هیچی رو با او عوض نمیکنن....
دنبال اینجور افراد باشید ....
 

me.fatima

عضو جدید
کاربر ممتاز
من نظرات مختلف تو این تاپیک رو که می خوندم نمیدونم چرا یاد داستان " آن خردمند دیگر .." افتادم . که بنظرم بی ربط به موضوع این تاپیک نیست ( حداقل از دید من ) .

فکر کردم شاید خوب باشه تا داستان رو اینجا قرار بدم ...

** من خودم کتاب " آن خردمند دیگر " رو نخوندم ... فقط یک بار در یک سخنرانی داستانش رو شنیدم و بعد در یکی از وبلاگ ها داستان رو خوندم ...
 

me.fatima

عضو جدید
کاربر ممتاز
مقدمه ای از داستان :

مقدمه ای از داستان :

اگر می توانستیم معنی را در یک جمله بگوییم چه نیازی به گفتن داستان بود.

هنری وندایک

داستان آن خردمند دیگر ...

داستان آن خردمند دیگر ریشه در داستان کهنی دارد نوشته شده در متون مذهبی مسیحی به نام خردمدان سه گانه. یعنی مقدمتا باید آن را توضیح دهم و بعد به شرح داستان اصلی بپردازم.داستان خردمندان سه گانه یا پادشاهان سه گانه (توضیح اینکه پادشاه به معنای استعاری است چرا که خردمدان پادشاهان حقیقی جهان هستند) داستان سه خردمند و دانشمند ایرانی است که قبل از تولد حضرت مسیح توسط یک سری پیشبینی هایی از روی ستاره شناسی و مطالعه متون کهن دریافته بودند که در روز مشخصی مسیح متولد می شود.

ایشان تصمیم می گیرند که رنج سفر بر خویش تحمیل کنند و با بردن هدایایی در پیشگاه مسیح موعود عرض خدمتگذاری کنند.
هدایای آنها مشتمل بود بر سه چیز که هر کدام بیانگر رمزی است.
ضمنا باید یادآور بشوم مسیجیان در چنین روزی به یکدیگر هدیه میدهند.و این رسم ریشه در آنچه گفته شد دارد.
این سه هدیه مشتمل بود بر" طلا "که رمز پادشاهی و ملکوت حضرت عیسی است."کندر" که کنایه از بوی خوشی است که عالم دیگر با خود آورده."مورد" که نشان از رنج و آلام مسیح در دنیا دارد.

در روز موعود این خردمندان هدایای خود را تقدیم مسیح می کنند و شب هنگام فرشته ایی را در خواب می بینند که به آنها امر می کند بر گردید به سرزمینتان و آنها هم باز می گردند.
باید اضافه کنم که این داستان،داستان بسیار معتبر و مهمی است هر چند که در ایران شناخت کمی وجود دارد. و حتی در ادبیات پیشین ما هم ظاهرا اشارتی بدان نرفته است.تنها اشارتی که شاید به صورت تلویحی بدان شده است ،این غزل حافظ است:

مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید که ز انفاس خوشش بوی کسی می آید.

و اما داستان آن خرد مند دیگر the story other of the wise man نوشته هنری وندایک نویسند و شاعر آمریکایی است.داستان جالبی که به گفته خود نویسند تا کنون در هیچ جا از آن نامبرده نشده است.
همانطور که در مقدمه کتاب گفته است آن را در خواب دیده که شخصیت اصلی داستان همان مرد خردمند ، آن را برای او تعریف کرده است.
او می گوید : تمام داستان را به طور کامل برای او گفته که حتی بعضی از جملاتش عینا نقل شده:«وندایک در ادامه آورده؛ آن ایرانی از من خواست تا داستان زندگیش را همان‌طور که تعریف کرده بنویسم و من هم سعی کردم داستان او را همان‌طور با اشراقاتی که بر من شده به رشته تحریر در آورم. "

(ضمنا یک نکته را یاد آور بشوم هنری وندایک یک تصویر بسیار زیبا از تمدن و فرهنگ ایرانی ارایه می کند و شخصیت داستان را بسیار خوب و کامل به تصویر می کشد . با توجه به این که او هیچ ارتباطی با ایران نداشته و از این بابت هیچ سودی حاصلش نمی شده قابل توجه است)
 

me.fatima

عضو جدید
کاربر ممتاز
آن خردمند دیگر ...... ( قسمت اول )

آن خردمند دیگر ...... ( قسمت اول )

شخصیت اصلی داستان به نام اردوان یا ارتبان یک اشراف زاده و دانشمند اشکانی است پیرو دین زرتشت.
در حقیقت او یک مغ است.که آن را مجیک در انگلیسی و مجوس در عربی میخوانند.
یک روحانی که برای آتش احترام زیادی قائل است.

او یک شب دوستانش را در خانه اش که نزدیک کاخ پادشاهی در شهر اکباتان است دعوت میکند.مشتمل بر نه مرد که آنها هم از مغان هستند.ابتدا به آتش می افروزند و سرودهای یسنا را میخوانند در وصف اهورا مزدا.ودر پایان به آنها اطلاع می دهد که طبق پیش بینیها یی که کرده ایم از دانش نجوم و محاسباتی که از کتابهای کهن شده است کودکی متولد می شود از بنی اسرائیل به نام عیسی و...و من می خواهم به دوستانم در شهر بابل بپیوندم برای بردن هدایا و من هر چه داشته ام فروخته ام و این سه گوهر ارزشمند را خریده ام تا پیشکش مسیح موعود کنم.
از شما می خواهم که هرکدام که مایل است با من بیاید تا به دیدار مسح موعود برویم.
هر کدام از دوستانش سر به انکار این مطلب می گذارند و در پی تحقیر قوم یهود و بنی اسرائیل می افتند که چطور ممکن است از همچین قومی پیامبری بیاید با این مشخصات.در حایکه ما از آنها برتریم.
در هر حال استدلالهای اردوان کارگر نمی افتد و در آخر هر کدام به بهانه هایی از خواسته ی او سر باز میزنند.مثل بهانه هایی که پرندگان در داستان منطق الطیر برای دیدن سی مرغ به هدهد می آوردند.به جز یک پیرمرد که او را پدر می خواند داستان او را باور می کند ولی به او می گوید که بدلیل کهولت سن قادر به همراهی او نیست ولی برایش دعا میکند.

در هر حال اردوان مجبور می شود به تنهایی به سفر برود.و چون بر رفتنش عزمی راسخ دارد برای دیدن مسیح موعود و محبوبش هیچ تردیدی نمی کند.
او به زودی بار سفر را می بندد و به همراه یک اسب عازم می شود و به سرعت کوهها و و دشتها و جنگلها را پشت سر می گذارد او باید به سرعت برود هرگونه تاخیر او را را مقصدش باز می دارد.او خردمندانه باید زمان مناسب را برای رسیدن بسنجد. حتی یک ساعت هم تاخیر نباید بکند.

بعد از هفته ها مسافرت به نزدیکی شهر بابل میرسد. در همین نزدیکی شهر بابل در حالیکه آن شهر از دور هویدا شده است.اسبش ناگهان می ایستد ومی بیند که یک مرد در کنار جاده افتاده است.او گمان می کند که مرده است ولی او بی هوش است و از لباسش پیداست که یهودی است.نمی تواند او را نجات دهد چرا که هر چه سریعتر باید به مقصدش برسد وگر نه از دوستانش جا میماند و ممکن است از دیدن مقصودش دور بماند. او با خود می گوید چرا یک مرد روستایی آنهم یهودی را باید نجات بدهم هدف من مهم تر است.جان این مرد چه ارزشی دارد.بالاخره بعد از یک کشمکش درونی قصد نجات آن مرد میکند.و اینجا که نویسنده اردوان را پزشک می خواند و او بوسیله دارو و معجون مرد را نجات میدهد.به او دارو و غذا می دهد و از آن مرد دعا می شنود و بعد از چند ساعت تاخیر براه می افتد و تا اینکه به شهر بابل می رسد ....
 

me.fatima

عضو جدید
کاربر ممتاز
آن خردمند دیگر ..... ( قسمت دوم )

آن خردمند دیگر ..... ( قسمت دوم )

در شهر بزرگ بابل در در پی دوستانش می افتد ولی اثری از آنها نمی بیند ولی درجایی نامه ایی می بیند که نوشته شده است ما منتظر تو ماندیم چون دیر کردی مجبور شدیم حرکت کنیم ما را بیابان پیش گرفتیم تو هم به دنبال ما بیا.

او مجبور می شود برای طی کردن را صعب ااعبور بیبان علی رغم میل باطنیش یک از سه گوهر خود را بفروشد تا اینکه شتر و وسایل سفر در بیابان بخرد.
بعد از آن او راه بیابان را به پیش میگیرد و بعد از مدتها مسافرت به اورشلیم میرسد یعنی همان شهری که قرارست مسیح در آنجا متولد می شود.
درشهر اورشیلم قدم می زند در جستجوی مقصودش بلکه نشانی از آن بیابد.ولی این شهر را آشوب زده می یابد.
در جایی صدای آواز زنی را در خانه ایی میشنود که گبرای کودک در گهواره اش میخواند. وارد آن خانه می شود تا بلکه مسیح و دوستانش خبری بیابد.
از آن زن در مورد شهر و احوال آن سوال می کند.آن زن می گوید دیروز نوزادی به نام مسیح از خانواده ناصری متولد شده که میگویند ناجی این سرزمین است. سه خردمند ایران تولدش را پیش بینی کرده بودند و برای او هدیه هایی از سرزمینشان آوردند و بعد از آن شهر پر از آشوب شد.
چون هردوت پادشاه بعد از شنیدن آن دستور داده که تمام نوزادان شهر باید کشته شوند.میگویند آن خردمندان بعد از دیدن رویایی که فرشته ایی به آنها گفته به سرزمینشان باز گردند و آن خردمندان به سرزمینشان بازگشته اند. و می گویند آن مادر و پسر به مصر گریخته اند.من هم بیم آن دارم این نوزاد که در گهواره می بینی بدست سربازان کشته شود.اردوان که از خبر هم خوشحال شده بود و هم ناراحت با خود می گفت: نکند همین نوزاد مسیح موعود باشد...

اردوان در حال شک ودودلی بود که آیا آن کودک در گهواره مسیح موعود بود یا نه ولی آن یک کودک معمولی بود.
در همین حال پس از پذیرایی آن زن ناگهان صدای کوبیدن در رسید که اردوان در را باز کرد و دید که ماموران حاکم برای یافتن کودکی در خانه آمده اند تا اگر یافتند آن را بکشند

اردوان جلوی در ایستاده مثل یک جنتلمن و مانع ورود سرباز به درون خانه می شود با این حال سرباز با اسرار می خواهد که وارد شود.اردوان نگاهی به سرباز می اندازد و فکری به نظرش می رسد او دوگوهر گرانبهای دیگر دارد و میتواند به آن سرباز رشوه بدهد الارغم میل باطنیش بعد از یک کشمکش درونی دیگر مثل برخورد با آن یهودی و با توجه به اینکه این هدیه را برای مسیح موعود آورده یک گوهر دیگر را به سرباز می دهد.و او را روانه میکند وجان کودک هم نجات پیدا میکند.
او از آن زن خداحاحفظی میکند و میرود در جستجوی مسیح...
 

me.fatima

عضو جدید
کاربر ممتاز
آن خردمند دیگر ..... ( قسمت سوم )

آن خردمند دیگر ..... ( قسمت سوم )

او یک گوهر دیگر دارد و آن را میتواند به مسیح بدهد.
او روانه میشود به سمت مصر جایی که آن زن گفت مسیح و مادرش بدانجا گریخته اند.به مصر می رود وقتی به آنجا وارد می شود مدتها در آنجا می ماند.طبابت میکند از بیکسان دستگیری می کند.
او به مدت سی و سه سال در آنجا می ماند و بارها به اورشلیم می رود ولی هیچ گاه مسیح را نمی یابد.

پس از سی و سال در غربت ماندن و تنهایی کشیدن و جستجوی مسیح بودن او دیگر پیر و ناتوان شده وروزگار بسار سختی را سپری کرده است.
و با خود می گوید آیا مشیت خدا اینچنین رقم خورده که من به دیدار آن شهریار نایل نشوم؟
چه کسی می داند در این دنیا خداوند چگونه تقدیر بندگانش را می نویسد؟

ولی هیچگاه ناامیدی به خود راه نداده وهمچنان مغرور و عاشق در جستجوی مسیح است.
در یکی از سفرهایش به اورشلیم که بارها آنجا آمده و خیابانها وکوچه هایش را می شناسد. ولی هیچ گاه از خانواده عیسی ناصری نشانی نیافته.در شهر همهمه ایی بر پا شده از کسی می پرسد با او میگوید که امروز در بیرون شهر سه نفر را میخواهند اعدام کنند.

دو راهزن و یک نفر به نام عیسی ناصری که گفته می شود در بین مردم کارهای شگفت کرد و با این حال که مردم او را بسیار دوست می دارند.ولی به این دلیل که خود را پسر خدا نامیده و قوم یهود را گمراه کرده او را مجرم شناخته و میخواهند اعدام کنند.
او بسیارمتاثر می شود که مسیحش را بعد از سی و سه سال چگونه باید ببیند...
و از تقدیر خداوندی سخت در شگفت می ماند.
 

pari khano0m

عضو جدید
کاربر ممتاز
من کار به کسایی که به صورت افراطی و برای ریا میرن ندارم ولی کسی که میره . لذت معنوی میبره دوباره دوس داره بره.مثل اینه که شما یه بار کباب میخوری حال میکنی تا اخر عمر بگی همون یه بار بسه دیگه.ایا میگی؟تو احساس که میکنی کباب میخای میری میخوری .اونیم که میره مشهد یه حس نیاز اونو میکشونه .دست خودش نیست.
یه بنده خدایی میگفت اخییییی حیووووونی این مسلمونا چقد عذاب میکشن روزه میگیرن.یه نفر جواب قشنگی داد.گفت تو خیلی مونده بفهمی که عشق بازی با علی چه حالی داره.حالا اینم خیلی مونده بفهمن عشق بازی با رضا(ع) چه حالی داره
واقعا همینه.... بعضی وقتا فک می کنم کاش تو مشهد زندگی نمی کردم تا بیشتر قدرشو میدونستم.
بعضی وقتا صحنه هایی تو حرم میبینم که اشکم درمیاد......
 

me.fatima

عضو جدید
کاربر ممتاز
آن خردمند دیگر .... ( قسمت پایانی )

آن خردمند دیگر .... ( قسمت پایانی )

ناگهان در گوشه ای میبیند که عده ایی که جمع شده و دختری را با حال نزار و لباس پاره و موهای پریشان کشان کشان دارند می برند.
دخترک ناگهان چشمش به آن مجوس خردمند می افتد با آن کلاه سفید و گردنبند بال دارد او را می شناسد که ایرانی است.

به پای او می افتد و می گوید مرا نجات ده که پدر تاجرم مرده و غریبم واینها میخواند مرا به کنیزی ببرند.

آن خردمند راهی برایش نمی ماند که بعد از کشمکش درونی که یک بار با آن مرد یهودی و آن کودک روبرو شد.
باید آخرین گوهر هدیه ایش را فدا کند.او آن گوهر را میدهد و دختر نجات پیدا میکند.

ناگهان زمین زیر پایش به لرزش می افتد و زلزله ایی در میگیرد قطعه ایی کاشی از دیواری به پیشانیش میخورد و با صورت خونالود به دامن دخترک می افتد .دخترک گمان میکند که او مرده است.ولی صدایی می شنود به زبان اشکانی که:

چنین نیست سرورم من کی تو را گرسنه یافتم و تو را طعام دادم؟

کی تو را تشنه یافتم تشنگیت را فرو نشاندم؟

یا تو را غریب یافتم و پناه دادم؟

یا برهنه یافتم وپوشاندم؟
یا تو را بیمار یافتم و یا در زندان دیدم؟ و از تو عیادت کردم؟سی و سه سال در جشتجوی تو بودم وتو را نیافتم!ای پادشاه من!


خردمند کهنسال سخن کوتاه کرد ولی باز آن دخترک صدایی شنید اما مفهوم تر:

و اکنون با تو می گویم: هر آن خدمت که به کمترین بندگان خدا کردی همانا به من کردی و آن را برای من بجای آوردی.

نوری بر چهره آن پیر خردمند تابید و نفسی به آرامی کشید چرا که جواهراتش مورد قبول آن پادشاه قرار گرفت . و به دیدار او نایل شد.

تمام ..
 

me.fatima

عضو جدید
کاربر ممتاز
آقای دکتر حسین الهی قمشه ای هم سخنرانی در رابطه با این داستان انجام داده اند که میتونید از اینجا دانلود کنید :

مسیح و خردمند چهارم

ترجمه ی این داستان هم از آقای الهی قمشه ای بوده ...



مغان سه گانه و هدیه های ایشان ...
 
آخرین ویرایش:

mohandese.motefakker

عضو جدید
کاربر ممتاز
من کار به کسایی که به صورت افراطی و برای ریا میرن ندارم ولی کسی که میره . لذت معنوی میبره دوباره دوس داره بره.مثل اینه که شما یه بار کباب میخوری حال میکنی تا اخر عمر بگی همون یه بار بسه دیگه.ایا میگی؟تو احساس که میکنی کباب میخای میری میخوری .اونیم که میره مشهد یه حس نیاز اونو میکشونه .دست خودش نیست.
یه بنده خدایی میگفت اخییییی حیووووونی این مسلمونا چقد عذاب میکشن روزه میگیرن.یه نفر جواب قشنگی داد.گفت تو خیلی مونده بفهمی که عشق بازی با علی چه حالی داره.حالا اینم خیلی مونده بفهمن عشق بازی با رضا(ع) چه حالی داره

کباب خوردن کجا و مشهد رفتن کجا ؟! کباب خوردن لذتیه که نیاز به تماس فیزیکیه زبان و کباب هست.

اون بابایی که میره زیارت امام خودش باید اینو بدونه که تو همون دینی که بهش معتقده ما همیشه شنیدیم گفته شده که مهم دل و نیته نه حضور فیزیکی. ده بار پا میشه میره مکه که چی؟
 

hami_sani

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کباب خوردن کجا و مشهد رفتن کجا ؟! کباب خوردن لذتیه که نیاز به تماس فیزیکیه زبان و کباب هست.

اون بابایی که میره زیارت امام خودش باید اینو بدونه که تو همون دینی که بهش معتقده ما همیشه شنیدیم گفته شده که مهم دل و نیته نه حضور فیزیکی. ده بار پا میشه میره مکه که چی؟
هر دوش لذته.ربطش به لذتش بود.ربطش به حالی بود که اونجا ایجاد میشه .
 

hami_sani

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اینو موافقم. حتی من که اینجا زندگی می کنم درکش نمی کنم.مخصوصا وقتی صدای نقاره ها می پیچه خیلی قشنگه فضا...
انسان یه موجوذ تک بعدی نیست ولی بعضیا که منکر خیلی چیز میشن درک لذت براتشون سخته.البته از دید اونا، بله اونا درست میگن
 

JavadMessi

مدیر بازنشسته
اتفاقا اگر اعتقادات سبب افزایش مال بشه و حالت تجارت به خودش بگیره، خیلی سود و زیان داره.

به غیر از آدم های عادی که به خاطر باورشون میرن، اصلی ترین مبلغین اینجور مسائل، میلیاردرهای همون شهرها هستند.
طبق معمول چون تمام حرفهاي شما حجته ما هم قبول كرديم!!
بر فرض حرفتون درست باشه اگه مردم عادي به خاطر باورشون ميرند پس تبليغ چه معني ميده؟!! چون مردم ميرند ديگه حالا چه با تبليغ چه بدون تبليغ!!
 

parna wanna u

عضو جدید
سلام
یه سوالی هست که همیشه ذهن منو مشغول میکنه : چرا برخی افراد اینقدر به مشهد سفر می کنند؟

اکثر آدم ها بدلایل مذهبی و به دست آوردن حال خوب سفر میرند مشهد ...
بعضی افراد هستند که باید سالی چند بار و یا اگر نشد حتما باید سالی یک بار به مشهد سفر کنند برای زیارت و بدست آوردن حال خوش .... و همیشه برای من جای سواله که چرا ؟؟

اگر این همه هزینه ای که کل ایرانیها سالانه برای سفر به مشهد میکنند ، این هزینه رو به موسسات خیریه و یا بیماران نیازمند ببخشند بیشتر حالشون بهتر نمیشه ؟ بیشتر احساس نزدیک بودن به خدا پیدا نمی کردند ؟؟

تو همین تاپیک خیریه باشگاه ، موارد خیلی زیادی رو میتونید ببینید که بیماران زیادی نیاز به هزینه ی درمانی بالایی دارند و محتاج کمک ...
برای نمونه آخرین پست اون تاپیک رو من زدم که مربوط یه یک دختری هست که هزینه درمانش 160 میلیونه .... و داشتم فکر میکردم اگر فقط چند صد نفر از میلیونها مسافری که هر سال به مشهد سفر میکنند هزینه سفر به مشهدشون رو به این کودک می بخشیدند تا الان دل چند خانواده شاد شده بود ؟؟
( لحظه ای خودتون رو جای این افراد بذارید ، که گیر هزینه بالای درمانتون هستید بعد اون وقت اطرافیان شما برای قرب الهی به زیارت بروند اون وقت چه احساسی پیدا می کنید ؟ ( البته امیدارم همیشه سلامت باشید .. ))

هر سه سال يك بار تمام جمعيت كشور به مشهد سفر مي‌كنند ...

البته این اوضاع فقط برای مشهد نیست برای سفر به کربلا و حج هم هست ... چندی پیش رفته بودم جایی , یکی رو دیدم که میگفت تا الان 5 بار به کربلا رفته و الان داشت برنامه ریزی میکرد برای سفر ششم ...!!
من نمیدونم واقعا اونجا دنبال چی میگردند ؟؟

باز به علمای کشورهای دیگر که حداقل یک نظری میدند ....!!

مولانا این شعر رو برای مسلمانان کجا سرود ؟!

ای قوم به حج رفته کجایید کجایید
معشوق همین جاست بیایید بیایید

معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار
در بادیه سرگشته شما در چه هوایید



فکر میکنم اگر مولانا در زمان حال زنده بود مطمئنا برای سفرهای مشهد و کربلا هم اشعاری سروده بود ....

این شیخ بهایی چه دل بزرگی داشته که خدا این شعر رو به دل او الهام کرد و برای ما سرود :

همه روز روزه بودن، همه شب نماز کردن
همه ساله حج نمودن، سفر حجاز کردن

ز مدينه تا به کعبه ، سر و پا برهنه رفتن
دو لب از براي لبيّک ، به وظيفه باز کردن

به مساجد و معابد ، همه اعتکاف جستن
ز ملاهي و مناهي ، همه احتراز کردن

شب جمعه ها نخفتن، به خداي راز گفتن
ز وجود بي نيازش، طلب نياز کردن

بخدا که هيچ کس را، ثمر آنقدر نباشد
که به روي نا اميدي ، در بسته باز کردن


شيخ بهايي

بعضیا که نه خیلیا از سر چشم به هم چشمی میرن این جور جاها.کربلا و مکه و شهرها و مناطق زیارتی کلا.
خیلیا هم نه دلشون میگیره دلشون میخواد واقعا برن زیارت از نزدیک یکی دوبارم کمه براشون خب.
مشهد خب جدا از بعد مذهبیش که خییلی تو چش میاد و تا میگیم مشهد بعد مذهبیش میاد تو ذهن"خب مکان تفریحی زیاد داره خو.خیلیا دوس دارن.خیلیا به خاطر تفریح میرن.
من خودم شخصا از مشهد بدم میاد.
ولی مشهدم مث شمال مث جنوب مث بقیه شهرا.ولی جاهایی مث کربلا و مکه یکم قضیشون با مشهد نمیخونه و راهشون یکم جداست کامل تو یه جاده نیستن مکه و مشهد و الان متاسفانه بیشتر از سر چشم به هم چشمی میرن.
 

parna wanna u

عضو جدید
کباب خوردن کجا و مشهد رفتن کجا ؟! کباب خوردن لذتیه که نیاز به تماس فیزیکیه زبان و کباب هست.

اون بابایی که میره زیارت امام خودش باید اینو بدونه که تو همون دینی که بهش معتقده ما همیشه شنیدیم گفته شده که مهم دل و نیته نه حضور فیزیکی. ده بار پا میشه میره مکه که چی؟
.اره درسته خیلیا از سر چشم به هم چشمی به قول خودت ده بار میرن مکه ولی خیلیا براشون ای جور نی.همه که نمیتونن از راه دور لذت معنوی ببرن یکی نزدیک کعبه بودن براش عشقه یکی نه از امریکا هم میتونه لذت عشق به خدا و امامارو بچشه و نیازی به رفتن نداره ولی یکی نه تا نره دلش اروم نمیشه.
 

me.fatima

عضو جدید
کاربر ممتاز
من نظرات مختلف تو این تاپیک رو که می خوندم نمیدونم چرا یاد داستان " آن خردمند دیگر .." افتادم . که بنظرم بی ربط به موضوع این تاپیک نیست ( حداقل از دید من ) .

فکر کردم شاید خوب باشه تا داستان رو اینجا قرار بدم ...

** من خودم کتاب " آن خردمند دیگر " رو نخوندم ... فقط یک بار در یک سخنرانی داستانش رو شنیدم و بعد در یکی از وبلاگ ها داستان رو خوندم ...

داستان رو خوندید ؟

جواب : نه !!

یادم رفته بود سرانه مطالعه ایرانیان 2 دقیقه ست و در عین حال خودشون رو با ایمان ترین ، باهوش ترین ، متفکرترین ، خلاق ترین مردمان جهان میدونند !!!
----------------------------------
پيامبرانشان گفتند مگر در باره خدا پديد آورنده آسمانها و زمين ترديدى هست او شما را دعوت مى‏كند تا پاره‏اى از گناهانتان را بر شما ببخشايد و تا زمان معينى شما را مهلت دهد گفتند شما جز بشرى مانند ما نيستيد مى‏خواهيد ما را از آنچه پدرانمان مى‏پرستيدند باز داريد پس براى ما حجتى آشكار بياوريد ...
---------------------------------
ای کاش به جای این همه تعصبات کمی هم می خواندیم و فکر میکردیم ...
 
آخرین ویرایش:

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
داستان رو خوندید ؟

جواب : نه !!

یادم رفته بود سرانه مطالعه ایرانیان 2 دقیقه ست و در عین حال خودشون رو با ایمان ترین ، باهوش ترین ، متفکرترین ، خلاق ترین مردمان جهان میدونند !!!
----------------------------------
پيامبرانشان گفتند مگر در باره خدا پديد آورنده آسمانها و زمين ترديدى هست او شما را دعوت مى‏كند تا پاره‏اى از گناهانتان را بر شما ببخشايد و تا زمان معينى شما را مهلت دهد گفتند شما جز بشرى مانند ما نيستيد مى‏خواهيد ما را از آنچه پدرانمان مى‏پرستيدند باز داريد پس براى ما حجتى آشكار بياوريد ...
---------------------------------
ای کاش به جای این همه تعصبات کمی هم می خواندیم و فکر میکردیم ...



بله داستان را برای چندمین بار خواندم.

زمان دانشجویی افتخار اینو داشتم که به بهانه ترجمه متون فلسفی عرفانی مدتی در محضر استاد قمشه ای الهی کسب فیض کنم و از قضای روزگار تاپیک شما باعث تجدید خاطرات شد . چون که ان روایات بن مایه ادبیات باستانی این سرزمین است ومتاسفانه مورد حسد و کین دشمنان !!


مقوله زیارت دستمایه اصلی ادبیات مکاشفه و مراقبه است و منحصر به مسلمین نیست ، بلکه در سرتاسر این کره خاکی ( و شاید در سرتاسر کیهان ) مقوله مکاشفه و مر اقبه دغدغه روحی و فطری موجودات بسیاری است .

ای کاش مجال ان بود که به نقدی بر نقش زیارت ( مکاشفه ، مراقبه ، جستجو و .......... ) در ادبیات و فرهنگ و تمدن جهان می پرداختیم و از خاطرات یک مغ ، کیمیاگر ، بریدا و ..........پائولو کوئلیو می گفتیم . از سفر روحانی عرفانی هندوان ، مسیحیان ، یهودیان ، مسلمانان ، بودائیان و ............... که از برون شروع و به درون ختم می شود . در این سفر برخی بدنبال شفا و کاهش الام و التیام یافتن زخم های روحی و جسمی و برخی بدنبال گذار از ظاهر به باطن هستند .


بگذریم ناگفته ها ناگفته بماند بهتر است
 

*Essi*

اخراجی موقت
طبق معمول چون تمام حرفهاي شما حجته ما هم قبول كرديم!!
بر فرض حرفتون درست باشه اگه مردم عادي به خاطر باورشون ميرند پس تبليغ چه معني ميده؟!! چون مردم ميرند ديگه حالا چه با تبليغ چه بدون تبليغ!!

باور آدم ها همچون جریان آب میمونه که خیلی وقت ها راکد میاسته، این رکود رو همین تبلیغات و القای هیجانات هست که دوباره به جریانش میاندازه.

مثلا، هنگام انتخابات نظام مقدس که فرا میرسه، مدام سرودهای ملی ای ایران از مرز پر گوهر و .... پخش میشه، اما سرود سر زد از افق مهر خاوران، پیامت ای امام، استقلال آزادی و.....پخش نمیشه.

چون هدف تزریق هیجان و در آوردن یک عده از رکود هست.

در زمینه باورهای مذهبی هم همینطوره، طرف چندبار برای حاجت میره اما جواب نمیگیره، اگر تبلیغات و ...نباشه، کلا دست میکشه ولی تبلیغات باعث میشه فرد هرگز نا امید نشه و باز هم بره، بره و بره.......
 

Paydar91

کاربر فعال تالار مهندسی برق ,
کاربر ممتاز
وای این تاپیک چقدر جنجالی شد....
بابا بیاید مشهد....شمالم برید....جنوبم برید...کلا همه جای ایران سرای ماست...
هر جاش یه خوبی داره....اینم یه نعمته که خدا به ما ایرانیا داده......
مکه ما فقرا که همین امام رضاست....به مولا یه نصفه شب رفتن حرم یه صفایی داره که هیج جا نداره....
تازه اونایی که راهشون دوره خوب میدونند چی میگم...مخصوصا وقتی هوای حرم بزنه به سرت و فقط تو از راه دور یا از توی تلوزیون نظاره گر باشی و افسوس بخوری که چرا الان اون جا نیستی و منتظر باشی یه تعطیلی چیزی بشه قسمت شه بیای مشهد.....
 

me.fatima

عضو جدید
کاربر ممتاز
طبق معمول چون تمام حرفهاي شما حجته ما هم قبول كرديم!!
بر فرض حرفتون درست باشه اگه مردم عادي به خاطر باورشون ميرند پس تبليغ چه معني ميده؟!! چون مردم ميرند ديگه حالا چه با تبليغ چه بدون تبليغ!!

آقای JavadMessi
داشتم امضاتون رو نگاه میکردم و رسیدم به تاپیک آیت الله بهجت :
یه نگاه کلی کردم و رسیدم به " 16. زیارت واقعی " :

16 . زیارت واقعی

همچنین وی می گوید:
« روزی آقا فرمودند: در منطقه جاسب قم گروهی از کشاورزان در زمان گذشته با شتر و قاطر به زیارت حضرت ثامن الحجج علیهم السلام مشرف می شوند و هنگام مراجعت و وارد شدن در محدوده جاسب پیرمردی از اهل محل را می بیند که در گرمای روز کوله باری از علف به دوش کشیده و با مشقت بسیار به خانه می رود، مسافرین مشهد مقدس که او را می بینند زبان به شماتت و سرزنش می گشایند که: پیرمرد، زحمت دنیا را ول کن نیستی، آخر بیا تو هم لااقل یک بار به مشهد مقدس سفر کن. و این سخن را تکرار و او را بسیار توبیخ می کنند.
پیرمرد خسته و پاک دل زبان می گشاید و می گوید: شما که به زیارت آقا رفتید و به آقا سلام دادید، جواب گرفتید یا نه؟ می گویند: پیرمرد، این چه حرفی است که می زنی مگر آقا زنده است سلام ما را جواب بدهد؟!
پیرمرد می گوید: عزیزان، امام که زنده و مرده ندارد، ما را می بیند و سخنان ما را می شنود، زیارت که یک طرفه نمی شود.

آنان می گویند: آیا تو این عُرضه را داری؟ وی می گوید: آری، و از همان جا رو به سمت مشهد مقدس می کند و می گوید:« ألسلام علیک یا امام هشتم » و همه با کمال صراحت می شنوند که به آن پیرمرد به نام خطاب می شود که: علیکم السلام آقای فلانی »
و بدین ترتیب زائرین همگی خجالت کشیده و پشیمان می شوند که چرا سبب دلشکستگی این مرد نورانی شدند. »

درست یا غلط بودن ماجرا به عهده ی خود آیت الله بهجت ... ولی جالب بود ...

وای این تاپیک چقدر جنجالی شد....
بابا بیاید مشهد....شمالم برید....جنوبم برید...کلا همه جای ایران سرای ماست...
هر جاش یه خوبی داره....اینم یه نعمته که خدا به ما ایرانیا داده......
مکه ما فقرا که همین امام رضاست....به مولا یه نصفه شب رفتن حرم یه صفایی داره که هیج جا نداره....
تازه اونایی که راهشون دوره خوب میدونند چی میگم...مخصوصا وقتی هوای حرم بزنه به سرت و فقط تو از راه دور یا از توی تلوزیون نظاره گر باشی و افسوس بخوری که چرا الان اون جا نیستی و منتظر باشی یه تعطیلی چیزی بشه قسمت شه بیای مشهد.....

نه دوست من ...من نخواستم سفر به مشهد و با حج و... رو منکر بشم و بگم که اصلا به این مکان ها سفر نکنید ( فکر کنم منظورم رو متوجه شده باشید)

فقط خواستم بگم بیایم از این زاویه هم نگاه کنیم :




پزشكان تاكنون 80 هزار پوند ـ حدود 160 ميليون تومان ـ براي ادامه درمان روژان تخمين زده‌اند و اين كودك اميدوار است، با دريافت كمك‌هاي مالي مردم نيكوكار براي انجام اين جراحي‌هاي تخصصي اقدام كند تا شايد آينده‌اي روشن‌تر و بدون درد در انتظارش باشد.


خبرگزاري دانشجويان ايران ضمن تشكر از تلاش‌هاي بشردوستانه ايرانيان در سراسر جهان با توجه به درخواست متعدد مردمي مبني بر ارايه راهي براي كمك به اين كودك، شماره حساب اعلامي از سوي والدين روژان براي دريافت كمك‌هاي مردمي به شماره 0046925343 و كارت 6273531050062827 به نام مژگان علمي‌پور (مادر روژان) در بانك تجارت و شماره تلفن 09196399516 براي پاسخگويي را منتشر كرده است

منبع : ایسنا


ای قوم به حج رفته کجایید کجایید
معشوق همین جاست بیایید بیایید

معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار
در بادیه سرگشته شما در چه هوایید
 

*Essi*

اخراجی موقت
بابا بیاید مشهد....شمالم برید....جنوبم برید...کلا همه جای ایران سرای ماست...
هر جاش یه خوبی داره....اینم یه نعمته که خدا به ما ایرانیا داده.....

آیا از این نعمت های زیبا، خداوند مورد اعتقادتون، چیزی هم به مردم سرزمین های غیر از خاورمیانه داده؟

یا فقط در خاورمیانه (عربستان و سوریه و عراق و ایران) شاهد این نعمت ها هستیم؟

دید زیبا داشتن به زندگی خیلی خوبه، اما نگرش حقیقت ها میتونه زیباتر هم باشه.
 
بالا