دبیرستان ماندگار البرز(البرزیاش بیان تو)

rezaafsharpoor

عضو جدید
کاربر ممتاز
هدفم از باز کردن این تاپیک این بود که ببینم از بچه های البرز کسی اینجا هست یا نه؟اگه هستین بیایین یه نظر بدین یادی از خاطرات گذشته کنیم;)
 

rezaafsharpoor

عضو جدید
کاربر ممتاز
این شما واین هم دبیرستان البرز:

دبیرستان البرز یکی از دبیرستان‌های معتبر و قدیمی شهر تهران است و به خاطر نمای رشته کوه البرز در پس، دبیرستان البرز نام گرفته‌است.

تاریخچه

دبیرستان البرز در سال ۱۸۷۳ میلادی، توسط آقای باست Bassette و گروهی از مبلغین مذهبی آمریکایی در تهران به عنوان یک مدرسه ابتدایی در حوالی دروازه قزوین تأسیس شد. در سال ۱۸۹۸ با ورود دکتر ساموئل مارتین جردن به ایران و قرار گرفتن او به عنوان مدیر، مدرسه شاهد تحولی شگرف بود. وی با اصلاحات اساسی در اصول اولیه مدرسه و افزودن دروس دبیرستانی و پیش دانشگاهی توانست در مدت ۴۰ سال حضور خود در ایران، نام نیکی از خود به جای بگذارد. در این زمان دبیرستان البرز به کالج آمریکایی‌ها معروف بود. محل آن نیز در سال 1264 خورشیدی به محل فعلی انتقال یافته بود

۱۳۲۰ - ۱۳۵۷

در سال ۱۳۲۴ خورشیدی با انتصاب دکتر محمد علی مجتهدی، استاد دانشکده فنی دانشگاه تهران به سمت مدیر دبیرستان البرز، در مدت ۳۴ سال مدیریت او دبیرستان البرز شاهد درخشان‌ترین دورهٔ حیات خود بود.



پس از انقلاب

پس از پیروزی انقلاب اسلامی و کنار گذاشته شدن دکتر مجتهدی، دبیرستان البرز روی به افول گذاشت ولی در ابتدای دههٔ ۷۰ بار دیگر البرز اوج گرفت و شاهد درخشش دانش آموزانش در مقاطعی چون آزمون سراسری دانشگاهها، جشنواره‌ها و المپیاد‌های علمی بود.اما پس از لغو "نمونه"بودن مدارس در سال 1377 این دبیرستان نیز مانند دیگر مدارس دولتی بدون آزمون ورودی به ثبت نام دانش اموزان پرداخت و به سمت تبدیل شدن به یک دبیرستان عادی میل نمود.اما این دبیرستان از سال 1386 تبدیل به دبیرستان ماندگار شد و در پی این ماندگاری ورود دانش آموزان با آزمون ورودی انجام می گیرد و هدف دبیرستان به بازگشت به جایگاه واقعی خود تغییر کرده است.



مدیران دبیرستان

نام - مدت مدیریت

* باست، شروع ریاست و افتتاح مدرسه از سال ۱۲۵۲ تا 1266
* دکتر وارد، از 1266 تا سال ۱۲۷۷
* دکتر ساموئل مارتین جردن، ۱۲۷۸- ۱۳۱۹
* محمد وحید تنکابنی، ۱۳۱۹- ۱۳۲۰
* علی محمد پرتوی (منیع الملک)، ۱۳۲۰-۱۳۲۹
* حسن ذوقی، خرداد ۱۳۲۱ - بهمن ۱۳۲۱
* دکتر لطفعلی صورتگر، اسفند ۱۳۲۱ - مرداد ۱۳۲۳
* دکتر محمد علی مجتهدی، ۱۳۲۳-۱۳۵8
* اسماعيل صادق كاظمي تا 1363
* رجبعلي ياسي پور تهراني 1363-1366
* مزارعي 1366-1367
* خوشنویسان الی ۱۳۷۰
* دزفولیان الی ۱۳۷۷
* داستانی ۱۳۷۷ الی ۱۳۷۸
* ولی الله صنایع پرکار ۱۳۷۸ تا 1386
* دکتر مظاهر حامی کارگر تا کنون

دانش‌آموختگان مشهور

به ترتیب الفبایی

* داریوش آشوری نویسنده و مترجم
* ایرج آذرین (نظریه پرداز و مارکسیست)
* آرمیک گیتاریست ایرانی
* بابک اطمینانی، نقاش
* سعید باقری شورکی، استاد و رئیس سابق دانشکده مهندسی کامپیوتر دانشگاه صنعتی شریف
* مهدی بهادری‌نژاد، استاد مهندسی مکانیک دانشگاه صنعتی شریف، برگزیده همایش چهرهٔ ماندگار، معاون پژوهشی فرهنگستان علوم و دارندهٔ نشان درجه یک دانش
* علی پارسا (کویرشناس)
* علی جوادی (فعال سیاسی)
* علی جوان (مخترع لیزر)
* مصطفی چمران (دانش آموخته برکلی و وزیر دفاع)
* صادق چوبک (نویسنده)
* منصور حکمت (نظریه‌پرداز از رهبران کمونیست دهه اخیر)
* رحیم رحمان زاده
* فریدون شهیدی (ریاضیدان)
* ابوالقاسم طاهری (گوینده و تهیه کننده برنامه‌های رادیو بی‌بی‌سی)
* عباس عدالت (متخصص کامپیوتر)
* لطفی علی‌عسکرزاده (ابداع‌کننده منطق فازی)
* عادل فردوسی پور، گزارشگر فوتبال ایران
* سیاوش قمیشی، خواننده
* انوشیران کاظمی (اولین سفیر کبیر ایران در کنیا)
* هوشنگ کاظمی (بنیان گزار دانشکده هنرهای تزئینی)
* احسان علی مجلسی (طراح اتومبیل)
* بهرام مدرسی (فعال کمونیست)
* بهروز مدرسی مدرسی (فعال کمونیست)
* فرزاد ناظم (مدیر فنی شرکت یاهو)
* پروفسور بهرام مبشر(مدیر ارشد ناساوپژوهشگر تلسکوپ هابل)
* مسعود بهرازنیا (وکیل دادگستری آلمان)
* جمشید مشایخی (هنر پیشه)
و در آخر دانشجوی وارسته و از خدمتگذران piau و باشگاه مهندسان ایران رضا افشارپور

منبع:ویکی پدیا
 

rezaafsharpoor

عضو جدید
کاربر ممتاز
این مقاله رو هم از تو نت پیدا کردم

دارالفنون، البرز، دانشگاه تهران
بازيابي نهادهاي آموزش در قرون گذشته

مجيد يوسفي
نهاد‌هاي آموزش رسمي در ايران مانند پاره‌اي از نهاد‌هاي ديگر يك خصلت و ويژگي ممتاز داشت. ويژگي كه به تداوم و استحكام آن انجاميد. خصلتي كه برگرفته از متن تحولات و نياز‌هاي جامعه آن روز بود. خصلت تاسيس نهاد‌هاي فرهنگي براساس خاستگاه‌هاي جامعه ايران و نيز رويكرد‌هاي نوگرايانه سه نهاد، مدرسه دارالفنون، دبيرستان البرز، دانشگاه تهران، از اين نهادهاي فرهنگي، رويه و مشربي بنا نهاد كه پس از يك و نيم قرن همچنان اثرات آن پابرجا است. مدرسه دارالفنون اينك صدوپنجاه و چهارمين سال خود را سپري مي‌كند و اولين نهادي است كه در ايران به آموزش مدرن روز جهان توجه وافر داشت و ثمرات آن نيز به تدريج در سال‌هاي قرن بيستم به بار نشست. مدرسه البرز سال گذشته وقتي صدوسي‌ودومين سال‌ خود را جشن مي‌گرفت، هنوز اثراتي از رويه‌هاي آموزشي بنيادگزار ايراني در دانش‌آموزان پا به سن گذاشته آن به چشم مي‌خورد. دبيرستان البرز اگرچه از سوي دولت حمايت‌هايي مي‌شد، اما رويه آن مستقل از دولت بود و برپايه و خط‌مشي اقتدار فردي اداره مي‌شد. دانشگاه تهران آخرين نهادي بود كه يك مشرب فكري را دنبال مي‌كرد و بر تداوم آن صحه مي‌گذاشت.

دارالفنون 1312
نشسته از راست: 1- زاهدي (دفتر دار)، 2- يزدان‌فر (ناظم‌دارالفنون)، 3- احساني (معلم رياضيات)، 4- دكتر علي‌‌‌اكبر سياسي (معلم فلسفه و روانشناسي)، 5- محمد حسين فاضل توني (معلم عربي و منطقي و حكمت)، 6- اديب‌الدوله (رييس دار‌الفنون)، 7- ابوالفضل خان پسر اسماعيل‌خان ممتاز (معلم فرانسه)، 8- جلال‌‌الدين همايي (معلم ادبيات فارسي)، 9- نصرا‌... فلسفي (معلم تاريخ و جغرافيا)، 10- مسيح‌الدوله (مدير مدرسه) ايستاده رديف اول: از راست: 1- اصغر مهدوي، 2- سيد احمد كروبي، 3- ذبيح‌ا... صفا شهميرزادي، 4- محمد اميني، 5- اسماعيل داوديان، 6- تقوي لاريجاني، 7- منوچهر روحاني، 8- محسن جهانشاهي، 9-(ناشناس)، 10- علي‌‌اكبر مالك، 11- محمد جهانشاهي، رديف دوم از راست: 1- جواد كشفيان، 2- حسين ميرفخرايي (جندقي)، 3- سليماني، 4- داهي طالقاني، 5- حسين كشفيان.




در شرح و حال تعليم و تربيت مي‌خوانيم كه آموزش رسمي‌در طي 150ساله اخير با ده‌ها فراز و نشيب مواجه شد. گاه از مسير واقعي خود منحرف گشت و مدت‌ها خلاء ناشي از‌تربيت فرزندان اين آب و خاك يكي از مشكلات اساسي دولت به شمار مي‌آمد و گاهي ريشه و اصالت آن بيش از هر زماني تقويت و مستحكم مي‌شد و به حوزه‌هاي ديگر اجتماعي تاثير عميق مي‌نهاد و گاه همانند امروز به گونه‌اي دگرگون و متحول شد كه ديگر تحليل و كالبدشكافي آن به ده‌ها استدلال علمي‌و كارشناسي نيازمند است. اين سه نهاد آموزشي اگرچه مرارت و عسرتي كه ميرزا حسن رشديه در تاسيس اولين دبستان مدرن در ايران متحمل شد، تكرار و تجربه ننمودند، اما از حيث‌تربيت و پرورش استعدادهاي درخشان اين سرزمين سال‌ها است كه اين نهادها شهره اند، ديريست كه جامعه فرهنگي و علمي، گروه‌هاي مرجع و منتخب خود را از اين نهادها برمي‌گزيند و خود را وام‌دار اينان مي‌داند. در عين حال اين سه نهاد، نماد سه نوع انديشه و مشرب فكري در ايران نيز بوده‌اند. مدرسه دارالفنون از جمله نهادهايي بود كه متولي آن اصلاحات آموزشي و حكومتي را يكي از مهم‌ترين راه‌هاي حاكميت مطلوب مي‌دانست و فائق شدن «اصلاح از درون حاكميت» تنها راه آن، و بر اين گمان بود كه مقامات و صاحب منصبان دولتي بايد در اين مدرسه و مكتب‌تربيت شوند. او حتي گماشتگان اين مدرسه را از مستخدمين دربار گلچين مي‌كرد، معلمين گاه از ممالك بي طرف و زماني از برگزيدگان كشور استخدام مي‌شدند. او اصل بي‌طرفي را در اين مدرسه به مرحله اجرا درآورد و اين را به چندين نسل از مديران اين مدرسه ساري و جاري ساخت. دومين نهاد، دبيرستان البرز، اگرچه بانيان اوليه آن منويات تجاري و مذهبي را سرمشق راه خود قرار داده و بر همان اصول تاكيد مي‌ورزيدند، اما مجتهدي به عنوان عضو شاخص و تعالي بخش دبيرستان البرز نه تنها نگاهي به سياست نداشت و خود را مبرا و به دور از آن مي‌دانست، بلكه آموزش و فراگيري علوم از سويي و التزام عملي به اخلاق و انضباط اجتماعي و ملزومات آن از سويي ديگر، مهم‌ترين شرط ادامه تحصيل و كسب علم در اين مدرسه مي‌دانست. او مقام و منزلت علم را آنقدر متعالي و رفيع مي‌دانست كه حتا در برابر شاه، دربار و وزراي فرهنگ و معارف هم مقاومت مي‌كرد، شايد او را بتوان اصول گراترين نماد علمي‌و آموزشي ايران قرن بيستم قلمداد نمود چه آنكه حاصل كارش همان بود كه او بدان مي‌انديشيد. بالاخره دانشگاه تهران اگرچه به دستور رضاشاه و به همت علي اصغرحكمت تاسيس و سپس تجهيز شد و همواره يك نهاد دولتي در ايران به شمار مي‌آمد اما كم وبيش همه طيف‌ها در آن به تدريس و تحصيل مشغول بودند. گر چه منشور و اساسنامه‌اي از آن منتشر نشد اما در متن و بستر هفتاد سال از فعاليت علمي‌و آموزشي آن اين گونه به نظر مي‌رسيد كه يكي از دموكرات‌ترين و در عين‌حال به لحاظ مشرب فكري متنوع‌ترين نهاد آموزشي در ايران بود. دانشگاه تهران همواره محل منازعات و مباحثات جدي سياسي، اجتماعي و فرهنگي محسوب مي‌شد. روزگاري فرصتي براي نزاع پان ايرانيست‌ها و توده‌اي‌ها، هنگامي‌ مامني براي جنبش‌هاي چريكي و تظاهرات خياباني، زماني جرقه‌هاي بزرگ‌ترين تظاهرات خياباني و نشست‌هاي ادبي و فرهنگي تهران از سوي استادان و دانشجويان در آغاز انقلاب اسلامي‌ از همين دانشگاه برپا مي‌شد. اينك دو قرن از تاسيس اين نهاد‌ها گذشته و جامعه علمي ‌ايران پا به قرن ديگري نهاده كه نظام آموزشي آن نه در ايران كه در سراسر جهان تغييرات اساسي به خود داده است.
دارالفنون- يك كالبدشكافي تاريخي از سيرتحولات اجتماعي در ايران مي‌گويد: «تاريخ‌ غرب‌ با ايمان‌ بنا شده‌ است‌ در قرون‌ وسطا با ايمان‌ به‌ خدا، در هيئت‌ انسان‌ (مسيح‌) در رنسانس‌ با ايمان‌ به‌ انسان‌ غربي‌ در پست‌ مدرنيسم‌ با ايمان‌ به ‌بي‌ايماني‌ به‌ انسان‌، اما تاريخ‌ ما با شكست‌ از اعراب‌ بنا شده‌ و با تقشر و تقشف‌ و تقشع‌ قوام‌ پيدا كرده‌ و پس‌ از قرن‌ها محنت‌ و عسرت‌ و تحمل‌ تازيانه‌ و تيغ‌ غزو سلجوق‌، مغول، قزلباش‌، تاتار و ازبك‌.»(1) اين تحليل اگر مشمول همه اجزاي تاريخ ايران نشود كه نمي‌شود، دست كم بخش عمده آن را در بر مي‌گيرد. به واقع تاسيس اولين نهاد آموزش مدرن در ايران يك چنين تحليلي را به واقعيت نزديك مي‌سازد.
اگر عباس ميرزا پس از شكست ايران از روسيه به اين ايده تمايل نشان داد كه عده‌اي از نخبگان و واجدين شرايط را به ممالك غرب اعزام كند، تا به جبران آنچه كه در گذشته روي داد فائق آيد و بعدها چنين هم روي داد اما امير‌‌‌كبير ـ صدراعظم ناصرالدين شاه - به همان علت به صرافت افتاد تا نهادي را متولي آن كند كه دانش‌آموزاني را آموزش دهد كه چنين بيمي ‌را از بين ببرد. اميركبير با تاسيس موسسه دارالفنون در 1230 شمسي اولين نهاد مدرن را تاسيس كرد كه به عنوان نخستين موسسه آموزشي به سبك اروپايي محسوب مي‌شد. به روايت اروپاييان تاسيس دارالفنون از سوي اميركبير شاخص دو تفكر در ايران آن زمان بود. نخست ساماندهي و تمركز بخش‌هاي اساسي حكومت و افزايش كارايي دستگاه‌هاي اجرايي كشور و كاهش اختيارات قضايي علما و دوم محدود كردن مداخله بيگانگان در امور داخلي ايران و افزايش خود بسندگي ايران در برابر اروپا بود.
اما از تحليل محتوي اين نهاد 154ساله حقايق مهم‌تري استنباط مي‌شود. اميركبير اگرچه اس اساس اين نهاد را بر همان ركن دو گانه خود تاسيس كرده بود اما منويات او به نشانه‌هاي ديگري نيز معطوف بود. تفكر او حاصل يك نظام فكري منسجمي‌ بود كه يك سيستم‌ و چارچوبي را پايه‌ريزي مي‌كرد. شايد او نخستين كسي بود كه در ايران تفكر شايسته سالاري را در همان دارالفنون پي‌ريزي كرد و با گزينش فرزندان از طبقات مرفه و فرادست عمده اداره اين نظام ادامه داد و در نظر داشت كه از اين پس از طريق همين گزينش براي مقام‌هاي دولتي معيارهاي آموزشي ايجاد نمايد، از همين طريق دارالفنون به لحاظ نظري مروج پيشرفت براساس شايستگي و لياقت، به جاي روابط خانوادگي و ملوك‌الطويفي بود. اگر چه روابط ملوك‌الطوايفي پس از او همچنان برقرار ماند. اما او پايه‌هاي ابتدايي تفكر شايسته‌سالاري را در همان دارالفنون ايجاد كرد. او حتي معلمان را از طبقات بالاي جامعه برگزيد تا دارالفنون به نهادي درباري براي پرورش خدمتگزاران باسواد مبدل گردد. اما هم پيوندي دارالفنون با فراموشخانه كه عمده معلمين دارالفنون عضويت آن را در پيشينه خود داشتند، نگراني عميقي براي دربار و سپس شاه ايجاد كرد، حضور معلميني چون ميرزا ملكم خان در دارالفنون كه آشكارا از «جمهوريت» دفاع و هر از چند گاهي در انجمن‌هاي سري آن را تبليغ مي‌كردند بيم آن را در اذهان ايجاد نمود كه خطر دارالفنون شايد در آينده حتي بيشتر از حضور بيگانگان در كشور باشد. به روايت مونيكا رينگر «فراموشخانه پيوند بين دارالفنون و انگيزه‌هاي اصلاحي رو به رشد را برجسته ساخت. اين پيوند در بستر زمان مستحكم شد، چنان كه افراد اصلاح انديش، كه بسياري از آنها در خارج ديپلمات بودند، به شاه اصرار كردند كه اصلاحات به سبك اروپايي را در ايران به اجرا درآورد. از آن جا كه بسياري از اصلاح طلبان خواستار حمايت اروپا از رشد صنعتي و بازرگاني ايران بودند،‌ترس از نفوذ رو به افزايش اروپا در امور ايران به احساس خطر تبديل شد. جر و بحث در مورد اصلاحات در دستگاه دولتي رواج داشت درست همان‌طور كه ناصرالدين شاه سفر به اروپا را ممنوع كرد، مخالفان اصلاحات به سبك اروپايي نيز كوشيدند جلوي آگاهي از اروپا و مقايسه با آن را بگيرند.»(2)



فارغ‌التحصيلان ششمين دوره كلاس تجاري دبيرستان البرز به همراه ساموئل جردن و همسرش1938 ميلادي
كالج البرز- موقعيت اجتماعي و سياسي در ايران قرن نوزدهم لزوم سرمايه گذاري خارجي و حضور مستشاران خارجي در انواع حوزه‌ها را اجتناب ناپذير ساخت. مورگان شوستر امريكايي براي سروسامان دادن به خزانه كشور، وستدهل سوئدي براي يكپارچه‌سازي ارتش و ژاندرمري، ليندبلادت براي استقرار بانكي مجهز در ايران حاصل تفكري بود كه اصلاحات در ايران را با همكاري كشورهاي غربي و تازه به دوران رسيده همراه مي‌ساخت، از آبشخور همين ايده و تفكر بود كه در بيست و چهارمين سال سلطنت ناصرالدين‌شاه قاجار يك هيات امريكايي به رياست مستر باست از امريكا به ايران آمد و در ساختمان اتابك ـ خيابان لاله زار، مستقر و آغاز به كار كرد. دو سال بعد در سال 1252 اين هيات دست به كار تاسيس دبستاني در نزديكي دروازه قزوين شد. اين دبستان بعدها پايه سازمان دبيرستان البرز شد و اينك حيات و عمر آن ساختمان 130 سال شده است. دبيرستان البرز در سال 1264 شمسي بيست و يك سال پيش از صدور فرمان مشروطيت تاسيس شد و چندان دير نپاييد كه مديران اوليه آن همچون مستر باست و مستر وارد جايشان را به ساموئل جردن امريكايي داده‌اند. 1278 شمسي دكتر جردن رياست كالج البرز را به عهده گرفت و چهل سالي در اين سمت ماند تا روزهاي پاياني سلطنت رضاشاه فرا رسيد. او چهل و دو سال در اين دبيرستان خدمت كرد و يك سال پيش از پايان سلطنت رضاشاه به دستور وي از رياست دبيرستان مجبور به كناره‌گيري شد. او سعي داشت با ارائه خدمات ويژه به كار خود در ايران ادامه دهد اما شاه چنين كاري را ناممكن مي‌ديد ساموئل جردن حتي در نامه‌اي متذكر شد: «آيا بهتر نيست در چنين روزهايي كه متاسفانه دشمني و سوء تفاهم سراسر جهان را فراگرفته دولت شاهنشاهي حتي‌المقدور از سازمان‌هايي كه در تقويت دوستي بين‌المللي و حسن‌نيت عامل موثري به شمار مي‌روند حمايت و پشتيباني كنند؟»(2) رضاشاه اما چندان وقعي به نامه جردن ننهاد و مجددا خواستار خروج او از ايران شد. يك سال بعد رضاشاه دبيرستان البرز را به قيمت ده ميليون ريال خريداري و از ساموئل جردن خواست كه از ادامه خدمت در اين دبيرستان خودداري نمايد. ساموئل جردن به قصد خدمت در ايران فعاليت آموزشي داشت. اما از شواهد و قرائن بر مي‌آمد كه او به دو كار عمده ديگر نيز اشتغال مي‌ورزيد. نقش او در ايران اين بود كه نسل جديدي را‌تربيت كند كه تجارت و كشور امريكا را بشناسند، او آيين مسيحيت را در ايران تبليغ مي‌كرد و در بالاي سر در البرز نوشته بود «حقيقت را خواهيد شناخت و حقيقت شما را آزاد خواهد كرد» با اين همه دانش آموزان البرز بعدها از او بخاطر خدماتش قدرداني نمودند. جردن آنان را فرزندان خود مي‌دانست و جز تجارت و كشور خود امريكا نكات مهم ديگري نيز به آنان آموخت. اما چند ماه بعد ايران را‌ترك كرد. مديران ايراني چون محمد وحيد تنكابني، دكتر علي صورتگر، علي محمد پرتوي و حسن ذوقي هر كدام چند ماهي رياست اين كالج را بر عهده گرفته تا نوبت به محمدعلي مجتهدي رسيد. چهل سالي او در راس اين دبيرستان آن را چون يك دستگاه عظيم دولتي اداره كرد. او روزگاري فرزندان حتي بلند پايه‌ترين مقامات كشوري را نمي‌پذيرفت و از نام‌نويسي آنان سرباز مي‌زد. دكتر مجتهدي در اداره اين دبيرستان بيش از اينكه تحت آموزه‌هايي چون اميركبير، رشديه و ديگران باشد، الگوي خود را ملهم از نسخه‌هاي آموزشي ايران و فرانسه انتخاب كرد. او در كنار يك آموزش رسمي‌و دولتي نظام جديدي را پي ريخت كه بيشتر حاصل يك تفكر منتظم و منسجم از يك تئوري نيازموده بوده او به تدريج به تكميل اين تئوري پرداخت و در بيستمين سال مديريت خود پس از دو دهه به يك صورت بندي نوين و بومي‌دست يافت. اگرچه عده زيادي آن را نپذيرفتند و از ادامه تحصيل و حتي تدريس منصرف شدند اما او به راه خود ادامه داد. آرمان و انديشه مجتهدي آن بود كه نهادهاي علمي‌و فرهنگي جايگزين سياست و سياسي كاري شوند و جامعه به حدي از فرهيختگي و بالندگي نائل گردد كه عوامي‌گري و جهالت جايگاه و موقعيتي در جامعه ايران نيابد.
دبيرستان البرز به واقع براي جامعه آموزشي ايران عصر نويني را پيغام مي‌داد كه بسياري از دانش‌آموزان سالخورده آن خود را هنوز متعلق به آن مي‌دانستند. دوره‌اي كه با مديريت مجتهدي هويت واقعي خود را باز يافت اين دبيرستان اينك عمري به قدمت بيش از يك قرن دارد.
دانشگاه تهران- اگر دو نهاد فوق، دارالفنون و البرز، متعلق به نهادهاي قرن نوزدهمي‌ بود و سازوكار آن تا اندازه‌اي رنگ و بوي گذشته مي‌داد اما دانشگاه تهران كه مديران كنوني آن ماه گذشته هفتادوسومين سالگرد آن را جشن گرفتند، نهاد جديد و مدرني بود، كه با انگيزه نوسازي شهر تهران و عمارت‌هاي آن تاسيس شده بود. اين نهاد آنقدر امروزين و جديد بود كه هويتي مدرن را به چشم مي‌آورد.
از دو باغ بزرگ جلاليه و بهجت‌آباد رضاشاه براي تاسيس دانشگاهي بزرگ براي ساكنين تهران باغ جلاليه را پذيرفت. باغ بهجت‌آباد به همان دليل كه مستر باست نتوانست آن را در تملك كالج البرز درآورد، رضاشاه هم از آن امتناع ورزيد. بهجت‌آباد زميني بود كه شاه و دربار عصرها در آن به اسب دواني مشغول مي‌شدند و سال‌ها در تملك خواهر حسن مستوفي‌الممالك بود، زميني كه بارها مورد مناقشه صاحب منصبان دولتي شد.
دانشگاه تهران به دستور رضاشاه در باغ جلاليه، پارك لاله تهران، تاسيس شد، طرحي كه اندره گدار فرانسوي، رييس ايران‌باستان، براي ساخت بناي آن سنگ تمام گذاشت و كوروش فرزامي‌ بيست سال بعد ـ 1347ـ از دانش آموختگان معماري همين دانشگاه براي طرح سردر آن 245000ريال هزينه كرد كه همگي نشان از اهميتي داشت كه اين دانشگاه از آن برخوردار بود. چه آنكه اين دانشگاه اولين نهادي بود كه نه تنها طبقات فرادست كه از همه سطوح جامعه از اغنيا و تهيدستان امكان تحصيل در آن داشتند. مديريت آن نه آرمان اميركبير و اعتضادالسلطنه را در سر داشت و نه سخت‌گيري‌ها و نگاه‌هاي نافذ دكتر مجتهدي. قرار بود كه اين دانشگاه مامني امن براي همه طبقات جامعه باشد و همگان بتوانند در آن به تحصيل مشغول شوند. دانشگاه تهران محل تلاقي دو بخش ـ فرادستان و فرودستان ـ از شهرنشينان تهران بود، بخشي كه به تدريج به لحاظ جغرافيايي به طبقات مرفه بالا نشين تهران نزديك مي‌شد و كم‌كم هويت سنتي و كهن خود را به نسل نوكرده تهران كه با نوسازي تهران و عظمت ابنيه جديد عصر رضاشاهي باز مي‌يافت قرين ساخت. به واقع، حيات و تحول دانشگاه تهران به نظام جديدي منوط بود و از بختياري شاه جوان بود كه چند سالي از سوييس بازگشته و تصميم داشت روحيه دموكرات منشي خود را به منصه ظهور رساند. دانشگاه تهران حاصل پيوند پاره‌اي از زعماي عصر كهن و جديد نيز بود از همه سنخ در آن حضور داشتند، از علي اكبرخان دهخدا تا غلامحسين رهنما و عيسي صديق و علي‌اصغر حكمت كه هر كدام نمادي از يك تفكر و يك دوره و نسلي بودند. بنايي بزرگ كه از شش دپارتمان تشكيل مي‌شد دانشكده علوم، دانشكده ادبيات، دانشكده فني، دانشكده پزشكي و دانشكده معقول و منقول شش استوانه‌ايي بودند كه دانشگاه تهران بر آن استقرار يافته بود. اين بنا استاداني به خود ديد كه سال‌ها سكان علم و هنر و فرهنگ در دستان توانمند آنان اداره مي‌شد چندين دهه وزيران سلطنت پهلوي از روساي دانشگاه تهران انتخاب مي‌شدند و وزراي پس از استعفاء و كناره‌گيري از قدرت، دانشگاه تهران را براي ادامه حيات فرهنگي و اجتماعي خود برمي‌گزيدند.
 

rezaafsharpoor

عضو جدید
کاربر ممتاز
اینم عکس یکی از شخصیت های دبیرستان به اسم ناصری...ما بهش می گفتیم صدام خداییش شبیه صدام نیست؟
ما که تا آخرش هم نفهمیدیم این چی کاره اس تو دبیرستان ولی مثل این که از زمان مرحوم دکتر جردن تو البرز بوده وقتی می خواستن البرز رو بدن به امیر کبیر گفتن اینو هم باید سر بگیرید سرقفلی البرزه رو همین حساب امیرکبیری ها هم بی خیال شدن


 

rezaafsharpoor

عضو جدید
کاربر ممتاز
اینم آدرس دبیرستان:
4 راه کالج-زیر پل کالج-کالج آمریکایی البرز-اکثر اساتیدش همون اساتید سالهای دور البرز هستند....میثمی(لات با کلاس)-صمیمی-تهرانی(جان وین)-نوروزی-ناصری(صدام حسین)-هاشمی(هاشم خروس)-رضاییان-آل بویه و خلاصه اکثر اساتید شاخ تهران که اکثرا مدرک دکترا از کشورهای خارجی دارن جالبه بدونین دکتر طبیب 47 ساله داره تو البرز زیست درس می ده و هنورم تو البرزه...یادش بخیر

اینم یه لینک عکس باحال از پرسنل قدیمی البرزه:البرزیاش حتما ببینن -به خاطر اینکه حجمش زیاد بود آپ نکردم
http://seymour.persiangig.com/image/alborz/alborz_faculty.jpg
 

rezaafsharpoor

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه مطلب جالب به نقل از سالنامه دبیرستان البرز (مورخ1324 شمسی) ... ظاهرا رسمی بوده که از امریکا وارد این دبیرستان شده بوده و اینجا توضیح داده شده :





منبع : Iranian.com
 

cinderella

عضو جدید
کاربر ممتاز
البرز نزدیکه دانشگاهمونه!!
دبیرستانه خفیه!! کلا لول آموزشیش خیلی بالاست!!;)
ولی حیف که پسرونه بود..........اگه دخترونه بود من اونجارو استاد میکردم! :):gol:
 

rezaafsharpoor

عضو جدید
کاربر ممتاز
البرز دخترونه نداشت...ولی یه دبیرستان نزدیک البرز بود اسمش انوشیروان بود... بالای 70 سال قدمت داشت...بهش می گفتن خواهر البرز...ما هم جدا با دخترای این دبیرستان حق خواهر و برادری رو ادا می کردیم:biggrin: ... یادش بخیر چه دورانی بود
 

rezaafsharpoor

عضو جدید
کاربر ممتاز
”مى‏خواهم درس بخوانم، پول ندارم“

”مى‏خواهم درس بخوانم، پول ندارم“

”مى‏خواهم درس بخوانم، پول ندارم“
يادهايی از كالج و دبيرستان البرز بعدي


احمد دشتي (عبدي‌زاده) قاضي بازنشستۀ دادگسترى


زمانى كه به راهنمايى آقاى محترمى به كالج آمريكايى رفتم دى‏ماه سال 1314 بود. جلو سر در عمارت بزرگ اين جمله روى كاشى نوشته شده بود: ”حقيقت را خواهيد شناخت و حقيقتْ شما را آزاد خواهد كرد. “ محوطۀ بزرگ و عمارتهاى بزرگ كالج براى منى كه در دبستانهاى كوچك درس خوانده بودم بسيار شگفت‏آور و هيجان‏انگيز بود. فكر نمى‏كردم به من فقير و بى‏پول اجازه ورود به چنين جايى بدهند.

داخل آن عمارت بزرگ شدم. بالاى هر درى سمتهاى افراد نوشته شده بود. روى يكى از آن درها نوشته شده بود ’معاون رئيس مدرسه.‘ گشتم اتاق رئيس را پيدا كنم. گفتند به مرخصى به آمريكا رفته است. واماندم و داشتم مايوس مى‏شدم. بعد از كمى تأمل، به خودم جرئت دادم و رفتم در اتاق معاون را باز كردم و آهسته داخل شدم. سلامى كردم و ايستادم. مردى مسن و موقّر پشت ميزى نشسته بود. نگاهى به من كرد و به ‏فارسى گفت: ”كه هستى و چكار دارى؟“ مقصودم را گفتم: مى‏خواهم درس بخوانم، پول ندارم. قدرى نگاهم كرد. سرى تكان داد و كمى مكث كرد. بعد دست در كشو ميزش كرد و يك كارت در آورد و اسم و فاميل و نام پدر مرا و يك شماره روى آن كارت نوشت و به من داد و با مهربانى گفت: ”فردا بياييد و برويد سر كلاس.“

فردا رفتم سر كلاس. بعد هم مرا به شبانه روزى فرستادند. يكى از شاگردان را هم معين كردند كه در دروس به من كمك كند. پس از چند ماهى كه سركلاس مى‏رفتم، يك صبح ديدم مردى مسن، بلندقد و خوشرو وسط راهرو ايستاده است و به شاگردانى كه وارد مى‏شدند مى‏گويد: ” زود زود برويد سر كلاس.“ فهميدم اين مرد جردن و رئيس دبيرستان است.
حافظ مى‏گويد:
در كار گلاب و گل حكم ازلى اين بود
كان شاهد بازارى وين پرده ‏نشين باشد
و شاعر ديگرى سروده است:
هركسى را بهر كارى ساختند
مهر آن را در دلش انداختند
براستى دكتر جردن گويى براى تعليم و تربيت ساخته شده بود. تمامى همّ‏وغمّش تربيت و تعليم شاگردان كالج بود. اگر شاگردى را مى‏ديد كه وقت راه‏رفتن سرش پايين است، به او هشدار مى‏داد: ”مگر مرغى و مى‏خواهى دانه جمع كنى؟ سرت را بالا بگير و با بدن راست راه برو.“


بعدها كه افتخار شاگردى او را در درس جغرافياى تاريخى پيدا كردم، مى‏ديدم پيش از آنكه ما شاگردان به كلاس برويم، كلاهش را روى ميز گذاشته است ــــ اخطارى به ما كه بدانيم حتماً خواهد آمد ــــ چون به تمامى مدرسه سركشى مى‏كرد ببيند معلمها آمده‏اند و كلاسها برقرار است، بعد ‏سر وقت كلاس خودش مى‏رفت. سخنان او همه آموزنده بود. اگر شاگردى سر كلاس سرش را پايين مى‏انداخت و به درس معلم توجه نداشت، بالاى سر او مى‏رفت و با مهربانى مى‏گفت: ”هى چرتى‏خان! معلم دارد درس مى‏دهد. سرت را بالا بگير و به درس توجه كن.“

دبيرستان البرز سالن بزرگى داشت كه آن را چَپـِـل مى‏گفتند و تمامى شاگردان هر روز چهل دقيقه در آن جمع مى‏شدند. در اين سالن، يا خود دكتر جردن يا استادان معروف دانشگاه و اشخاص مطلع از طرف دكتر جردن دعوت مى‏شدند تا در آن‏جا براى شاگردان در مباحث مختلف صحبت كنند. سخنان آنها حقيقتاً آموزنده بود. پيش از هر سخنرانى‏اى در اين چَپــِــل، يكي از سرودهاى مخصوص كالج البرز را كه در كتابچه‏اى نوشته شده بود همه مى‏خواندند. يك خط از سرودهاى آن كتابچه كه به يادم مانده اين است:
ملتى كه دانش نكند اختيار
يك جوى به عالَمَش نبود اعتبار
دكتر جردن قبل از شروع كلاسها و پيش از همه در مدرسه حاضر بود و اگر شاگردى دير به مدرسه مى‏رسيد از او بازخواست مى‏كرد كه چرا دير سر كلاس‏حاضر مى‏شود. بسيار مراقب بود كه شاگردان اهل سيگاركشيدن نشوند. به ‏كسانى كه مشكوك مى‏شد دست در جيبشان مى‏برد و بررسى مى‏كرد. يا انگشتانش را ته جيبها مى‏گرداند و بو مى‏كرد. مى‏گفت: ”سيگار لولۀ بى‏مصرفى است كه يك سر آن آتش است و سر ديگرش احمقى است. “

يك ‏سال در زمستان‏ مريض شد و حدود يك ‏ماه در بيمارستان بسترى بود. بعد از بهبودى به مدرسه آمد و براى دانش‏آموزان سخنرانى كرد: ”بچه‏ها، اطبا گفتند مرض من ذات‏الريه است و پرسيدند آيا مشروب در عمرم خورده‏ام. گفتم نه مشروب‏خور بوده‏ام و نه دودى. گفتند سِنّت بالاست، اگر مشروب‏خور بودى تا اين سن زنده نمى‏ماندى. آيا اين سخن آموزنده نيست؟ پس بدانيد كه مشروب بد است و انسان را معتاد و معيوب و مستعدّ مرگ مى‏كند.“

لوطى‏ را در معنايى منفى ــــ در مايۀ الواط ــــ به ‏كار مى‏برد و مى‏گفت: ”غيرت، همت، زحمت، كار، كوشش: اينها به آدم‏آباد مى‏رسد. سستى، بى‏حالى، كارنكردن، بارى‏ به ‏هرجهت بودن به لوطى‏آباد مى‏رسد.“


روزهاى برفى با شاگردان مدرسه ـــ آنها كه ساكن شبانه‏روزى ‏نبودند ــــ مى‏آمدند به ‏جنگ شاگردان شبانه‏روزى. محل برف‏بازى هم زمين فوتبال نزديك عمارتهاى شبانه‏روزى بود.
از همكاران دكتر جردن، يكى دكتر بويس بود كه سمت معاونت مدرسه را داشت. يك سال كه با حفظ سمت رئيس شبانه‏روزى بود، در آخر سال تحصيلى ضمن رسيدگى به حساب پولى كه براى مخارج شبانه‏روزى از بچه‏ها گرفته بودند، 25 ريال زياد آمد و دكتر بويس تأسف مى‏خورد كه چرا اين 25 ريال براى بچه‏ها خرج نشده است.

از همكاران ديگر او، دكتر گروز بود كه سمت نظامت مدرسه را داشت. در واقع گردانندۀ كارهاى فنى، تعيين معلمان كلاسها و تعداد ساعات دروس آنها به‏عهدۀ اين دو نفر بود كه با دقت و نظم و ترتيب كامل مدرسه را اداره مى‏كردند. خانم دكتر جردن معلم اخلاق ما و عده‏اى دختر بود. خاطرم هست كه ما بايد حدود صد موضوع يا بيشتر را ــــ از جمله: من نبايد روى ديوار خط بكشم، سخن بد يا اهانت‏آميز بگويم، دو زن نبايد بگيرم، مشروب نبايد بخورم، به كسى بى‏احترامى نبايد بكنم، دروغ نبايد بگويم، به پيران بايد احترام بگذارم و از اين قبيل ــــ روى ورقه‏اى بخوانيم و امضا كنيم و ورقه را به خانم معلم برگردانيم. اين تعهّدى اخلاقى بود كه از همۀ شاگردان گرفته مى‏شد. از عجايب اينكه دكتر جردن بيشتر ِ شعرهاى آموزندۀ شعراى پارسى را حفظ بود و موقع صحبت به كار مى‏برد:
آن كس كه نداند و نداند كه نداند
بيدارش نماييد كه تا خفته نماند
آن‏ كس كه نداند و بداند كه نداند
آن‏
هم خرك لنگ به منزل برساند
آن كس كه نداند و نخواهد كه بداند
در جهل مركب ابدالدهر بماند
آن كس كه بداند و بداند كه بداند
اسب شرف از گنبد گردون بجهاند

يا آن مصرع سعدى كه مى‏گويد: ”چو ميدان به‏ دست است گويى بزن.“ اگر از دانش‏آموزى سئوالى مى‏كرد و او بلد نبود، مى‏گفت: ” كلّه به ‏كار، كدو كنار.“

دكتر جردن در حقيقت مربّى و مدرّس و جامع صفات پسنديدۀ انسانى بود. هم دكتر بويس و هم خانمش سالها در ايران در مدرسۀ آمريكايى معلم و مربّى بودند. آمريكايي ها مدرسۀ دخترانه‏اى هم در خيابان حافظ داشتند كه خانمى آمريكايى به ‏نام ميس دوليتل رئيس آنجا بود. شنيدم از مبدائى كه اينها را براى تدريس در ايران فرستاده بودند به اين دو نفر نوشته بودند كه چون خانم دوليتل مجرد است و پير شده، رياست آنجا را با دو برابر شدن حقوقتان به شما مى‏دهيم چون شما زن و شوهر نمونه هستيد و مى‏توانيد براى دختران سرمشق باشيد. پاسخ داده بودند: زمانى كه از آمريكا به ايران آمديم خانم دوليتل هم با ما بود و شوق و علاقه او را براى خدمت در ايران به‏عينه ديده‏ايم و مدتى هم كه در ايران خدمت كرده است و همه او را دوست مى‏دارند و خانم نمونه‏اى است. ما با عذرخواهى اطلاع مى‏دهيم قلب ما به اين عمل رغبتى ندارد.

گفتنى‏ و نوشتنى دربارۀ دكتر جردن بسيار است. مى‏گفت: ”بچه‏ها مملكت شما سابقۀ درخشانى داشته است. بازگشت به آن روزگار درخشش بستگى به همت و شجاعت و كوشش شما دارد. اميدوارم حرف من در گوش و قلب شما باشد و براى ملت و كشورتان مفيد واقع شويد.





ساموئل مارتين جردن و همسرش در رديف اول ميان كنار معلمان و كاركنان كالج البرز. احتمالاً سال 1316 يا 17 نويسندۀ اين خاطره، رديف عقب، از چپ نفر سوم،‌ كنار قاب پنجره، در سال 1385 درگذشت.
 
آخرین ویرایش:

rezaafsharpoor

عضو جدید
کاربر ممتاز
ساموئل مارتين جردن در سال 1277 شمسى (1898 ميلادى) به ايران آمد، رياست دبستانى شش‏كلاسه را كه هيئتى آمريكايى بنياد نهاده بود بر عهده گرفت و آن را به حد دبيرستان توسعه داد. در سال 1308 اين مدرسه به سطح كالج ارتقا يافت. در سال 1319 دولت ايران كالج را از آمريكاييان خريد، آن را دبيرستان البرز نام نهاد و معلمان خارجى آن ايران را ترك كردند.
جردن در سال 1323 سفرى به ايران كرد و يكى از تالارهاى دبيرستان البرز به نام او نامگذارى شد. در سال 1333 در 81 سالگى در آمريكا در گذشت.​
ملك‏الشعراى بهار دربارۀ او سروده است:​
تا كشور ما جايگه جردن شد
بس خارستان كز مددش گلشن شد
اين باغ هنر كه دور از او بود، كنون‏
چشمش به جمال باغبان روشن شد
و نيز:
نادانى چيست جز به غفلت مردن؟
بايد به علاج از اين مرض جان بردن‏
گفتم كه طبيب درد نادانى كيست؟
پير خردم گفت كه جردن جردن

از كتاب روش دكتر جردن، نوشتۀ شكراللَّه ناصر، تهران، 1323​
 

raha 001

عضو جدید
اینم عکس یکی از شخصیت های دبیرستان به اسم ناصری...ما بهش می گفتیم صدام خداییش شبیه صدام نیست؟
ما که تا آخرش هم نفهمیدیم این چی کاره اس تو دبیرستان ولی مثل این که از زمان مرحوم دکتر جردن تو البرز بوده وقتی می خواستن البرز رو بدن به امیر کبیر گفتن اینو هم باید سر بگیرید سرقفلی البرزه رو همین حساب امیرکبیری ها هم بی خیال شدن



خودت کدومی پس؟؟:smile:
 

rezaafsharpoor

عضو جدید
کاربر ممتاز
این عکس2 سال بعد از این که من از البرز فارغ تحصیل شدم گرفته شده...خودم بین اینا نیستم
 
آخرین ویرایش:

nima-t

عضو جدید
دبیرستان ماندگار البرز(البرزیاش بیان تو)

سلام میشه پاسخ سوالمو بدید من میخوام برای دبیرستان به البرز{کالج} برم درسمم خوبه معدلمم تو سوم راهنمایی ترم 1، 19/95 شده ... می خواستم بدونم ازمون ورودیش سخته چه نوع سوالایی میاد ؟شما چقدر خوندین ؟یه ذره تجربیاتتونو در اختیارم میذارید ؟
 

paeeizan

اخراجی موقت
منم زمانی البرز بودم ...
آخرین بار فروردین پارسال بود که آزمون دادم .... خیلی قدیمی هستش...
 

nima-t

عضو جدید
سلام میشه پاسخ سوالمو بدید من میخوام برای دبیرستان به البرز{کالج} برم درسمم خوبه معدلمم تو سوم راهنمایی ترم 1، 19/95 شده ... می خواستم بدونم ازمون ورودیش سخته چه نوع سوالایی میاد ؟شما چقدر خوندین ؟یه ذره تجربیاتتونو در اختیارم میذارید ؟
کسی جواب سوال منو نمیده ... دارم میمیرم از استرس
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
هدفم از باز کردن این تاپیک این بود که ببینم از بچه های البرز کسی اینجا هست یا نه؟اگه هستین بیایین یه نظر بدین یادی از خاطرات گذشته کنیم;)

آقااا بالای کوه هوا چطوره؟سیبیلاتونو
 

Similar threads

بالا