خودتو با یه شعر وصف کن...!

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
دل ز هر نقش گشته ساده مرا

دو جهان از نظر فتاده مرا


تا چو مجنون شدم بیابان گرد

می‌گزد همچو مار جاده مرا
 

rose_ramesh

عضو جدید
دیدی از هجر تو یوسف به دو چشمم چه گذشت ؟زیر باران برو تا بوی زلیخا شنوی.
 

raha

مدیر بازنشسته
وحشی ببین اندوه دل وز سخت جانی دم مزن
کز هم بپاشد کوه را اندوه جان فرسای تو . . .

 

گلابتون

مدیر بازنشسته
ما چون ز دري پاي كشيديم كشيديم
اميد ز هركس كه بريديم بريديم

دل نيست كبوتر كه چو برخاست نشيند
از گوشه بامي كه پريديم پريديم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
صدای قلب نیست
صدای پای توست
که شب ها در سینه ام می دوی


کافی ست کمی خسته شوی
کافی ست بایستی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
در اين دو هفته كه مهمان اين چمن بودم :gol: ز شور نغمة من چشم شبنمي نغنود
 

Comet1986

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو راست گفته ای به من که می روی و رفته ای
و من دروغ گفته ام که بی قراری تو ام

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند


نفرين و آفرين و دعا در گلو شکست


تا آمدم که با تو خداحافظي کنم


بغضم امان نداد و خدا... در گلو شکست

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
اي مرغ آفتاب!

با خود مرا ببر به دياري كه همچو باد،

آزاد و شاد پاي به هرجا توان نهاد،

گنجشك پر شكسته ي باغ محبتم

تا كي در اين بيابان سر زير پر نهم؟

با خود مرا ببر به چمنزارهاي دور

شايد به يك درخت رسم نغمه سر دهم.

من بي قرار و تشنه ي پروازم

تا خود كجا رسم به هر آوازم...

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
شــایــد روزی

بازگــردی و بازخــوانی

که عشـق بی تو نیــز با من بــود

آری ، دفتــری دیــگر خواهــم گشــود

باز با عشــق تو

حتــی در بـــی تـــوبــودنـــهــا ...
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد


ازخـــــاطــــرم گــــذشـــــت

لحـــــــــــــظه در لحــــــــــــظۀ

دوستـــــــت داشــــــــتن تــــــو

و دانستــــم کـــــــــه

هر روز تــــرابیشـــــتر از دیـــروز

دوســــــــت میـــــدارم

بــا مــن بـاش

تـــانـــهال عشــــــــــق مـــا

هـــر روز

شـــــکــــو فـــا تــر شـــود

چــــرا کــــه تـــو

بـــاغ عشــــــق منـــــــی
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
باز کی بینم رخ آن ماه مهر افروز را

گل رخ سیمین بر دل دزد عاشق سوز را



دولت پیروز اگر بنشاندش بار دگر

در بر من، شکر گویم دولت پیروز را
 

نسیم-سحر

عضو جدید
در عشق توام نصیحت و پند چه سود؟

زهرآب چشیده ام مرا قند چه سود؟

گویند مرا که بند بر پاش نهید

دیوانه دل است پام بر بند چه سود؟
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
من ولي ميخوام يه چندي قلمو زمين بزارم
شعر تازه اي نميگم آخه حرفيم ندارم
همه دلهاتون بهاري ميدونم فصل بهاره
ميخوام از خدا بدلها گل شادي رو بياره
 

mahyam68

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شب و سکوت و سه تاری که لال مانده منم
بیا کمی بنوازم ، بیا کمی بزنم


مجال پر زدنم نیست بعد ازین شاید
به آسمان برسد امتداد سوختنم
 

Comet1986

عضو جدید
کاربر ممتاز
بیزارم از عبور غم انگیز سال و ماه
وقتی که بی حضور تو تحویل می شود

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
هر کجا هم باشم ..آسمان مال من است..

گر که رنگش آبي گر که گريان و پراز ابر غم است؛

گر به هنگام غروب نيلي و نارنجي؛

آسمان مال من است...​
 

Similar threads

بالا