خودتو با یه شعر وصف کن...!

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ای همسفر سلامی
محتاج یک سلامم
از می پریده مستی
غم مونده توی جامم

هم لحظه های دردیم
این درد چاره باید
مردن مرام ما نیست
عمر دوباره باید
 

دختر شرقی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من پر از وسوسه های رفتنم
رفتن و رسیدن و تازه شدن
توی یک سپیده ی طوسی سرد
مسخ یک عشق پر آوازه شدن
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
به سراغ تو شبی می آیم...
با دلی خسته ز درد، با غم با غصه زیاد
مثل شبنم كه نشیند بر گل
چو حبابی كه نشیند بر آب
مثل بارون روی گلبرگ درخت
همچو دیدار تو با من در خواب
 

دختر شرقی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه ناپیداست
من به پایان دگر نیندیشم
كه همین دوست داشتن زیباست
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
دل را با خود برد ...
بي تاب رفتنم
بي دل ماندن كار من نيست!
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
به نام خودمان
فرقی نمی کند بخوانی یا نه.
می نویسم تا سیاه شوم.
مثل هر شب که نمی خوانی ام.
و صبح بیدار شده ام با شب فرقی نمی کند.
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
نگاه كن كه من كجا رسیده ام
به كهكشان به بیكران به جاودان
كنون كه آمدیم تا به اوجها
مرا بشوی با شراب موجها
مرا بپیچ در حریر بوسه ات
مرا بخواه در شبان دیر پا
مرا دگر رها مكن
 

نسیم-سحر

عضو جدید
از آمدن و رفتن ما سودی کو؟

از تار وجود عمر ما پودی کو؟

در چنبر چرخ جان چندین پاکان

می سوزد و خاک می شود دودی کو
 

نسیم-سحر

عضو جدید
از آمدن و رفتن ما سودی کو؟

از تار وجود عمر ما پودی کو؟

در چنبر چرخ جان چندین پاکان

می سوزد و خاک می شود دودی کو؟
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
چیزهایی هست٬ که نمی دانم.
می دانم٬ سبزه ای را بکنم خواهم مرد.
می روم بالا تا اوج٬ من پر از بال و پرم.
راه می بینم در ظلمت٬ من پر از فانوسم.
 

Similar threads

بالا