خودتو با یه شعر وصف کن...!

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
کجایی در شب هجران که زاری‌های من بینی
چو شمع از چشم گریان اشکباری‌های من بینی
کجایی ای که خندانم ز وصلت دوش می‌دیدی
که امشب گریه‌های زار و زاری‌های من بینی
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
مجلس تمام گشت و به پايان رسيد عمر
ما همچنان در اول وصف تو مانده ايم
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
آمد طبیب بر سر بیمــــــــــــــار خویش، لیک
فرصت گذشته بود و مداوا ثمـر نداشت
دانی که نوشداروی سهـــــــراب کی رسید
آنگه که او ز کالبـــــــدی بیشتر نداشت
 

دختر شرقی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
لب من از ترانه می سوزد
سينه ام عاشقانه می سوزد
پوستم می شکافد از هيجان
پيکرم از جوانه می سوزد
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
شمع و پروانه منم، یار پیمانه منم
رسواي زمانه منم ،ديوانه منم
 

mahyam68

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نغمه پرداز جمال عشق بودم _آه_
حالیا خاموشِ خاموشم

یاد از خاطر فراموشم...
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
تنها تر از یک برگ
با بار شادی های مهجورم
در آب های سبز تابستان
آرام می رانم
تا سرزمین مرگ
 

mahyam68

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
افتاد مرا با سر زلفین تو کار
دیوانه شدم، به حال خویشم بگذار
دل در سر زلفین تو گم کردستم
جویای دل خودم، مرا با تو چه کار؟
 

masih.sh

عضو جدید
اولا فکر میکردم

منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن

ولی حالا فهمیدم که

نه سایه دارم و نه بر، بیفکنندم و سزاست
وگرنه بر درخت تر، کسی تبر نمیزند
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
ميخواهم بگويم
نميدانم چه ميخواهم بگويم زبانم
در دهانم باز بسته است در تنگ قفس باز است
و افسوس که بال مرغ آوازم شکسته است نميدانم چه ميخواهم بگويم
غمي در استخوانم مي گدازد خيال نا شناسي آشنا رنگ گهي مي سوزدم گه مي نوازد
پريشان سايه اي آشفته آهنگ ز مغزم مي تراود گيج و گمراه چو روح خوابگردي مات و مدهوش
که بي سامان به ره
افتاد شبانگاه درون سينه ام درديست خونبار که همچون گريه
مي گيرد گلويم غمي آشفته دردي گريه آلود
نميدانم چه ميخواهم بگويم
:w05:
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
من شکوفایی گلهای امیدم را در رویاها می بینم،
و ندایی که به من میگوید :
"گر چه شب تاریک است
دل قوی دار،
سحر نزدیک است "
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
هشیار کسی باید کز عشق بپرهیزد
وین طبع که من دارم با عقل نیامیزد

آخر نه منم تنها در بادیه ی سودا
عشق لب شیرینت صد شور برانگیزد

تا دل به تو پیوستم راه همه دربستم
جایی که تو بنشینی بس فتنه که برخیزد
 

shabahangh

عضو جدید
هشیار کسی باید کز عشق بپرهیزد
وین طبع که من دارم با عقل نیامیزد

آخر نه منم تنها در بادیه ی سودا
عشق لب شیرینت صد شور برانگیزد

تا دل به تو پیوستم راه همه دربستم
جایی که تو بنشینی بس فتنه که برخیزد
من نلافم ور بلافم همچو آب
نیست در آتش کشی ام اضطراب

من کی باشم در جهان پیچ پیچ
چون الف کز خود ندارد هیچ هیچ
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
به عهد گل زبان سوسن آزاد بگشاييم
كه ما خود درد اين خون خوردن خاموش ميدانيم

شقايق خوش رهي در پرده خون ميزند ، سايه
چه بي راهيم اگر همخواني اين نغمه نتوانيم
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
فصل پاییزی من که میرسه
فصل اندوه سفر سر میرسه
تو سکوت خسته باور من
سایه ام فکر جدایی میکنه
 
آخرین ویرایش:

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
کوهو میذارم رو دوشم!
رخت هر جنگو می پوشم!

موجو از دریا می گیرم!
شیره‌ی سنگو می دوشم!

میارم ماهو تو خونه!
می‌گیرم بادو نشونه!
همه‌ی خاک زمینو!
می‌شمارم دونه به دونه!

اگه چشمات بگن آره هیچ کدوم کاری نداره
اگه چشمات بگن آره هیچ کدوم کاری نداره

 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
این روزا دنیا واسه من از خونه مون کوچیکتره
کاش می تونستم بخونم قد هزار تا پنجره
طلوع من طلوع من وقتی غروب پر بزنه
موقع رفتن منه موقع رفتن منه
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تا زدم یک جرعه می از چشم مستت
تا گرفتم جام مدهوشی زدستت

شد زمین مست، آسمان مست
بلبلان نغمه خوان مست

باغ مست و باغبان مست
 

Similar threads

بالا