خلوتی با خدا

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
"خُدايا" خيلي خستم ، كم اوردم ..... "خدايا"...



دلـمـ کـمـی خـدا مـی خـواهـد

کـمـی سـکـوت. . .

دلـمـ ،دل بـُریدن مـی خـواهـد . . .

کـمـی اشـک . . .

کـمـی بـهـت . . .

کـمـی آغـوش آسـمـانـی . . .

کـمـی دور شـدن از ایـن جـنـس آدمـ . . .
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدایا مارا که افریدی گارانتی هم داشتیم؟؟؟؟
...من دلم شکسته است...
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
دست های قنوتم آن قدر بالا رفته اند که آسمان را در مشت می فشارم

بهار در انگشت هایم جوانه می زند و یاد تو بر لبم زمزمه می شود

خدایا

این رزوها دلتنگی هایم آن قدر زیاد شده اند که جز یاد و نام تو پایانی نخواهند داشت

پروردگارا هیچ کس جز تو صدایم را نمی شنود
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
یا سریــع الاجابــه،

مــــــرا..

پشــت ِ خواستــن آرزوهـــاـی کوچکـــــم معــطل نکـــن!!!
 

self.f_t_m990

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
onhdh h'i fi odv , wghpli o,nj ;l;l ;k jh f\bdl dh hggi
برحمتک یا ارحم الراحمین
 

natanaeal

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پله پله تا خدا

پله پله تا خدا

قصه‌ آدم، قصه‌ يك‌ دل‌ است‌ و يك‌ نردبان. قصه‌ بالا رفتن، قصه‌ پله‌ پله‌ تا خدا. قصه‌ آدم، قصه‌ هزار راه‌ است‌ و يك‌ نشاني.

قصه‌ جست‌وجو. قصه‌ از هر كجا تا او.قصه‌ آدم، قصه‌ پيله‌ است‌ و پروانه، قصة‌ تنيدن‌ و پاره‌ كردن. قصه‌ به‌ درآمدن، قصه‌ پرواز...

من‌ اما هنوز اول‌ قصه‌ام؛ قصه‌ همان‌ دلي‌ كه‌ روي‌ اولين‌ پله‌ مانده‌ است، دلي‌ كه‌ از بالا بلندي‌ واهمه‌ دارد، از افتادن.

پايين‌ پاي‌ نردبانت‌ چقدر دل‌ افتاده‌ است!

دست‌ دلم‌ را مي‌گيري؟ مواظبي‌ كه‌ نيفتد؟

من‌ هنوز اول‌ قصه‌ام؛ قصه‌ هزار راه‌ و يك‌ نشاني.

نشاني‌ت‌ را اما گم‌ كرده‌ام. باد وزيد و نشاني‌ات‌ را بُرد.

نشاني‌ات‌ را دوباره‌ به‌ من‌ مي‌دهي؟ با يك‌ چراغ‌ و يك‌ ستاره‌ قطبي؟

من‌ هنوز اول‌ قصه‌ام. قصه‌ پيله‌ و پروانه، كسي‌ پيله‌ بافتن‌ را يادم‌ نداده‌ است. به‌ من‌ مي‌گويي‌ پيله‌ام‌ را چطوري‌ ببافم؟

پروانگي‌ را يادم‌ مي‌دهي؟

دو بال‌ ناتمام‌ و يك‌ آسمان‌

من‌ هنوز اول‌ قصه‌ام. قصه...

"‌عرفان‌ نظرآهاري‌ "

 

R@ha1

عضو جدید
کاربر ممتاز

طوفان هم که باشم وقتی به تو میرسم آرامش می یابم!

گاهی دلم خوش است فقط به یک نگاه تو!

خدای من.........!

نگاه عاشقانه ات را از من دریغ مکن!
 

R@ha1

عضو جدید
کاربر ممتاز
الهی ای بهتربنم!
تو بهتر زمن اگاهی به خسرانم.....!
به ندانم کاری ها و گناهم.....!
اما من که جز توام کسی نیست!

جز به سوی تو راهم نیست!

جز به تو پناهم نیست!

معبودا مهربانا بی شریکا.....!
دریاب این بریده زاغیار و رو کرده به درگاهت را!!!!!!!!!
 

R@ha1

عضو جدید
کاربر ممتاز
یارب

یاری رسان به جای بردگی غیر,
تنها و یکه تو را بندگی کنم.........!
 

R@ha1

عضو جدید
کاربر ممتاز
هیچ کودکی نگران وعده بعدی غذایش نیست؛
زیرا به مهربانی مادرش ایمان دارد؛
ای کاش من هم مثل او به خدایم ایمان داشتم ...
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
به نام خدایی که نماینده ی عشقش در زمین( مــــادر) است
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
خُـــــــدایا …

قسمت و حکمتت رو بگذار..
واسه اونهایی که درکـــــش میکنن…

واسه مــــن …
لـــــطفا فقـــــط معجــــــزه کن….
یه معجــــزه در حد خدا بودنتــــــــــ ...


 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز



الهی! خواندی تأخیر کردم. فرمودی تقصیر کردم.

الهی! عمر خود بر باد کردم و بر تن خود بیداد کردم.

الهی! اگر کار به گفتار است بر سر همه تاجم و اگر به کردار است به پشه و مور محتاجم.

الهی! بیزارم از طاعتی که مرا به عجب آرد. مبارک معصیتی که مرا به عذر آرد.

الهی! اگر بر دار کنی رواست، مهجور مکن و اگر به دوزخ فرستی رضاست، از خود دور مکن.

الهی! گناه در جنب کرم تو زبون است، زیرا که کرم تو قدیم و گناه اکنون است.

الهی! اگر عبدالله را بخواهی سوخت، دوزخی دیگر باید آلایش او را و اگر بخواهی نواخت، بهشتی دیگر باید آسایش او را

الهی! اگر یکبار گویی بنده من، از عرش بگذرد خنده من.

الهی! همه از تو ترسند و عبدالله از خود زیرا که از تو همه نیک آید و از عبدالله بد.

الهی! گفتی کریمم امید برآن تمام است. چون کرم تو در میان است نا امیدی حرام است.

الهی! اگر امانت را نه امینم، آن روز که امانت می نهادی می دانستی که چنینم.

الهی! همچو بید می لرزم که مبادا به هیچ نیرزم. فریاد از معرفت رسمی و عبارت عاریتی و عبادت عادتی و حکمت تجربتی و حقیقت حکایتی.

الهی! اقرار کردم به مفلسی و هیچکسی. ای یگانه ای که از همه چیز مقدسی. چه شود اگر مفلسی را به فریاد رسی.

الهی! اگر با تو نمی گویم افکار می شوم. چون با تو می گویم سبکبار می شوم.

الهی! ترسانم از بدی خود بیامرز مرا به خوبی خود.

الهی! بر تارک ما خاک خجالت نثار مکن و ما را به بلای خود گرفتار مکن. پادشاها گریخته بودیم تو خواندی، ترسان بودیم بر خوان "لاتقنطوا ..." تو نشاندی.

الهی! بر سر از خجالت گرد داریم و رخ از شرم گناه زرد داریم.

الهی! اگر دوستی نکردیم، دشمنی هم نکردیم. اگر چه بر گناه مصریم بر یگانگی حضرت تو مقریم.

الهی! در سر خمار تو داریم و در دل اسرار تو داریم و به زبان استغفار تو داریم.

الهی! اگر گوییم ثنای تو گوییم و اگر جوییم رضای تو جوییم.

الهی! بنیاد توحید ما خراب مکن و باغ امید ما را بی آب مکن و به گناه روی ما را سیاه مکن.

الهی! تقوایی ده که از دنیا ببریم، روحی ده که از عقبی برخوریم. یقینی ده که در آز بر ما باز نشود و قناعتی ده تا صعوه حرص ما باز نشود.

الهی! دانایی ده که از راه نیفتیم و بینایی ده تا در چاه نیفتیم. دست گیر که دستاویزی نداریم، بپذیر که پای گریزی نداریم.

الهی! درگذر که بد کرده ایم و آزرم دار که آزرده ایم.

الهی! مگوی که چه کرده ایم که دردا شویم و مگوی که چه آورده یی که رسوا شویم.

الهی! توفیق ده تا در دین استوار شویم. عقبی ده تا از دنیا بیزار شویم. بر راه دار تا سرگردان نشویم.

الهی! بیاموز تا سر دین بدانیم. برفروز تا در تاریکی نمانیم. تلقین کن تا آداب شرع بدانیم.

توفیق ده تا خنگ طمع نرانیم. تو نواز که دیگران ندانند، تو ساز که دیگران نتوانند.

همه را از خودپرستی رهایی ده. مه را به خود آشنایی ده. همه را از مکر شیطان نگاهدار. همه را از کید نفس آگاه دار.

الهی! فرمایی که بجوی و می ترسانی که بگریز. می نمایی که بخواه و می گویی که بپرهیز.

الهی! گریخته بودم تو خواندی. ترسیده بودم بر خوان تو نشاندی. ابتدا می ترسیدم که مرا بگیری به بلای خویش، اکنون می ترسم که مرا بفریبی به عطای خویش.

الهی! عمر بر باد کردم و بر تن خود بیداد کردم. گفتی و فرمان نکردم. درماندم و درمان نکردم.

الهی! تو ساز که ازین معلولان شفا نیاید، تو گشای که از این ملولان کاری نگشاید.

الهی! به صلاح آر که نیک بی سامانیم جمع دار که بد پریشانیم.

الهی! ظاهری داریم شوریده. باطنی داریم در خواب. سینه ای داریم پر آتش. دیده ای داریم پر آب. گاه در آتش سینه می سوزیم و گاه از آب چشم غرقاب.

الهی! اگر نه با دوستان تو در رهم، آخر نه چون سگ اصحاب کهف بر درگهم. انتظار را طاقت باید و ما را نیست. صبر را فراغت باید و ما را نیست.


الهی! مکش این چراغ افروخته را و مسوز این دل سوخته را و مران این بنده آموخته را ...


مناجات نامه خواجه عبدالله انصاری

 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
خـــــــــدایـــــــــــا دلــــــم كــــــه برایـــــت تنــــــگ می شــــــود
بــــــا آنكـــــــه می دانـــــم همـــــه جــــــــا هستی،
امــــــا بــــــه آسمـــــــان نگـــــــاه می كنم،
چــــــرا كــــه آسمـــــــــان ســــــــــــه نشــــــــــــانه از "تــــــــــــو" دارد:
بــــی انتهـــــــــاست....
بــــــی دریــــــــــــــغ اســــــــت
و چــــــون یـــــك دست مهربـــــــــــان
همیشـــــــه بــــــــــالای ســــــر مـــــــاست...
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدایــــا ….

اینقـــدر بهــم ظرفیــت بــده ؛

که نعمـــت هــایی که از روی بخشنــــدگی ات بهــم میــدی ,

به پای ٍ لیــاقت خودم ننـــویسم …
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدایا دست تو کدامــ است؟
دستمــــــــ را بگیر... دیگر به هیچ دستی ایمان ندارمــــ ...
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز

خداوندا ... ؛
این یکی دعا نیست...
یه خواهشه... ؛
یه التماسه...!
مهربانی را به قلب ما بازگردان....!
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
باران رحمت خدا هميشه مي بارد،

تقصير ماست که کاسه هايمان را بر عکس گرفته ايم

 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز

الهی ....

نه من آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشم

نه تو آنی که گدارا ننوازی به نگاهی

در اگر باز نگردد، نروم باز به جایی

پشت دیوار نشستم چو گدا بر سر راهی

کس به غیر از تو نخواهم چه بخواهی چه نخواهی

باز کن در که به غیر از این خانه مرا نیست.

 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز

*_*

خــدایـــــا ...

گـِـــله نـمی کــنم​

ولــی ...​

کـمـی آرامــتــر امتحانم کُــن !!​

بـه خـودتــ قَسَـمــ خســتـهـ ام. . .
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدایا ...

من در کلبه فقیرانه خود چیزی را دارم..

که تو در عرش کبریائی خود نداری!

من چون توئی را دارم و تو چون خود نداری...
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
خـــدای خــــوبــــم...!!

خطا از مــن است...!!

می دانـــــــم...!!

از من که سالهاست گفته ام...!!

* ایاک نعبد *...!!...

اما به دیگران هم دلسپرده ام...!!

... از مـن که سالهاست گفته ام...!!

* ایاک نستعین*...!!

اما به دیگران هم تکیه کرده ام...!!

اما رهایــم نـــکن...!!

 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
تاب تاب عباسی، خدا من نندازی
می خوام پناهم باشی، تا آخر این بازی

خدای دلتنگی یام، خدای مهربونم
تو حرفامُ می شنوی، بد کردم و می دونم

می دونم از تو دورم، صدای سوت و کورم
من گم شدم تو راهه، خوب و بد عبورم

منو ببخش که گاهی، شک کردم و شکستم
به این که نزدیکمی، چشامو ساده بستم

منو ببخش که گاهی، کم میارم، می بازم
یادم می ره تو هستی، من که پر از نیازم

تو دستامو می گیری، هنوز دلم روشنه
هنوز نبض ترانه م، به خاطرت می زنه

هنوز هوامو داری، به داد من می رسی
قشنگ ترین آرامش، جز تو ندارم کسی

تاب تاب عباسی خدا منو نندازی
می خوام پناهم باشی تا آخر این بازی



"
مرضیه لیان"

 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدا غصه نخور از تو فراري نشدم
بعد از آن حادثه در كفر تو جاري نشدم

با وجودي كه به حكم تو دلم زخمي شد
شاكي از اينكه مرا دوست نداري نشدم

ابر را چوب همين سادگيش ويران كرد
من كه ويران تر از اين ابر بهاري نشدم

قسمتم بود اگر رفت و مرا تنها كرد
بعد از او غرق شكايت ز تو آري نشدم

اي خدا غصه نخور باز همين جا ميمانم
من زمين خورده ي اين ضربه كاري نشدم
 

Similar threads

بالا