خاطره روز اول دانشگاه

M.A777

عضو جدید
کاربر ممتاز
کی و چجوری درس میخوندید؟؟ :|
فقط میان ترم ها،واسه 10 ساعت حداکثر اونم دروس سخت
پایان ترم ولی خوب میخوندیم مثلا 15ـهم امتحانا بود از 10ـم میومدیم و فرجه ها درس مربوط به فرجه هارو میخوندیم


خوابگاه اسمش رووشه : خواب + گاه
جای خواب و استراحت و سرگرمی

نه جای درس

والا!!
 

shakiba.h

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دقیقا!!! :D


دررابطه با بحثی هم ک هستش:من فقط و فقط با پیچوندن کلاس و استاد و گذروندن وقت کلاس ب هر طریق ممکن تا استاد کمتر درس بده و اینا بشدت مخالفم و برخورد میکنم
تاریخ امتحان و اینا ن!! اما بخوان ی هفته اول ترم و دو هفته آخر ترم و قبل عید و بعد عید و غیره و ذلک نیان!! بازهم برخورد میکنم:cool::razz:

وااا خل بازی با بچه ها واقعا قشنگه خاطره ست ...اخرین امتحان ترممو خیلی بد دادم جوری که رسیدم خوابگاه بچه ها گفتن شکیبا زدم زیر گریه ...ولی چند دقیقه غر زدم بعدش بدون اهنگ افتادیم وسط مسخره بازی میکردیم ...
گاهی تاریخا برای پیچوندن عوض نمیشه یکی براش یه مشکل پیش میاد نمیخونه تازه مثلا رشته ما که چهارتا گرایشه بچه ها بعضی درساشون مشترک برقه بقیه تخصصی گرایش ...حالا فکر کن تو کلاس باید بحث باشه زمان امتحانا تداخل ندلشته باشه
 

shakiba.h

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نه خوبه باحاله
دوران عشقی بود من همیشه خداروشکر میکردم که رفتم خوابگاه
واقعا بزرگ شدم واقعا چیز یاد گرفتم و تمام سختیاش هم باحال بود

من یادمه این ترمای آخر فقط 2تا چیز وقت داشتیم و بلد بودیم بپخیم (بپزیم!) واسه شام
یک) مرغ با سیب زمینی
دو) سوسیس بندری و سیب زمینی

نزدیک 10روز سوسیس بندری با سیب زمینی خوردیم،یادمه دعوام شد با بچه ها شاکی شدم گفتم دهنتونو سرویس میکنم اگر تا 1ماه آینده یکدونه سوسیس بخرید بیارید،

بقرآن تا 14روز بعدش فقط مرغ و سیب زمینی میخوردیم :D

کلا 2تا تخصص داشتیم،مرغ و سوسیس،هر دوش هم با سیب زمینی :D :D :D

مرغ شده بودیم آخرای ترم، دیگه تخم مرع نمیخریدیم ( :D ) یکی هم 10صبح غوغولی غوغو میکرد (چرا 10؟ چون تا 4صبح بیدار بودیم سریال میدیدیم بعد میخوابیدیم :D )

پنج سال خوابگاه بودم نمیگم دوران عشقی بود ولی خیلیییییی خیلی تغییر کردم ..تو خوابگاه کلا بزرگ شدم و مدیریت خیلی چیزا از جمله زمان،تفریح ،پول ،وقت ،استراحت ،امنیت و ...یاد گرفتم ...
خیلی بهم بعضی مواقعم بد گذشت اذیت شدم افسرده شدم مریض شدم ولی به دست اوردن هر تجربه ای به ازای پرداختن یه بهاییه ...
غذاها که بماند ...
تخم مرغ و ماکارونی شده بودیم کلا انقد خوردیم ...:D
 

MaRaL.arch

کاربر فعال تالار مهندسی معماری ,
کاربر ممتاز
وااا خل بازی با بچه ها واقعا قشنگه خاطره ست ...اخرین امتحان ترممو خیلی بد دادم جوری که رسیدم خوابگاه بچه ها گفتن شکیبا زدم زیر گریه ...ولی چند دقیقه غر زدم بعدش بدون اهنگ افتادیم وسط مسخره بازی میکردیم ...
گاهی تاریخا برای پیچوندن عوض نمیشه یکی براش یه مشکل پیش میاد نمیخونه تازه مثلا رشته ما که چهارتا گرایشه بچه ها بعضی درساشون مشترک برقه بقیه تخصصی گرایش ...حالا فکر کن تو کلاس باید بحث باشه زمان امتحانا تداخل ندلشته باشه


:Dتاریخ امتحان ک ن!! اصن امتحان نگیرن چ بهتررررر
اما اینکه کلاسو بپیچونن اونم واسه ما ک شهریه میدیم چیزی یاد بگیریمو تحمل نمیکنم


میدونم چی میگی. اما اونوقت تمرکز درس نداری!!
منم یکم تنهایی رو بیشتر دوس دارم. فکر شلوغی خوابگاهو میکنم سرگیجه میگیرم:D
 

shakiba.h

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
:Dتاریخ امتحان ک ن!! اصن امتحان نگیرن چ بهتررررر
اما اینکه کلاسو بپیچونن اونم واسه ما ک شهریه میدیم چیزی یاد بگیریمو تحمل نمیکنم


میدونم چی میگی. اما اونوقت تمرکز درس نداری!!
منم یکم تنهایی رو بیشتر دوس دارم. فکر شلوغی خوابگاهو میکنم سرگیجه میگیرم:D

شلوغی خوابگاه گاهی خیلی خوب و گاهی افتضاحه ...
یادش بخیر فرجه ها تنها بودم چقد گریه میکردم شبا روز شه :/
 

shakiba.h

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
فقط میان ترم ها،واسه 10 ساعت حداکثر اونم دروس سخت
پایان ترم ولی خوب میخوندیم مثلا 15ـهم امتحانا بود از 10ـم میومدیم و فرجه ها درس مربوط به فرجه هارو میخوندیم


خوابگاه اسمش رووشه : خواب + گاه
جای خواب و استراحت و سرگرمی

نه جای درس

والا!!

چقد پس باهوشین :biggrin:
 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
وای از خوابگاه متنفر بودم :cry:
اصن دوس نداشتم
تازه سال آخر و اونم ترم آخر یه کم بهش عادت کرده بودم...چون هم اتاقی های سال آخرم عالی بودن
سال سوم یادمه هشت نفره بود اتاقمون!!!!!!! فاجعه اینه که علاوه بر این هشت نفر دو مازادم بود
جالب این بود که یکی از مازادا به خاطر این که من خیلی نمی موندم خوابگاه و بیشتر رفت و آمد می کردم شده بود صاحب تخت من، می رفتم خوابگاه باید ازش اجازه می گرفتم که برم رو تختم :دی
 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
فقط میان ترم ها،واسه 10 ساعت حداکثر اونم دروس سخت
پایان ترم ولی خوب میخوندیم مثلا 15ـهم امتحانا بود از 10ـم میومدیم و فرجه ها درس مربوط به فرجه هارو میخوندیم


خوابگاه اسمش رووشه : خواب + گاه
جای خواب و استراحت و سرگرمی

نه جای درس

والا!!


من حالا تو خوابگاه خیلی بیشتر جوّ درس خوندن داشتم
وقتایی که صبح ساعت 8 امتحان داشتم تا صبح نمی خوابیدم و درس می خوندم، امتحان که میدادم میومدم خونمون بعد از ظهرش تخت می خوابیدم تا غروب
 

باران 686

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوران داشنجویی فوق العادس.یکی از بهترین دورانای زندگی آدمه.شما ها که هنوز دانشجویین حالشو ببرین.خوشبحالتون
 

Saeed.bi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وای از خوابگاه متنفر بودم :cry:
اصن دوس نداشتم
تازه سال آخر و اونم ترم آخر یه کم بهش عادت کرده بودم...چون هم اتاقی های سال آخرم عالی بودن
سال سوم یادمه هشت نفره بود اتاقمون!!!!!!! فاجعه اینه که علاوه بر این هشت نفر دو مازادم بود
جالب این بود که یکی از مازادا به خاطر این که من خیلی نمی موندم خوابگاه و بیشتر رفت و آمد می کردم شده بود صاحب تخت من، می رفتم خوابگاه باید ازش اجازه می گرفتم که برم رو تختم :دی

اتفاقا من برعکس.تو لیسانس که خوابگاه نبودم.برا ارشد که اومدم خیلی حال میده.همه رو اذیت میکنی مسخره بازیه...اصن انگار عین قورباغه ای بودم که انداختنم تو دریاچه...
 

Saeed.bi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وای از خوابگاه متنفر بودم :cry:
اصن دوس نداشتم
تازه سال آخر و اونم ترم آخر یه کم بهش عادت کرده بودم...چون هم اتاقی های سال آخرم عالی بودن
سال سوم یادمه هشت نفره بود اتاقمون!!!!!!! فاجعه اینه که علاوه بر این هشت نفر دو مازادم بود
جالب این بود که یکی از مازادا به خاطر این که من خیلی نمی موندم خوابگاه و بیشتر رفت و آمد می کردم شده بود صاحب تخت من، می رفتم خوابگاه باید ازش اجازه می گرفتم که برم رو تختم :دی

اتقای ما سه نفره است...یکی از بچه های ی اتاق دیگه ترم اول ول کرد درسو و دیگه نیومد.بعد من مرتب قبلش هم میرفتم تو اتاقشون.رفیقم اونجا بود...اون یارو که رفت دیگه رفتم رو تختش خوابیدم.کلا خود مختار بودم...بعدا فهمیدن مسئولا که من اتاقم ی جا دیگست و میرم تو اتاق اینا میخوابم،انداختنم بیرون:D
 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
اتقای ما سه نفره است...یکی از بچه های ی اتاق دیگه ترم اول ول کرد درسو و دیگه نیومد.بعد من مرتب قبلش هم میرفتم تو اتاقشون.رفیقم اونجا بود...اون یارو که رفت دیگه رفتم رو تختش خوابیدم.کلا خود مختار بودم...بعدا فهمیدن مسئولا که من اتاقم ی جا دیگست و میرم تو اتاق اینا میخوابم،انداختنم بیرون:D


تو خوابگاه ما حالا عمرا اگه می فهمیدن همچین چیزی رو
ماهی یه بار هم حضور غیاب نمیشد
 

Saeed.bi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو خوابگاه ما حالا عمرا اگه می فهمیدن همچین چیزی رو
ماهی یه بار هم حضور غیاب نمیشد

اینجا هم همینجور بود تقریبا.خیلی اتفاقی من لو رفتم...امار پول اون یارو رو اومدن بگیرن من لو رفتم
 

Saeed.bi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من یکار خیلی خوبی و لذت بخشی که ترم اول(ارشد) داشتم این بود که دره اتاقا رو میزدم بعد داخلیا میگفتن بفرما بفرما (نمیدونستن منم) بعد من رد میشدم میرفتم..بسکه اذیت کردم دیگه فهمیدن منم.حتی در اتاق خودمون رو هم میزدم.یبار ی اتاقی برام کمین کردن گرفتنم..... اون قسمت خوابگاه هم کارکنای پتروشیمی هستن.یبار ساعت 12 شب در اتاق یکیشونو زدم فرار کردم.اونم اومد بیرون سر و صدا که این چ وضعشه.دیگه مسئول خبگاه هم منو خفت کرد توبم داد...حیف.خیلی کار خوبی بود
 

-Amir95-

عضو جدید
]

من به عنوان آغاز کننده ی تاپیک عرض می کنم ...ارایه ی نظر بدون نوشتن خاطره پیگرد قانونی داردااا
:w15:
 
آخرین ویرایش:

باران 686

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یه بار امتحان میانترم استاتیک داشتیم.چون جمعیت هم زیاد بود فاصله بین بچه ها کم بود.این استاد ما هم یه سوالایی عجیب غریب داده بود.منم یه چیزایی نوشته بودم.دیدم یه پسره که نزدیکم نشسته بود اشاره کرد که یواشکی برگمو بدم اونم بنویسه.آقا ما نشستیم هی روی برگه چکنویسمون خط خطی کردن تا این پسره برگه ما رو پس بده.یهو استاد گفت برگه ها بالا.حالا من هر چی پسره رو نگاه میکنم هی میگه دادم به بغلیم.هیچی دیگه آخرشم متوجه نشدم هنوز که برگم دست کی بود.میانترم صفر شدم.:D
 

mohandese.motefakker

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه بار امتحان میانترم استاتیک داشتیم.چون جمعیت هم زیاد بود فاصله بین بچه ها کم بود.این استاد ما هم یه سوالایی عجیب غریب داده بود.منم یه چیزایی نوشته بودم.دیدم یه پسره که نزدیکم نشسته بود اشاره کرد که یواشکی برگمو بدم اونم بنویسه.آقا ما نشستیم هی روی برگه چکنویسمون خط خطی کردن تا این پسره برگه ما رو پس بده.یهو استاد گفت برگه ها بالا.حالا من هر چی پسره رو نگاه میکنم هی میگه دادم به بغلیم.هیچی دیگه آخرشم متوجه نشدم هنوز که برگم دست کی بود.میانترم صفر شدم.:D

دوسش داشتی؟ خخخخ
 

Saeed.bi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یبار دیگه هم (ارشد) ترم یک ی شب رفیقم گفت بیا بریم فوتبال ببینیم.گفتم باشه.ی تلویزیون داره خوابگاه کلا اونم تو نماز خونست.ما وسطای راهرو بودیم.رفیقم گفت بیا تا نمازخونه مسابقه دو بدیم.گفتم یالا.اقا شروع کردیم دویدن.عین اسب میدویدم، انگار حالا المپیک بود (خاک بر سرم).هیچی نزدیک در نمازخونه که شدیم من هیچ برنامه ای برای ایستادن نداشتم.رسیدیم به در.رفیقم ایستاد.منم رسیدم یهو یادم افتاد باید ترمز کنم. ولی خیلی دیر دیگه یادم افتاد!! دستمو زدم تو یکی از این شبکه های (پنجره های) در که شیشه داشت.شیشه رو خورد کردم با سر رفتم تو پنجره!!!! حالا من خونین مالین رفیقم رو زمین افتاد بوده مرده بود از خنده!!! تهش هم پنج تومن رفتم ی شیشه گرفتم زدم جاش!!!
 

mahboobeh

عضو جدید
یبار دیگه هم (ارشد) ترم یک ی شب رفیقم گفت بیا بریم فوتبال ببینیم.گفتم باشه.ی تلویزیون داره خوابگاه کلا اونم تو نماز خونست.ما وسطای راهرو بودیم.رفیقم گفت بیا تا نمازخونه مسابقه دو بدیم.گفتم یالا.اقا شروع کردیم دویدن.عین اسب میدویدم، انگار حالا المپیک بود (خاک بر سرم).هیچی نزدیک در نمازخونه که شدیم من هیچ برنامه ای برای ایستادن نداشتم.رسیدیم به در.رفیقم ایستاد.منم رسیدم یهو یادم افتاد باید ترمز کنم. ولی خیلی دیر دیگه یادم افتاد!! دستمو زدم تو یکی از این شبکه های (پنجره های) در که شیشه داشت.شیشه رو خورد کردم با سر رفتم تو پنجره!!!! حالا من خونین مالین رفیقم رو زمین افتاد بوده مرده بود از خنده!!! تهش هم پنج تومن رفتم ی شیشه گرفتم زدم جاش!!!

:w15::w15::w15::w15::w15::w15::w15::w15:........... عالی بوووووووووووووووووووود.
 

mahboobeh

عضو جدید
هوووووووووم من هفته اول یونی بعد از چند روز رفتن سره کلاسا ( میدونین که ترم اول همه سره کلاسا تکرارین)..بعد از پایان یکی از روزا داشتم از پله ها با بچه میومدیم پایین یهو نمیدونم چم شد.. پام سر خوردو از همون پله ی بالا تا پاگرد لیز خوردم و اومدم پایین.. حالا این دوستم عوض اینکه بهم کمک کنه من بلند بشم.. هار هار داشت میخندید.. هیچی دیگه منم طبیعیش کردم.. خندیدمو بلند شدمو خودم تمیز کردم... پشت سرمم به هیچ عنوان نگاه نکردم ببینم کی دید کی ندید..
فردا تا وارد کلاس شدم.. تمام پسرا منو به هم نشون میدادن میگفتن این بود این بود.. :w15:
 

M.A777

عضو جدید
کاربر ممتاز
من حالا تو خوابگاه خیلی بیشتر جوّ درس خوندن داشتم
وقتایی که صبح ساعت 8 امتحان داشتم تا صبح نمی خوابیدم و درس می خوندم، امتحان که میدادم میومدم خونمون بعد از ظهرش تخت می خوابیدم تا غروب
البته من بگم که بچه های زرنگمون اونطوری بودن
بنده یاد ندارم هیچ درسی رو بیش از 1روز خونده باشم به جز دو سه تا، همیشه مثلا ساعت 8 صبح امتحان بود از ساعت 12ظهر دیروزش جزوه ها مو پیدا میکردم وگرنه عصرش کپی میگرفتم،شب میزاشتم جلوم،ساعت 10 اینا شروع میکردم تا 7:20 دقیقه،میرفتم بالا لباس میپوشیدم با سرویس 7:30 میرفتم امتحان :D

میگم چرا معدلم داغونه.همش واسه همیناس...

خوابگاه من هم همین مشکلو داشتم،کلا من تختم همیشه جای دنج و بیستی بود همیشه دور تخت پرده داشت که نور نیاد و تر و تمیز بود،بچه ها له له میزدن واسه جای من که تا برم بخوابن رووش،جندین بار دعوام شده بود.ازین مشکلات منم زیاد داشتم ولی خب دیگه گذشت.مشکل جزئی از زندگیه دیگه :D


اینقدر شرطبندی داشتیم مثلا تو ورق هفت کثیف بازی میکردیم (یه نوع بازیه) هرکی آخر میشد،جشن پتو داشت.(پتو میندازن رو یه نفر،اینقدر میزننش تا وقتیکه صدا نده :D ) یکی از بچه ها کتک خوردنش ملسه واقعا! اصلا حال میکنی بزنیش!چون هم هیچیش نمیشه هم بشدت آدمیه که همرو اذیت میکنه و هم خیلی باحال جیغ میزنه،آقا یه جشن پتو واسه این گرفتیم خدا شاهده تا 1ماه از جلو در اتاقمون رد نمیشد :D
یا یکی بود شرطش این بود تلخ ترین دلستر رو بخره تا ته بخوره زیر 1دقیقه
(گلاب به روتون) استفراغ کرد :D :D :D


دوران داشنجویی فوق العادس.یکی از بهترین دورانای زندگی آدمه.شما ها که هنوز دانشجویین حالشو ببرین.خوشبحالتون
آره، دوستام که رفتن سربازی میگن حاظریم مدرکو بدیم ولی برگردیم دوباره خوابگاه،یه دوره ی خاص و دوست داشتنی ایه
من هنوزم با برخی از بچه های خوب خوابگاه در ارتباطم.با اینکه خیلی اذیت شدم از بعضی هاشون

یه بار امتحان میانترم استاتیک داشتیم.چون جمعیت هم زیاد بود فاصله بین بچه ها کم بود.این استاد ما هم یه سوالایی عجیب غریب داده بود.منم یه چیزایی نوشته بودم.دیدم یه پسره که نزدیکم نشسته بود اشاره کرد که یواشکی برگمو بدم اونم بنویسه.آقا ما نشستیم هی روی برگه چکنویسمون خط خطی کردن تا این پسره برگه ما رو پس بده.یهو استاد گفت برگه ها بالا.حالا من هر چی پسره رو نگاه میکنم هی میگه دادم به بغلیم.هیچی دیگه آخرشم متوجه نشدم هنوز که برگم دست کی بود.میانترم صفر شدم.:D
اوخییییییییییییییییییییی ! استاد ازمون امتحان پایان ترم گرفت از 9 نمره،من 8 گرفتم تو برگه،دیدم تو کارنامه 8 شدم،گفتم استاد چرا ضربدر 2 نکردی قرار نبود 2نمره کلاسی 18 نمره کتبی باشه؟ گفت نه 11نمره گذاشتم پروژه که شما برنداشتی :|
هرچی فحش بود خواستم بدم بهش ولی به اخراج شدنم اونم تو ترم 10 اونم آخرش، نمی ارزید.
 

MaRaL.arch

کاربر فعال تالار مهندسی معماری ,
کاربر ممتاز
یبار دیگه هم (ارشد) ترم یک ی شب رفیقم گفت بیا بریم فوتبال ببینیم.گفتم باشه.ی تلویزیون داره خوابگاه کلا اونم تو نماز خونست.ما وسطای راهرو بودیم.رفیقم گفت بیا تا نمازخونه مسابقه دو بدیم.گفتم یالا.اقا شروع کردیم دویدن.عین اسب میدویدم، انگار حالا المپیک بود (خاک بر سرم).هیچی نزدیک در نمازخونه که شدیم من هیچ برنامه ای برای ایستادن نداشتم.رسیدیم به در.رفیقم ایستاد.منم رسیدم یهو یادم افتاد باید ترمز کنم. ولی خیلی دیر دیگه یادم افتاد!! دستمو زدم تو یکی از این شبکه های (پنجره های) در که شیشه داشت.شیشه رو خورد کردم با سر رفتم تو پنجره!!!! حالا من خونین مالین رفیقم رو زمین افتاد بوده مرده بود از خنده!!! تهش هم پنج تومن رفتم ی شیشه گرفتم زدم جاش!!!


:w15:
 

باران 686

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
البته من بگم که بچه های زرنگمون اونطوری بودن
بنده یاد ندارم هیچ درسی رو بیش از 1روز خونده باشم به جز دو سه تا، همیشه مثلا ساعت 8 صبح امتحان بود از ساعت 12ظهر دیروزش جزوه ها مو پیدا میکردم وگرنه عصرش کپی میگرفتم،شب میزاشتم جلوم،ساعت 10 اینا شروع میکردم تا 7:20 دقیقه،میرفتم بالا لباس میپوشیدم با سرویس 7:30 میرفتم امتحان :D

میگم چرا معدلم داغونه.همش واسه همیناس...

خوابگاه من هم همین مشکلو داشتم،کلا من تختم همیشه جای دنج و بیستی بود همیشه دور تخت پرده داشت که نور نیاد و تر و تمیز بود،بچه ها له له میزدن واسه جای من که تا برم بخوابن رووش،جندین بار دعوام شده بود.ازین مشکلات منم زیاد داشتم ولی خب دیگه گذشت.مشکل جزئی از زندگیه دیگه :D


اینقدر شرطبندی داشتیم مثلا تو ورق هفت کثیف بازی میکردیم (یه نوع بازیه) هرکی آخر میشد،جشن پتو داشت.(پتو میندازن رو یه نفر،اینقدر میزننش تا وقتیکه صدا نده :D ) یکی از بچه ها کتک خوردنش ملسه واقعا! اصلا حال میکنی بزنیش!چون هم هیچیش نمیشه هم بشدت آدمیه که همرو اذیت میکنه و هم خیلی باحال جیغ میزنه،آقا یه جشن پتو واسه این گرفتیم خدا شاهده تا 1ماه از جلو در اتاقمون رد نمیشد :D
یا یکی بود شرطش این بود تلخ ترین دلستر رو بخره تا ته بخوره زیر 1دقیقه
(گلاب به روتون) استفراغ کرد :D :D :D



آره، دوستام که رفتن سربازی میگن حاظریم مدرکو بدیم ولی برگردیم دوباره خوابگاه،یه دوره ی خاص و دوست داشتنی ایه
من هنوزم با برخی از بچه های خوب خوابگاه در ارتباطم.با اینکه خیلی اذیت شدم از بعضی هاشون


اوخییییییییییییییییییییی ! استاد ازمون امتحان پایان ترم گرفت از 9 نمره،من 8 گرفتم تو برگه،دیدم تو کارنامه 8 شدم،گفتم استاد چرا ضربدر 2 نکردی قرار نبود 2نمره کلاسی 18 نمره کتبی باشه؟ گفت نه 11نمره گذاشتم پروژه که شما برنداشتی :|
هرچی فحش بود خواستم بدم بهش ولی به اخراج شدنم اونم تو ترم 10 اونم آخرش، نمی ارزید.

البته من خوابگاهی نبودم.
رشته ما همه بچه هاش با هم خیلی مچ بودن.یه دانشگاه بود و یه رشته ما.هر گندی تو دانشگاه زده میشد بچه های رشته ی ما رو متهم میکردن.:D
 

Saeed.bi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هوووووووووم من هفته اول یونی بعد از چند روز رفتن سره کلاسا ( میدونین که ترم اول همه سره کلاسا تکرارین)..بعد از پایان یکی از روزا داشتم از پله ها با بچه میومدیم پایین یهو نمیدونم چم شد.. پام سر خوردو از همون پله ی بالا تا پاگرد لیز خوردم و اومدم پایین.. حالا این دوستم عوض اینکه بهم کمک کنه من بلند بشم.. هار هار داشت میخندید.. هیچی دیگه منم طبیعیش کردم.. خندیدمو بلند شدمو خودم تمیز کردم... پشت سرمم به هیچ عنوان نگاه نکردم ببینم کی دید کی ندید..
فردا تا وارد کلاس شدم.. تمام پسرا منو به هم نشون میدادن میگفتن این بود این بود.. :w15:

:biggrin:
منم یبار تو مدرسه اینجوری شدم.از سالن امتحان اومدم بیرون.هیشکی تو حیاط نبود شانس اوردم.داشتم میرفتم.حواسم نبود سرم شتررررررق خورد تو جا کولری پهن زمین شدم!!
 

mohandese.motefakker

عضو جدید
کاربر ممتاز

همونو

آقا خاطرات بد من هم دارم از دانشگاه، یکی از مسائلی که هممون تو دانشگاه تجربه کردیم تبعیض جنسیتی هست که استادا قائل میشن مخصوصا در اون قسمتهایی که نظر استاد تنها ملاک ارزشیابی هست مثل نمره ای که برای یه پروژه یا ارائه یا طراحی در نظر گرفته شده.

آقا درس طراحی معماری داشتیم، من چون این درس رو خیلی دوست داشتم خیلی با دقت تکالیف و پروژه هام رو انجام میدادم و هر جلسه استاد طرحها رو چک میکرد و همیشه از طرحهای من تعریف میکرد و از من بابت کار خوبم تشکر میکرد. یه خانمی بود همش استاد ازش ایراد میگرفت. این استاد با کسی شوخی نداشت وقتی کار یکی بد بود، رک میگفت کارت چرت و مزخرفه و طرحش رو پاره یا مچاله میکرد. همیشه طرح اون خانم مچاله میشد و در سطل زباله میوفتاد. آقا آخر ترم نمرات رو رو بورد جلوی دفترش نصب کرد من از تعجب شاخ در آوردم، من شده بودم 13/5 اون خانم شده بود 17 و چون تابستون بود من هیچ وقت نتونستم استاد رو ببینم تا ازش علت نمره پایینم رو بپرسم.
 

Similar threads

بالا