خاطره بدریخت دهه شصتی ها !!

[pesare Ab]

مجموعه تلویزیونی سمندون جزو سریال های پرطرفدار آن سالها بود که یک شخصیت بد ترکیب و کوتوله به نام "سمندون" داشت و حسابی در میان خانواده های ایرانی گل کرد. مرحوم رشید اصلانی بازیگر برجسته و پر کار آن سالهای سینما ایفاگر نقش این موجود عجیب و غریب بود که به جرات می توان گفت هنوز هم در یاد کودکان آن دوره مانده است.

 

[seyed*hamid]

Re: خاطره بدریخت دهه شصتی ها !!

من ک خیلی دوسش داشتم جن با نمکی بود

Sent from my HTC Sensation XE with Beats Audio Z715e using Tapatalk 2

 

[AMMARIYA]

من ک خیلی دوسش داشتم جن با نمکی بود

Sent from my HTC Sensation XE with Beats Audio Z715e using Tapatalk 2

منم خیلی فیلمشو دوست داشتم..ولی اون موقع نمیفهمیدم مثلا جن بوده...

 

[رهاپرتو]

من هنوز به پر عمم میگم سمندون!!!
یادش بخیر

 

[emperatoretanhai]

خیلی باحال بوددد

 

[معمار اسمان]

تخم مرغ خام خام میخورد!!

 

[elisa.ff]

من نمیدونستم جن بود وگرنه هیچ وقت نیگا نمی کردم یادتونه قند رو خرپ خرپ می خورد

 

[kadoo]

اون موقع ها من هروقت میرفتم توی انباریمون هر آن منتظر بودم یکی مثل سمندون بپره بیرون.

 

[معمار اسمان]

اون موقع ها من هروقت میرفتم توی انباریمون هر آن منتظر بودم یکی مثل سمندون بپره بیرون.

اوخخ اخر پرید یا نه؟

 

[kadoo]

اوخخ اخر پرید یا نه؟

نه...

 

[dejbanan]

یادبادـآنروزگار_یاددباد

 

[pesare Ab]

منم خیلی فیلمشو دوست داشتم..ولی اون موقع نمیفهمیدم مثلا جن بوده...

من نمیدونستم جن بود وگرنه هیچ وقت نیگا نمی کردم یادتونه قند رو خرپ خرپ می خورد

شماها خسته نباشيد

اون موقع ها من هروقت میرفتم توی انباریمون هر آن منتظر بودم یکی مثل سمندون بپره بیرون.

الان چي؟

 

[Girlicious]

هروقت تخم مرغ میخورد من بالا میاوردم

 

[FilmBazZZ]

قند هم زیاد میخورد

 

[pesare Ab]

قند هم زیاد میخورد

آفرين. همينجوري بود. واسه همينم دندوناش خراب بود. مشت مشت ميخورد. خدا رحمتش كنه.

 

[تاریک وتنها]

مگه فوت کرد؟؟؟؟؟

 

[Sahar Gh]

من پس چرا یادمه!‌دهه شصتی نیستم که! بازپخش داشت؟

 

[sara23]

خدا بیامرزتش...

 

[Coraline]

ازش بدم میومد و میترسیدم

 

[fati24]

به این خوشکلی..

 

[dejbanan]

سمندون نمونه بارز یک ایرانی بود

 

[hadi1525]

{ اون زمانی که این برنامه پخش می شد} یه روز بعد ازظهر تو حیاط خونه عموم داشتیم چایی می خوردیم که یه دفعه صدای جیغ دختر عموم که تا چند لحظه قبلش خوابیده بود بلند شد، همه رفتیم داخل ببینیم چی شده!! دیدیم جلوی تلوزیون ایستاده و جیغ میکشه!! نگو انگار از خواب بیدار میشه میره تلوزیون رو روشن می کنه برنامه کودک ببینه که دقیقا همون لحظه سکانس سمندون رو نشون میداد! اون هم از ترس فقط ایستاده بود جیغ می کشید!! ما هم کلی تا بسیاری خندیدیم!!!