حجب يا حجاب - قسمت دوم

اوسپید

عضو جدید
حجب يا حجاب - قسمت دوم


بنام تو اي آرام جان




حجب، جمالِ جذّابيت

تدبيري كه خداوند به كار برده است تا زنان از جمال و جذّابيت خود در جهتساختن و آرامش بخشي و اعتدال جامعه انساني سود ببرند و ابزار كار آمد دلبري را درجهت سلطه و فريب به كار نگيرند، قرار دادن عنصر حجب و حيا در روح زن است.

حيا وعفاف هم براي زنان لازم است و هم بر مردان تا گام از حريم اخلاق و اصول پذيرفته شدةانساني و الهي بيرون ننهند، اما به دليل توانمنديها و جاذبه هاي خاصي كه خداوند درزن قرار داده، عنصر حيا و عفاف، ضرورت بيشتري يافته است.

اگر در برخي رواياتآمده است كه تمايلات طبيعي زنان افزون از مردان است، مي تواند اشاره به جنبه هايروحي و بدني جاذبه آفرين زن باشد و نيز اگر آمده است كه حياي زنان بيش از مردان استو بايد باشد، بدان جهت است كه همپاي آن جاذبه و جلوه، اگر عفاف و حجبي هم وزن و همسطح و نيرومند وجود نداشته باشد، از زن، عنصري فريبكار، سلطه جو، خود خواه و هوسپيشه پديد خواهد آمد، همان كه در طول تاريخ مورد انتقاد قرار گرفته است و قرآن نيزبه عنوان يك نمونه منفي، از آن در سورة يوسف ياد كرده است تا يكبار و براي هميشههشدار دهد كه اگر جمال و جلال، فارغ از حجب و عفاف باشد، نه مردان فاسد و هوس رانكه مردان نيك انديش و پاك را اسير مي كند و اگر نتواند روح آنان را بيالايد، جسمشرا بي هيچ گناه زنداني مي كند.

نخستين گام، عليه فطرت

"وَرَاوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِهَا عَنْ نَفْسِهِ وَغَلَّقَتِالأبْوَابَ وَقَالَتْ هَيْتَ لَكَ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَمَثْوَايَ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ" (يوسف /23(
و آن زن كه يوسفدر خانه اش بود بارها خواست از او كام بگيرد و روزيدرها را محكم بست و درحالي كه خود را آماده كرده بود به يوسف گفت: بيا، بشتاب! يوسف گفت: پناه بر خدا
بر طبق گزارش قرآن تنها زن عزيز مصر اسير عشق يوسف نبوده است كه بگوييم شايداستثنا است بلكه تمام زنان مرفه كه يوسف را ديده بودند و معمولاً از نظر فرهنگزندگي و معيارهاي اخلاق و ميزان عفاف اجتماعي شبيه هم بودند، همين حالت را داشتنداز اين رو قرآن تعبير « جمع » به كار مي برد:

«فَاسْتَجَابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَعَنْهُ كَيْدَهُنَّ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ» (يوسف/34)
"‌يوسف گفت: پروردگارا زندان نزد من محبوب تر است از آنچه اينان مرا به آن دعوت مي كنند و اگرنيرنگ شان را از من نگرداني به آنان ميل پيدا ميكنم و از جاهلان مي گردم"

" قَالَ مَا خَطْبُكُنَّ إِذْ رَاوَدْتُنَّ يُوسُفَ عَنْ نَفْسِهِ قُلْنَ حَاشَلِلَّهِ مَا عَلِمْنَا عَلَيْهِ مِنْ سُوءٍ قَالَتِ امْرَأَةُ الْعَزِيزِ الآنَحَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ وَإِنَّهُ لَمِنَالصَّادِقِينَ" (يوسف/51(
"فرمانروا گفت: داستان شما بانوان آنگاه كه براي كامگرفتن از يوسف با او مراوده كرديد چيست؟ گفتند: حاشا كه ما هيچ گونه بدي در او سراغنداريم"

از اين بخش آيه استفاده مي شود زن كه داراي جاذبه ها و انعطاف طبيعياست اگر به دليل رفاهمندي فراوان يا شرايط خاص زندگي و روابط اجتماعي از نظر روحيگرفتار كمبود عفاف شود، تعادل زندگي و امنيت فردي و اجتماعي را بر هم مي زند وتبديل به عنصري بد خواه مي شود اما اين به معناي بد ذاتي و بد سرشتي او نيست، چراكه همو آنگاه كه به نوعي تعادل روحي باز گردد، به حقيقت پاكي اقرار مي كند هر چندبر ضرر او باشد.

اگر در قرآن از عشق و شيفتگي مرد به زن به رغم جاذبه زيباييزن براي مرد به صورت مشخص كه او را وادار به اقداماتي كند سخن نگفته است به آنخاطر است كه در مسأله عشق جذابيت زن پيش زمينه، مجذوب شدن مرد است و از اين جهت زنپيشگام تر از مرد است گر چه در ادامه اين مرد است كه تداوم بخش و تقويت كننده بهشمار مي آيد.

"زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِوَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِوَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالأنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِالدُّنْيَا وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ" (آل عمران/ 14(
"دوست داشتنخواستني ها از قبيل: زنان، پسران( فرزندان پسر)، كيسه هاي پر از طلا و نقره، اسبهاي نشان دار، دامها و كشتزارها براي مردم زينت داده شده است. اين ها متاع زندگيدنياست و خداست كه نيك فرجامي فقط نزد اوست"

بر اساس اين آيه مردان نسبت بهزنان محبت و علاقه دارند اما اين محبت و علاقه در چارچوب محبت به جاذبه هاي دنيااست و نه عشق جنسي ابتدايي و بنيادين، از اين رو در رديف علاقه به فرزند و مال وسرمايه قرار گرفته است.

به تعبير ديگر، محبت مرد به زن، در آغاز يك نياز وگرايش طبيعي و آرام و رام است، آنچه آتش اين محبت را مي گدازد، نيرويي است كه دراختيار زن است. گرايش زن به مرد هم در آغاز يك گرايش طبيعي و معتدل است و آنچه اينگرايش را تند و بي كنترل مي كند، تضعيف نيروي حجب و حجاب خود زن است و گرنه تمنا ونياز مرد به تنهايي، شعله عشق را در وجود زن مشتعل نمي سازد. بلكه در نهايت بهتقويت تكبّر يا ترّحم زن مي انجامد. بنابراين از مجموعه داستان مي توان نتيجه گرفتكه جاذبه ها زن را بيشتر از مرد گرفتار آشوب و هيجان روحي مي كند و به رفتارهايمخاطره آميز وا مي دارد.


ادامه دارد ....

منابع و مآخذ:
1. البيضاوي، عمربن محمد ؛ تفسير البيضاوي، موسسة الاعلمي للمطبوعات ، بيروت.
2. الطباطبائي، سيد محمد حسين؛ الميزان في تفسير القرآن ، موسسه مطبوعاتي اسماعيليان.
3. الطبرسي، ابي علي الفضل بن الحسن؛ مجمع البيان ، انتشارات ناصر خسرو، تهران.
4. كليني ، محمد بن يعقوب؛ الكافي؛ التحقيق علي اكبرغفاري،الطبعة الثالثة، دارالكتب الاسلامية ،1367ش..
5. مصطفوي، حسن؛ التحقيق في كلمات القرآن ، الطبعه الاولي ، جمهوريه ايران الاسلاميه وزاره الثقافه والارشاد الاسلامي ، 1368 هـ
 
بالا