اخلاق در خانواده- آيا حجاب فقط تكليف شخصي محض است ؟

اوسپید

عضو جدید
اخلاق در خانواده- آيا حجاب فقط تكليف شخصي محض است ؟




بنام تو اي قرار هستي





ترديدي نيست كه درگستره تاريخ اسلام، مسلمانان ازعالم و عامي،شيعه و سني و پيروان مذهب هاي مختلف فقهي و نحله هاي گوناگون كلامي و اعتقادي بهصورت اجماع حجاب را واجب و رعايت آنرا بر زن مسلمان الزامي مي شمارند و بي حجابي وبدحجابي را مساوي با مخالفت با قرآن و زير پا نهادن حكم واجب الهي تلقي مي كنند.

فتواهاي فقيهان شيعه و سني بر وجوب حجاب و چگونگي آن در لحظه هاي مختلف زندگي ازجمله در هنگام نماز، بيانگر اهميت حجاب در اسلام مي باشد كه نيازي به ياد كرد آن فتواها نيست.

اكنون اين پرسش رخ مي نماياند كه آيا حكم حجاب تكليف شخصي محض است؟ ي
عني خداوند فقط حجاب را بخاطر اظهار عبوديت از زن مسلمان خواسته و بس؟
كه دراين صورت اگر زن مسلمان اين حكم الهي را ناديده انگارد فقط ترك واجب كرده نه بيش ازآن و تنها كيفر اخروي دارد و در برابر جامعه هيچ مسؤليتي ندارد.

حجاب، تكليف شخصي و حق جامعه

آن گونه كه بعضي ها پنداشته اند، پوشش زن تنها تكليف شخصي نيست، بلكه يك مسأله عاطفي، رواني، خانوادگي، اجتماعي است كه ريشه در فطرت انسانها دارد.
از روزي كه خداانسان را آفريد ، همراه با نياز فطري به پوشش آفريد و آن را جزء غريزه او قرار داد .
از لحظه اي كه آدم و همسرش حوا در پي اغواي شيطان نافرماني خدا را كردند و ازدرخت ممنوعه تناول نمودند، مهمترين و نخستين كيفر آنان از سوي خداوند اين شد كه لباسهاي آنان از تن آنان فرو ريخت و بدن و عورت آنان اشكار گرديد و خود آنان نيز به دليل غريزي بودن حجاب، در پي اين كشف حجاب، بي تفاوت نماندند، بلكه با اصرار ميكوشيدند تا بدن و عورت خود را با برگهاي گلها و درختان بپوشانند.

"فَأَكَلامِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِنْوَرَقِ الْجَنَّةِي..." (طه/121)
"آدم و همسر او از آن درخت تناول كردند پسلباس آنان بر تن آنان ريخت و بدنشان برهنه شد و مي كوشيدند تا با برگهاي درخت خودرا بپوشانند".

نگرش عميق و بي غرضانه به آيه هاي حجاب و سوره هايي كه اين آيهها در آنجا آمده است، به روشني مي نماياند كه حجاب، افزون بر اين كه تكليف شخصي بانوان مسلمان است حق جامعة ديني نيز مي باشند .
مفسران و قرآن پژوهان نامدار مسلمان، از شيعه و سني، چون ابوحامد غزالي و علامه طباطبايي از مفسران شيعه، به وحدت موضوعي، هماهنگي آيات يك سوره و رابطة منطقي بين آيات معتقدند.
از منظر اين صاحب نظران، گرچه در بسيارياز سوره هاي بزرگ قرآن كريم، آيات متنوع و به ظاهر متناقضي وجود دارد؛ ولي همه آيات يك سوره هماهنگي خاص و پيوستگي منطقي با يكديگر دارند.

غزالي در بيان اين نكته كه غرض" از نبودن اختلافات در قرآن " چيست؟ مي نويسد:
"مراد از نبودن اختلافات در قرآن، اين نيست كه مردم در فهم وتفسير آن هرگز اختلاف نخواهند كرد، بلكه مقصود نفي اختلاف و ناهمخواني از ذات قرآناست.

گستره كلام الهي، منزه از اختلافات و ناهمگوني هاي سخن عادي بشر است كه ابتداي آن به انتهاي آن شباهت نداشته و روايات مختلفي از درجات فصاحت و سخنوري است ؛
قرآن بر يك شيوه و اسلوب و بر يك مرام و گونه از نظر نظم و ارتباط در ماده و صورت نازل شده است؛ در حالي كه كلام آدميان، در بردارنده اختلافات بسيارند. و در بردارنده فراز و نشيب هاي فراوان و تب و تابها و تحولات گوناگون است" ( العك،/196)

ازسخنان غزالي، هماهنگي بين آيات و وحدت موضوعي سوره ها به روشني فهميده مي شود.

مرحوم علامه طباطبايي، در زمينه ارتباط بين آيات و هماهنگي آيه ها با يكديگر مي نويسد:
"در قرآن مردمان رابه تدبر در آيات، ترغيب كرده است، تا ببينند كه اختلافي بين آيات نيست. آيات بعدي، آيات پيشين را تصديق كرده بي آنكه هيچ گونه اختلافي بين يكديگر فرض شود، شاهد بر يكديگرند.

در قرآن هيچ گونه اختلافي نيست، نه بصورت تناقض و نه به عنوان اين كه بعض آيات، آيات ديگر را نفي كند و نه به صورت تفاوت كه آياتي از نظر تشابه بيان و يا متانت معاني و مقاصد با آيات ديگر، اختلاف داشته باشد كه برخي به لحاظ بنيان و ريشه و اساس، استوار و محكم تر از بعضي ديگر باشد.

بر همين اساس كه قرآن، بشر را به تدبر در خويشتن دعوت كرده است و بدين امر رهنمون كرده كه قرآن، كتابي است كه از سوي خداوند نازل شده است."(طباطبايي،5/2)

بعضي از قرآن پژوهان معاصر، در نتيجه تحقيقاتشان در رابطه با مجموعه آيه هاي گردآوري شده در داخل يك سوره، از وحدت موضوعي، تمام آيه هاي يك سوره خبر داده و گفته است كه همة آيه هاي يك سوره گرچه مطالب متنوعي را بيان ميكنند، ولي در نهايت در صدد بيان مطلب يگانه اي هستند كه آن مطلب غرض اصلي سوره ومعيار گردآوري آيه ها در يك سوره مي باشد.(جاسبي، 1/338)
با توجه به مطالبي كه بيان شد، آياتي كه پوشش را بر زن مسلمان واجب كرده در دو سوره قرآن قرار دارد؛ سورةمباركة نور و سورة مباركة احزاب.

در اين نوشتار از آن دو سوره تنها به سورةمباركة نور نظري مي افكنيم و بررسي آيه هاي سوره احزاب را به وقت ديگر واگذار ميكنيم.

بر فرض اينكه وحدت موضوعي آيه ها را در همه سوره ها نپذيريم، باز هم سورةمباركة نور در صدد بيان يك مطلب است و آن احكام اجتماعي زنان و مردان مي باشد؛احكامي كه شخصيت والا و كرامت انساني هر يك از مرد و زن در گرو آن احكام مي باشد؛
مناسب است به دستورالعمل هاي بعضي از آيات اين سوره اشاره شود. نخستين آية اين سوره، از نزول سوره و واجب بودن احكام آن خبر مي دهد.

"سُورَةٌ أَنْزَلْنَاهَاوَفَرَضْنَاهَا وَأَنْزَلْنَا فِيهَا آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ" (نور/1)
" سوره اي است كه ما آن را نازل كرديم و احكام آن را واجب كرديم ودر آن سوره آيه هاي روشن نازل كرديم تا شايد شما پند بگيريد"

آيه دوم سوره دستوري است به اجراي "حد" بر مرد و زني كه مرتكب عمل شنيع زنا شده باشند و در ادامه آيه مي فرمايند:

"... وَلا تَأْخُذْكُمْ بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِإِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَلْيَشْهَدْعَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ" (نور/2)
" ودر مورد آن دو در جهتاجراي حكم خدا، رأفت و مهرباني به كار نبريد، اگر به خدا و روز قيامت ايمان داريد وبايد عذاب آن دو را طايفه اي از مؤمنان مشاهده كنند".

آية سوم، ويژگي هاي همسرگزيني مردان و زنان فاجر و زنا كار را بيان مي كند و مي فرمايد:

" مرد زناكارجز با زن زناكار و مشرك، ازدواج نمي كنند و زن زنا كار جز با مرد زناكار يا مشرك ازدواج نمي كنند."

آيه هاي چهارم و پنجم، كيفر كساني را اعلام مي كند كه به زنان "محصنه" نسبت ناروا مي دهد و براي اثبات مدعاي خود، نمي تواند چهار شاهد تهيه كند چنانكه مي فرمايد:

"كساني كه به زنان "محصنه" نسبت ناروا مي دهند و نميتوانند چهار شاهد ارائه كنند، به هر يك از آنان هشتاد تازيانه بزنيد".
سپس ازپايين آمدن موقعيت اجتماعي آنان خبر داده و مي فرمايد:

"... وَلا تَقْبَلُوالَهُمْ شَهَادَةً أَبَدًا" (نور/4)
" و گواهي آنان را هرگز نپذيريد"

آيه هاي 6-10حكم شرعي كساني را بيان مي كند كه به همسران شان نسبت ناروا مي دهند و نميتوانند چهار شاهد براي اثبات مدعاي خودحاضر كنند.

آيات 11- 18 داستان "افك" ومسائل مربوط به آن و سخن گفتن بدون علم در مورد اشخاص و بر حذر داشتن انسانها ازبرداشتهاي باطل و ناروا را باز گو كرده است .

آيات 19-21 از عاقبت سوء و پيامدناگوار، گسترش و شايعه سازي عمل خلاف خبر داده و كيفرهاي سخت دنيوي و اخروي براي گسترش دهندگان عمل هاي ناروا و خلاف بيان كرده و اين كار را از وسوسه هاي شيطان يادكرده است.

آية 22 توصيه اي است بر ثروتمندان و توانگران مبني بر حمايت هاي مالي از نزديكان ، خويشاوندان و مسكينان.

آيه هاي 23-25 باز هم ، كيفر اخروي سختب راي كساني بيان مي كند كه به زنان "محصنه" بي خبر و غافل ، نسبت ناروا مي دهند .

آيه26، ويژگي هاي همسر گزيني مردان و زنان را بيان مي كند و مي فرمايد:
" زنان خبيث از آنان مردان خبيث و مردان خبيث از آن زنان خبيث و زنان پاكيزه از آنمردان پاكيزه و مردان پاكيزه از آن زنان پاكيزه اند..."

آيه هاي 27-28-29مسلمانان را از وارد شدن به خانه ديگران ، بدون اجازه ، نهي مي كند . و در صورت اجازه گرفتن از صاحب خانه، شرايط وارد شدن را بيان مي كند.

با توجه به اينكه احكام اين سوره ، در نخستين آية آن، واجب اعلام شده است ، اين پرسش مطرح است كه آيامجموعه 28 آيه بيان شده در اين سوره ، در صدد بيان احكام اجتماعي مسلمانان است يااحكام واجب شخصي ؟

اگر بگوييم احكام ياد شده ، شخصي است ، بايد گفت در قرآن كريم، هيچ احكام اجتماعي وجود ندارد، و بلكه تمام شيوه هاي رفتاري جوامع انساني، شخصي محض است. بي گمان ، اين سخن بيهوده و باطل است ، پس نتيجه اين كه، همه احكام يادشده كه در 28 آيه پيشين با پيوستگي تمام، بيان شده، احكام اجتماعي مسلمانان از زنانو مردان است.

در آية 30 سورة مباركة نور، نگاه به نامحرم بر مردها تحريم شده ودستور داده است كه بدنشان را در برابر زن نامحرم بپوشانند.

آيه 31 كه آيه نسبتاً طولاني است حكم و چگونگي پوشش زنان و موارد استثنايي آن را به تفصيل وگستردگي تمام اعلام كرده است.

" وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْأَبْصَارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلا مَاظَهَرَ مِنْهَا وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ وَلا يُبْدِينَزِينَتَهُنَّ إِلا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاءِ بُعُولَتِهِنَّأَوْأَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِيإِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَكَتْأَيْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُولِي الإرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِالطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاءِ وَلا يَضْرِبْنَبِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ وَتُوبُوا إِلَىاللَّهِ جَمِيعًا أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ" (نور/31)
"
و به زنان با ايمان بگو: ديدگان خود را از هر نامحرمي فرو بندند و پاكدامني ورزندو زيورهاي خود را آشكار نگردانند؛ مگر آنچه طبعاً از آن پيداست، و بايد روسري خودرا بر گردن خويش فرو اندازند و زيورهايشان را جز براي شوهرانشان يا زنان همكيشخود يا كنيزانشان يا خدمت كاران مرد كه از زن بي نيازند يا كودكاني كه بر عورتهايزنان وقوف حاصل نكرده اند، آشكار نكنند و پاهاي خود را به گونه اي به زمين نكوبندتا آنچه از زينت هايشان نهفته مي دارند معلوم گردد. اي مؤمنان! همگي از مرد و زن به درگاه خدا توبه كنيد اميد است كه رستگار شويد."

آيه هاي 33-32 با اتصال وپيوستگي به آيات پيشين و بدون قطع ارتباط بين آنها و آيه هاي قبل، حكم ازدواج وشرايط آن را به تفصيل، بيان مي كند.

نگرش در اين سوره مي نماياند كه همة آيه هاي آن از نخستين تا آخرين آية اين سوره احكام واجب و اجتماعي مسلمانان را در رابطةبين زن و مرد بيان كرده است و ما فقط از باب نمونه از اول سوره تا اينجا را به صورت مختصر بررسي نموديم.

آيا ممكن است تمام احكام اين سوره، احكام شخصي- اجتماعي زن ومرد مسلمان باشد و تنها يك آية آن يعني آية حجاب با همة اهميتي كه در ثبات،استحكام، سلامت ساختار و حفظ بهداشت روان جامعه اسلامي دارد؛ اجتماعي نباشد وتنهاشخصي محض باشد؟

ارتباط و پيوستگي موضوعي آيات بهترين گواه بر اين واقعيت است كه حجاب و پوشش زن، همچون ساير احكام قبل و بعد در سوره، حكم شخصي- اجتماعي است و نميتواند استثناي از آنها باشد.


منابع و مآخذ:
1. ابن منظور، محمد بن مكرم؛ لسان العرب، نشر ادب الحوزه، قم، 1405هـ
2. العك، خالد عبدالرحمن؛ اصول التفسير وقواعده، دارالكتب الاسلامية، بيروت.
3. امين، مهدي؛ " مسئلة الحجاب في القرآن"، ( درنگي در نظريات دكتر محمد شحرور ) ترجمهعلي مازاريان؛ ماهنامه المنهاج، شماره9 بيروت.
4. جاسبي، محمد بهرام؛ فرهنگعلوم سياسي ، انتشارات گوتنبرگ.
5. روزنامه نشاط ،17/3/1387
6. شحرور،محمد؛ الكتاب والقرآن قراءة معاصرة، دمشق، 1999م.
7. صدر، شادي؛ " آيا حكومتمسئول بي حجابي است؟ "، ماهنامه زنان، شماره 103، 1382ش.
8. طباطبايي، سيد محمدحسين؛ الميزان في تفسير القرآن،انتشارات اعلمي، بيروت.


 

Similar threads

بالا