جنگ برلین

زيگفريد

عضو جدید
کاربر ممتاز
ارتش اتحاد جماهیر شوروی برای حمله به شهر برلین نیروی را متمرکز کرده بود که تا آن روز چشم روزگار ندید که برای تصرف یک شهر، یک چنان نیروای را متمرکز نمایند. از طرف ارتش شوروی برای تصرف برلین بیست و دو هزار توپ! و بیست و پنج هزار تانک ! و چهار میلیون سرباز مجهز و متمرکز گردید. و اگر در نظر بگیریم که هر تانک یک توپ متحرک است ارتش شوروی برای غلبه بر برلین چهل و هفت هزار توپ! را متمرکز نمود. ارقام سازوبرگی که برای جنگ برین از طرف دولت اتحاد جماهیر شوروی فراهم گردید انسان را به یاد ارقام نجومی می اندازد.

هفتاد هزار کامیون، روز و شب در را بودند و از عقب جبهه برای توپ ها و تانک های جبهه برلین مهمات می آوردند.غیر از کامیون های مخصوص حمل خوار و بار و تانکر های حمل سوخت و کامیون های حامل سرباز و ساز و برگ آن ها. اگر شمار سربازانی که متصدی وسائل حمل و نقل بودند در نظر بگیریم و شمار توپچی ها و رانندگان و تیر اندازان تانک و کارکنان نیروی هوایی را بر آن بیفزائیم دولت شوروی فقط برای تصرف ((برلین)) پنج میلیون سرباز مصلح و مجهز را به کار انداخته بود.

قبل از اینکه ارتش شوروی به برلین نزدیک شود وضع جبهه غربی نیز برای آلمان وخیم بود و هیتلر رئیس دولت و فرمانده قوای مصلح آلمان، فرمانی برای فرمانده جبهه غربی صادر کرده، که گفته بود در منطقه روهر و سایر منطق غربی آلمان، واحد های ارتش آن کشور، اگر نتوانستند دسته جمع مقابل خصم (یعنی امریکا و انگلیس)مقاومت نمایند می باید دسته های کوچک تشکیل بدهند و در عقب جبهه خصم، سربازان و افسران را به قتل برسانند و خطوط ارتباط را قطع کنند و مخازن اسلحه و مهمات دشمن را به تصرف در آورند یا نابود نمایند ومنابع آب را مسموم کنند و در جلوی دشمن هر چیز را که قابل استفاده می باشد مثل پل ها، مراکز تولید برق، مراکز توزیع گاز و مخازن آذوقه را از بین ببرند تا قوای آمریکا و انگلیس نتوانند از چیز های که در محل وجود دارد استفاده کنند.(اتخاذ سیاست جنگی سرزمین های سوخته از سوی هیتلر که البته اجرا نشد_آرمان).

همچنین در حومه برلن سر راه قشون شوروی چند واحد از ارتش آلمان بودند که به زودی از بین می رفتند ،چون در طرف مشرق قشون شوروی در چندین ستون بزرگ ، از تمام جاده های آلمان به سوی مرکز آن می رفتند و به طوری که گفتیم پنج میلیون آن متوجه برلین مقر فرماندهی رایش بود شاید سربازان ارتش شوروی که به سوی برلین می رفتند بیش از پنج میلیون بودند. رقم پنج میلیون را منابع امریکا و انگلیس و منابع خود آلمان بدست آورده ایم وگرنه،هرگز از طرف دولت اتحاد جماهیر شوروی بروز داده نشد که چه قدر از سربازانش در جنگ برلین شرکت کردند همچنان که هرگز بروز داده نشد که شمار سربازان ارتش سرخ درجنگ اخیر جهانی چقدر بوده است.

ما میدانیم که در جنگ جهانی اخیر دولت امریکا شانزده میلیون و یکصد و دوازده هزاروپانصدوشصت وشش سرباز(در خشکی و دریا و هوا)وارد جنگ کرد ولی از شمار سربازانی که دولت شوروی در جنگ جهانی دوم وارد میدان جنگ کرد رقم رسمی در دست نیست. در جنگ جهانی دوم هیچ خبر نگار روزنامه، میدان های جنگ شوروی راندید و گرچه از طرف خبرگزاری ها و جراید انگلستان و امریکا عده ای خبر نگار و دو هیئت نظامی در شوروی بودند ولی آن ها فقط اعلامیه های رسمی را که ازطرف اداره مطبوعات شوروی در دستشان گذاشته می شد به خبرگزاری ها و جراید خویش مخابره می کردند و هیچ یک از آن ها میدان های جنگ شوروی و آلمان را ندیدند. به همین جهت است که با اینکه شصت سال از جنگ برلین میگذرد،به تحقیق معلوم نیست شمار سربازان ارتش شوروی که در آن جنگ شرکت کرده اند چند نفر بوده و شاید از رقم پنج میلیون نفر تجاوز میکند.

چند تن از افسران آلمانی که کتاب هایی راجع به وقایع جنگ منتشر کرده اند می گویند که دولت شوروی برای جنگ برلین سیصد لشکر را بسیج کرده و چون حد اقل لشکر های روسی بیست هزار سرباز می باشند به عقیده آن افسران آلمانی ، دولت شوروی درجنگ برلین شش میلیون سرباز را به کار انداخت که یک مرتبه دیگر در این یاداشت های تاریخی با ارقام نجومی مواجه می شویم.

این در حالی است که در سال 1945میلادی حد اکثر طول برلین با حومه آن از شرق به غرب 45کیلومتر بود و حداکثر عرض آن با حومه شهراز شمال به جنوب38کیلومتر بود که اگر شهر برلین را یک مستطیل به حساب آوریم مساحت آن به 1710کیلومترمربع می رسد در حالی که برلین یک مربع کامل نیست و به همین جهت مساحت آن خیلی کمتر از این وسعت است . تا روز پانزدهم آوریل سال 1945توپ های شوروی برلین را بمباران می کردند، ولی هنوز ارتش سرخ وارد برلین نشده بود تا روز نهم آوریل ، برلین بمباران می شد ولی به وسیله هواپیما اما از روز نهم آوریل خمپاره های توپ در پایتخت آلمان منفجر گردید.

قبل از آن روز برلین، از بمباران هوایی آنقد آسیب دیده بود که به ندرت عمارتی در شهر دیده می شد که پا بر جا باشد. تمام سکنه برلین در زیر زمین ها و سردابها به سر می بردند و از روز پنجم آوریل صدای شلیک توپ به گوش آن ها می رسید. دکتر گوبلز وزیر تبلیغات آلمان چنان نشان می داد که صدای مزبور ناشی از شلیک توپ های ارتش آلمان است. ولی روز نهم آوریل وقتی خمپاره های توپ در خیابان های برلین منفجرشد،مردم دانستند که خمپاره های روسی است زیرا ارتش آلمان توپ های خود را به سوی پایتخت شلیک نمی کرد تا خمپاره ها در خیابان منفجر شود.

ساعت سه و چهل و پنج دقیقه بعد از آغاز روز پانزده آوریل(یعنی بعد از نیمه شب)حمله بزرگ ارتش شوروی برای تصرف برلین شروع شد و بیست و دوهزار توپ که چون یک نیم دایره بزرگ در شمال و مشرق و جنوب برلین قرار گرفته بود شروع به شلیک کرد. در آن روز هفت میلیون خمپاره ! برای توپ ها آماده کرده بودند یعنی به هر توپ به طور متوسط سیصد و هجده خمپاره می رسید . از ساعت3:45تا ساعت9:45توپ های شوروی بی انقطاع برلین را می کوبید و آن وقت لشکر های شوروی با بیست وپنج هزار تانک به راه افتاد.

سربازانی که می باید از پایتخت آلمان دفاع کنند از صفوف گوناگون ارتش و نیروی هوائی آلمان به شمار می آمدند. بعضی از آن ها خلبان بودند که چون هواپیما(یا بنزین) نداشتند نمی توانستند پرواز کنند. عده ای از آن سرنشینان تانک بودند که به مناسبت نداشتن تانک ، یا تفنگ یا بازوکا پیاده می جنگیدند.بازوکا را در اغاز آلمانی ها ساختند و در زبان آلمانی به اسم پانزر-فوستن یعنی نابود کننده زره پوش است. در بین سزبازان آلمانی که می باید از برلین دفاع کنند، از سربازان قدیمی به ندرت دیده می شد در عوض سربازان تازه کار و از جمله پسران سیزده و چهارده و پانزده ساله جزو مدافعین برلین به مقدار زیاد دیده می شدند.

هیملر وزیر کشور و رئیس گشتاپو به هیتلر پیشنهاد کرده بود که سپاهی از سکنه غیر نظامی و بخصوص مردان جوان به وجود بیاید به اسم گرگ نا مرئی . در افسانه های قدیمی آلمانی نوعی گرگ وجود دارد که سرش شبه انسان است و دارای عقل انسانی است و می تواند مثل انسان حرف بزند ولی این گرگ دیده نمی شود و گرگ نامرئی یک دفعه در صحرا پیدا می شود و به انسان حمله می کند و نا پدید می شود. وظیفه سربازان سپاه موسوم به کرگ نامرئی این بود که در صحرا و شهرا و قصبات و قراء، هر سرباز روسی یا امریکایی و انگلیسی را دیدند بیدرنگ به قتل برسانند و هرجا که مشاهده کردند بالای یک خانه پرچم سفید آوخته شده سکنه خانه را مقتول کنند.

ارتش گرگ نامرئی باید تمام کابل های برق و تلفن و تلگراف را قطع کنند . طبق آئین نامه ارتش نامرئی سربازان ارتش مزبور می باید بیش ازسیزده سال داشته باشند ولی در برلین ، حتی پسر بچه های دوازده ساله هم داوطلب شدند که وارد ارتش مزبور گردند و در راه وطن پیکار کنند. ارتش گرگ های نامرئی باید مثل عیارها پیکار می کردند نه مانند پارتیزان ها چون پارتیزن ها با دسته های پنجاه یا صد نفری می جنگیدند ولی سربازان ارتش گرگ نامرئی باید به تنهای پیکار می کردند. آن ها یونیفورم نداشتند زیرا در برلین یونیفورم به اندازه کافی یافت نمی شد وآن ها با لباس معمولی می جنگیدند و به وسیله یک بازوبند که به بازو می بستند شناخته می شدند.

قشون شوروی وقتی به برلین حمله ور کردید در چهار ستون بزرگ حرکت میکردند و تمام ستون ها از شرق به غرب و یا از شمال شرقی وجنوب شرقی به سوی مغرب می رفتند . در شمال شرغی و شمال برلین دو ستون بزرگ از نیروهای شوروی به فرماندهی مارشال کونیف و مارشال روکوسوفسکی به طرف مغرب می رفتند. در مشرق و جنوب شرقی پایتخت آلمان دو ستون دیگر از نیروی اتحاد جماهیر شوروی به فرماندهی مارشال ژوکوف راه مغرب را پیش گرفته بودند. این چهار ستون از نیرو های شوروی می باید در شهر برلین به هم ملحق شوند ولی در روز های اول جنگ برلین بر اثر مقاومت آلمانی ها نتوانستند به هم ملحق شوند.

هیتلر بعد از این که جنگ برلین آغاز شد در پایگاه ضد موشک زیرزمین عمارت صدر اعظمی آلمان مستقر شد که به تقریب در وسط شهر بود. هر یک از چهار ستون ارتش شوروی که به شهر می رسید می توانست به زودی خود را به مقر فرماندهی رایش واقع در مرکز شهر برساند اما با اینکه ارتش شوروی روز پانزدهم آوریل وارد برلین گردید تا روز دوم ماه مه،نتوانست عمارت صدارت اعظمی را در وسط شهر تسخیر کند. آنچه سبب گردید سقوط قطعی برلین تا روز دوم مه به تاخیر بیفتد این بود که پانصد هزار مرد آلمانی فدایی پیشوا از سیزده ساله تا مردان پنجاه ساله برای ممانعت از عبور ارتش شوروی پیکار می کردند و تقریبا همه کشته شدند.

در بین آن ها عده ای کثیر از افراد گروه (اس-اس)بودند یعنی گروه حمله نازی و این گروه را که یک نوع چریک حزبی بود نباید با سربازان ارتش آلمان اشتباه کرد. فرمانده گروه (اس-اس)در برلین مردی بود به اسم ژنرال اشتای نر(دارای نشان های افتخاروشجاعت فراوان)که فرمانده مدافع برلین شد. مدافعین برلین در روز های اول جنگ برلین مقداری تانک داشتند و سوخت آنه کم بود اما مسلسل به مقدار زیاد در دسترس آن ها قرار داشت و همچنین دارای مقدار اندکی توپ های ضد تانک و بازوکا(به زبان آلمانی پانزرفوستن) بودند. در روزهای اول جنگ برلین، مدافعین پایتخت از مغرب برلین آذوقه و سوخت دریافت می کردند چون هنوز برلین از طرف ارتش اتحاد جماهیر شوروی محاصره نشده بود. شهر برلین در روز بیست و چهارم ماه آوریل بطور کامل از طرف ارتش اتحاد جماهیر شوروی محاصره شد و در آن روز،یک ستون بزرگ از ارتش سرخ که از طرف شمال برلین آمده بودند در جنوب غربی برلین در منطقه مشهور(پوتسدام)به ستونی دیگر از ارتش شوروی ملحق گردید و در نتیجه پایتخت آلمان محاصره شد و برلین دیگر چیزی از خارج دریافت نکرد.

در برلین ارتش مدافع پایتخت،مقابل تانک ها و توپ های شوروی مقاومت می کرد. پسران سیزده چهارده و پانزده ساله در حالی که مسلسل در دست داشتند در صدد برمی آمدند که جلوی تانک های شوروی را بگیرند و چون با مسلسل نمی توان جلوی تانک را گرفت به قتل می رسیدند و اجسادزیر تانک می افتاد. بعضی از پسران برلین با نارنجک به تانک حمله ور می شدند و نارنجک را به سوی تانک و به خصوص عقب آن پرتاب میکردند. به آن ها گفته بودند اگر نارنجک به سوی عقب تانک پرتاب شود،بیشتر احتمال می رود که تانک از کار بیوفتد زیرا مخزن سوخت تانک در عقب آن است و بر اثر انفجار نارنجک منفجر می شود.

در خیابان های برلین یعنی روی آوار عمارات ویران ،اجساد مقتولین افتاده بود و کسی در صدد بر نمی آمد که آن ها را دفن کند.مدافعین شهر و سکنه غیر نظامی آنقدر گرفتاری داشتند که نمی توانستند اجساد مقتولین را دفن نمایند ولی مادران در صدد بر می آمدند که جسد پسران خود را پیدا کنند.وقتی یک پسر بعد از دو یا سه روز مراجعت نمی کرد مادرش می فهمید که کشته شده و در صدد بر می آمد که جنازه فرزندش را پیدا کند. شرکت پسرهای سیزده و چهارده و پانزده ساله در ارتش جدید اجباری نبود و کسی آن ها را وادار نمی کرد وارد ارتش جدید شوند بلکه خود داوطلبانه وارد ارتش می شدند و با این که طبق آئین نامه،پسر هایی که کوچکتر از سیزده سال داشتند پذیرفته نمی شدند عده ای از پسران دوازده ساله با التماس حتی گریستن وارد ارتش گرگ نامرئی شدند و درجنگ شرکت کردند و به قتل رسیدند چون پسر بچه برلین ننگ داشت که پایتخت وطن آن ها مورد حمله قرار بگیرد و آن ها برای دفاع از پایتخت جان فدا نکنند .

هنوز از طرف اتحاد متلاشی شده جماهیر شوروی راجع به جنگ برلین اطلاعات مفصل داده نشده و گر چه بعضی از نوسندگان روسی راجع به جنگ برلین سرگذشت ها نوشته اند ولی این سرگذشت ها بیشتر جنبه ادبی دارد . تا ریخ های که در یاد داشت ها ذکر می شود بیشتر از منابع امریکا و انگلیسی و خود آلمانی ها اقتباس گردیده و از منابع شوروی در حدود اعلامه های رسمی که شصد سال قبل در این ایام به وسیله رادیو منتشر میگردید و در روزنامه ها چاپ می شد استفاده شده است. صحیح ترین اطلاعات نسبت به جنگ برلین ، نزد دولت روسیه است چون برلین را ارتش جماهیر شوروی فتح کرد و تا وقتی شرح مفصل جنگ برلین از طرف دولت روسیه منتشر نشود تاریخ وقوع برخی از وقایع در برین،مورد اختلاف قرار می گیرد. من باب مثال می گوئیم که راجع به خاموش شدن صدای رادیو برلین اختلاف وجود دارد و بعضی می گویند که صدای رادیو برلین روز 24 آوریل سال 1945میلادی خاموش شد. بعضی اظهار می کنند که رادیو برلین روز 25آوریل خاموش گردید و برخی عقیده دارند رادیو پایتخت آلمان روز 26آوریل از صدا افتاد و از آن به بعد ، همه، متفق القول هستند و اظهار می کنند که بعد از 26آوریل دیگر صدای رادیو برلین شنیده نشد. صدای رادیو برلین در سراسر اروپا و آسیای غربی و شمال آفریقا شنیده می شد و مردم در سنوات جنگ جهانی دوم هر روز به صدای رادیو برلین گوش می دادند.

برگرفته از کتاب "پانصد هزار فدائی در خیابان های برلین" نوشته پیر لافون -ترجمه ذبیح الله منصوری

 

زيگفريد

عضو جدید
کاربر ممتاز
تونل های راه آهن زیر زمینی برلین که محل استراحت و مداوای مجروحین شد، راه ارتباط مدافعین برلین هم بود و سربازان آلمانی از راه تونل ها خود را به عقب سربازان شوروی می رسانیدند و به آن ها حمله ور می شدند. بعد از این که ارتش اتحاد جماهیر شوروی تونل های راه آهن زیر زمین را اشغال کرد مدافعین برلین برای اینکه بتوانند از عقب دسته های ارتش سرخ سر بدر آورند از مجاری فاضلاب استفاده کردند.

مجرای فاضلاب برلین ، مثل مجاری فاضلاب پاریس یک مرتبه ساخته نشده بودند بلکه بتدریج بوجود آمده و چون در آغاز یک نقشه عمومی برای تمام مجراها وجود نداشت، بعضی از مجراهای فاضلاب، تنگ بود و برخی دیگر عریض . مدافعین برلین در مجراهای عریض بالنسبه، با سهولت راه می پیمودند ولی راه پیمایی در مجاری تنگ دشوار بود و علاوه بر تنگی مجرا، تاریکی و گاز های مجرای فاضلاب،راه پیمایی را سخت دشوار می کرد. در مجاری فاضلاب برلین تاریکی مطلق حکمفرما بود و در آنجا موش هائی درنده به بزرگی گربه وجود داشت که به مدافعین برلین حمله ور می شدند و آن هارا مجروح می کردند و بر اثر آن جراحت ، شخصی که مورد حمله موش قرار می گرفت مبتلا به مرض فساد خون می گردید و اگر در جنگ زنده می ماند از آن مرض جان می سپرد. علت این که مدافعین برلین بعد از حمله موش ها دچار مرض فساد خون می شدند این است که در مجاری فاضلاب برلین و به طور کلی در هر مجرای فاضلاب، میلیاردها میکرب خطرناک وجود دارد و اگر شخصی که وارد مجاری فاضلاب می شود مورد حمله جانوری چون موش قرار بگیرد و دندان آن حیوان در بدنش فرو برود راه برای ورود میکروب ها به خون باز خواهد شد و شخصی که وارد مجرای فاضلاب گردیده بر اثر ابتلا به مرض فساد خون زندگی را بدرود می گوید.

به دلیل وجود گاز های متراکم و خطر ناک در مجاری فاضلاب، کسانی که از آن عبور می کنند ، ممکن است که بیهوش شوند و در حالت اغماء زندگی را بدرود گویند. در بعضی از مجراها اگر از چراغ شعله دار استفاده کنند بواسطه وجود گاز های قابل اشتعال، انفجار تولید می شود و کسانی که از مجاری فاضلاب عبور می نمایند نباید کبریت مشتعل کنند و چراغ نفتی یا چراغ استیلن روشن نمایند. در مجاری فاضلاب غیر از چراغ برق نباید وسیله دیگری برای روشن کردن راه به کار برد. ولی مدافعین برلین نی توانستند از چراغ برق استفاده کنند زیرا در روز های آخر جنگ برلین ، در هیچ قسمت از آن شهر جریان برق وجود نداشت و اگر مدافعین پایتخت آلمان چراغ برق جیبی نداشتند مجبور بودند که در تاریکی مطلق از مجرای فاضلاب عبور کنند و چون در آن مجرا ها نمیتوان جهت یابی نمود ، مدافعین گم می شدند.

بعد از اینکه آلمانی ها به فکر استفاده از مجاری فاضلاب افتادند فن استفاده از آن مجاری را اصلاح کردند و به تنهایی وارد مجاری فاضلاب نمی شدند بلکه به اجتماع از آن مجاری عبور می کردند و برای اینکه گم نشوند به وسیله طناب خود را به هم می بستند و یک نفر که چراغ قوه و قطب نما داشت جلو می افتاد و راهنمای دیگران می شد و آنها را از مجاری فاضلاب می گذرانید و به منطقه دیگری از برلین می رسیدند و در آنجا با کسانی دیگر که از مجاری فاضلاب عبور کرده بودند از قفا دسته های ارتش سرخ را مورد حمله قرار می دادند. عبور از مجاری فاضلاب مستلزم آن بود که مدافعین برلین سلاح ومهمات خود را در پارچه هایی که آب بدان نفوذ ننماید جا بدهند تا اینکه مرطوب نشود و بعد از اینکه از اگو(مجرای فاضلاب )خارج گردیدند قابل استفاده باشد. زیرا در مجاری بزرگ اگو آب گاهی به سینه عابرین میرسید و سلاح و مهمات آن ها رامرطوب و لجن آلود می کرد و معلوم است لجن مجرای فاضلاب چگونه است و زدودن آن ، چقدر مشکل است.

ارتش شوروی پیش بینی نمی کرد که ممکن است مدافعین برلین از مجاری فاضلاب استفاده کنند و نقشه آن مجاری را نداشت و بعد از اینکه متوجه شد آلمانی ها برای حمله ناگهانی به ارتش سرخ از مجرا های فاضلاب استفاده می کنند در صدد برآمد تا بعضی از آن مجاری را منفجر نماید. یکی از اشتباهات بعضی کسانی که راجع به جنگ برلین نوشته اند این است که تصور کردند شهر برلین یک مرتبه سقوط کرد و ارتش آلمان در آن شهر طبق اعلامه های دولت شوروی در روز دوم ماه مه، سلاح را بر زمین گذاشت و تسلیم شد. ولی حقیقت این است که نه برلین یک مرتبه به دست ارتش شوروی افتاد و نه ارتش آلمان در برلین تسلیم شد.

پانصد هزار مدافع برلین تا آخرین نفس مبارزه کردند و کشته شدند ولی در خواست متارکه جنگ ننودند. و در خواست متارکه جنگ از طرف دریاسالار فن دونیتز که در خارج از برلین بسر می برد بعمل آمد آن هم بعد از اینکه چند روز از سقوط سراسر برلین گذشت. اعلامه دولت شوروی حاکی از سقوط کامل برلین تاریخ روز دوم ماه مه سال 1945میلادی را دارد و سند متارکه جنگ و درواقع تسلیم بلاشرط آلمان، روز هشتم ماه مه امضاء شد. فرمانده ارتش مدافع برلین به طوری که گفته شد ژنرال گروه حمله ژنرال اشتای نر بود و او هرگز درخواست متارکه جنگ نکرد و در جنگ برلین ، مثل سایر مدافعین آن شهر کشته شد.

در واقع نه هیتلر رئیس دولت و فرمانده کل قوای مسلح آلمان در خواست متارکه جنگ کرد نه اشتای نر فرمانده نیروی که از برلین دفاع می نمود. در اعلامیه دولت اتحاد جماهیر شوروی مورخ دوم ماه مه 1945 با امضای مارشال استالین گفته شده که امروز، ارتش شوروی برلین را به طور کامل اشغال کرد . و تا آن روز ارتش سرخ کاخ صدارت اعظمی آلمان را اشغال نکرده بود و آن روز موفق به اشغال آن گردید. وقتی ارتش سرخ وارد آن کاخ شد غیر از اجساد چیزی ندید، تمام قسمت های عمارت صدر اعظمی آلمان و پناهگاه های آن مستور از اجساد بود و این را خود شوروی ها می گویند. از شب بیست و نهم آوریل ارتش شوروی برای تصرف کاخ صدارت اعظمی آلمان مبادرت به حمله کرد و قبل از آن تاریخ از عصر روز بیست و هفتم آوریل خمپار های توپ ارتش سرخ در قسمت های فوقانی کاخ صدراعظم منفجر می شد . ولی حمله سربازان شوروی برای تصرف کاخ صدراعظمی آلمان از شب بیست و نهم آوریل شروع شد و مقاومت آلمانی ها درآن منطقه کوچک طوری سخت بود که مدت چهار روز ، تا دوم ماه مه، در مقابل ارتش شوروی پایداری کردند و بعد از اینکه افسران و سربازان شوروی وارد کاخ صدارت اعظم آلمان شدند غیر از نعش ندیدند.

ارتش شوروی به تدریج برلین را فتح کرد و اولین محله ای که از طرف ارتش شوروی اشغال کردید محله پاکنوو واقع در شمال شهر بود.وقتی ارتش شوروی آن محل را اشغال کرد، ضروری دانست تا آگهی هایی به دیوار نصب کند اما در محله مزبور دیواری وجود نداشت و ناچار شدند تابلو هایی پا بر جا کنند و آگهی ها را برروی آن تابلو ها نصب کنند. روز های اول این آگهی ، در محله پانکوو جلب توجه نکرد چون کسانی که در زیر زمین ها و بیغوله ها جا گرفته بودند از مسکن خود بیرون نیامدند تا آگاهی حاکم نظامی برلین را بخوانند. از روز دوم ، مضمون آگهی مزبور به آگهی مردم رسید و از مساکن خود بیرون آمدند و آن ها را به دفن اموات و از بین بردن آوار گماشتند. این موضوع در تمام محلات برلین که به دست ارتش شوروی افتاد تکرار شد و در همه جا به وسیله آگهی به مردم اطلاع میدادند که از طرف دولت اتحاد جماهیر شوروی ارتشبد نیکولا برزارین به سمت حاکم نظامی برلین انتخاب گردیده و همه باید از دستور او اطاعت نمایند.

تا روز 26 آوریل که هنوز برلین به طور کامل توسط ارتش شوروی محاصره نشده بود سرویس های توزیع آذوقه در زیرزمین بعضی از عمارات برلین به کار ادامه میداد و بین مردم سیب زمینی و لوبیا و عدس توزیع می کرد ولی بعد از روز 26 آوریل سرویس های توزیع آذوقه در شهر از کار افتاد. از روز 26 آوریل سکنه برلین دوچار قحطی واقعی شدند چون از آن روز به بعد بین مردم آذوقه تقسیم نشد و در روز های 28 و 29 آوریل بعضی از سکنه برلین به طور استثنائی قدری آذوقه دریافت کردند زیرا در آن روز ها چند نفر از خلبان های آلمانی از جان خود گذشتند و خود را به برلین رساندند و آذوقه ای را که با خود آورده بودند تحویل دادند.

در نزدیک کاخ صدارت اعظمی خیابانی بود که آلمانی ها کوشیدند آن را برای فرود آمدن و پرواز خلبان های آلمان مساعد کنند و تمام تیر های چراغ برق و درختان آن را به جای دیگرمنتقل نمودند. ولی هواپیما های بزرگ آلمان نمیتوانستند در آن خیابان بر زمین بنشینند و پرواز کنند و هواپیماهای کوچک و سبک که قدرت حمل بار آن ها کم بود بر آن خیابان فرود می آمدند و از آنجا پرواز می کردند. هر خلبان آلمانی که در آن ایام وارد برلین می شد یا از برلین پرواز می نمود به استقبال مرگ می شتافت زیرا نیروی هوائی امریکا و انگلستان بر آسمان آلمان و برلین مسلط بود معهذا برخی از خلبان های آلمانی برای اینکه قدری خواروبار به سکنه گرسنه برلن برسانند از جان می گذشتند و خود را به برلین می رسانیدند و هواپیما هایی که در برلین نزدیک کاخ صدر اعظم فرود می آمدند همه از نوع یونکر بودند که از معروف ترین هواپیماهای آلمان بود.

گاهی هواپیمایی از نوع مسراشمیت صندوق های مهمات را به وسیله چتر نجات برای مدافعین برلین می فرستاد. خلبان های یونکر که در برلین فرود می آمدند پیشنهاد می کردند که پیشوا را از پایتخت آلمان خارج کنند ولی رئیس دولت آلمان نمی پذیرفت و می گفت: " من نمی توانم از شهری که پایتخت این کشور است ، دست بردارم. از آنجا که نیرویمان ناچیز تر از آن است که بتوانیم بیش از این در برابر حمله دشمن مقاومت کنیم و مقاومت ما نیز به تدریج به وسیله دشمنان کور و بی اراده تحلیل خواهد رفت ، آرزو می کنم که در سرنوشت میلیونها انسان دیگری که تصمیم گرفته اند در این شهر باقی بمانند ، شریک باشم. گذشته از این ، هرگز در دستهای دشمنانی که خواستار نمایشی تازه جهت توده های دیوانه خود هستند ، نخواهم افتاد. بنابراین تصمیم گرفته ام در برلین بمانم ، و در لحظه ای که مطمئن شوم که وضعیت پیشوا و حکومت در معرض خطر و سقوط حتمی قرار گرفته است ، مرگ را داوطلبانه پذیرا شوم. با قلبی شاد و آگاهی از یک وحدت بی مانند در تاریخ ، از فداکاری ها و دستاوردهای سربازانمان در جبهه های جنگ ، زنانمان در خانه ها ، دهقانان و کارگران و جوانانمان تشکّر و قدردانی می کنم. آرزو و درخواستم این است که ملّت آلمان ، هرگز و تحت هیچ شرایطی در هیچ مبارزه ای تسلیم نشوند و با تمام توان خود ، و با وفاداری نسبت به مبانی و اصول «کلاوزه ویتز» علیه دشمنان سرزمین مادری خود بجنگند. از وفاداری سربازان آلمان و نیز از مشارکت و همدلی من با آنها در مرگ ، بزری در زمین پاشیده خواهد شد که روزی در تاریخ آلمان رشد خواهد کرد و در نتیجه یک ملّت متحد واقعی تحقق خواهد بخشید ..."
 

زيگفريد

عضو جدید
کاربر ممتاز
آخرین هواپیمایی که در برلن بر زمین نشستند روز بیست و نهم آوریل در آنجا فرود آمدند و باز مقداری آذوقه و مهمات برای سکنه شهر آوردند. پس از آن شوروی طوری یگانه خیابان مسطح برلن را(که نزدیک کاخ ویران صدراعظم بود)هدف خمپاره قرار داد که هیچ خلبان آلمانی نتوانست بر زمین بنشیند. .بعضی از وقایع نگاران که در برلن حضور داشته اند نوشته اند که در شب سی ام آوریل یک یا دو هواپیما ، در آن خیابان ، بر زمین نشستند و ممکن است که این موضوع درست باشد.زیرا توپچی های شوروی هنگام شب، آن خیابان را نمی دیدند ، و نمی توانستند که مانع از نشستن هواپیماهای آلمانی که به وسیله خلبانی ماهر و از جان گذشته رانده می شد بشوند ولی از امداد روز سی ام آوریل 1945 هیچ هواپیمهیی در برلن فرود نیامد.

بامداد روز سی ام آوریل در یک نقطه از شهر ، ارتش شوروی به جایی رسید که با ویرانه کاخ صدراعظم آلمان بیش از سیصد متر فاصله نداشت. واضح است که فاصله سیصد متر برای توپ های معمولی و توپ های تانک فاصله ای کوتاه است. اگر اطراف کاخ صدراعظم ویرانه وجود داشت همان روز ارتش شوروی خود را به آن کاخ می رسانید و آخرین کانون مقاومت ارتش آلمان را در برلن به تصرف در می آورد. با اینکه خرابه ها، خیلی پیشرفت ارتش شوروی را بطئی می کرد مقاومت بازمانده سربازان آلمانی در روزهای سی ام آوریل تا دوم ماه مه خیلی در کند کردن پیشروی سربازان شوروی موثر بوده است. سربازان آلمانی در پناه خرابه ها می توانستند با تفنگ و مسلسل جلوی پیشرفت سربازان شوروی را بگیرند.ولی نمی توانستند مانع از پیشرفت تانک های شوروی و شعله اندازهای ارتش سرخ و موشک اندازها شوند.

ارتش شوروی با هزارها تانک از اطراف به سوی مرکز شهر ، پیش می رفت و سربازان آلمانی تا روز سی ام ماه آوریل هم برای متوقف کردن تانک های شوروی از توپ های ضد تانک و(بازوکا)استفاده می کردند. لیکن روز اول ماه مه مهمات سربازان آلمانی ، تقریبا تمام شد و از آن پس نمی توانستند که برای جلوگیری از پیشرفت تانک و شعله اندازها ، توپ و(بازوکا)به کار ببرند و وسیله جلوگیری از تانک ها و شعله اندازها ، اندازها ، توپ و (بازوکا)به کار ببرند و وسیله جلوگیری از تانک ها اسلحه سبک شد و نارنجک. نارنجک ، نمی تواند هر تانک را از کار بیندازد مگر اینکه اعث انفجار مخزن سوخت تانک شود. سربازان آآلمانی که در روزهای آخر جنگ برلن تفنگ نارنجک انداز نداشتند و مجبور بودند که نارنجک را با دست پرتاب کنند.می باید طوری آن را پرتاب کرد که مخزن سوخت واقع در عقب تانک را منفجر کند. اگر نارنجک از عقب روی تنه تانک روی منفجر می شد ، مخزن سوخت را منفجر نمی نمود و می اید نارنجک در عقب تانک روی زمین منفجر گردد تا اینکه مخزن منفجر شود و تانک از کار بیفتد.

تانک های روسی که می دانتند ممکن است مورد حمله نارنجک اندازان آلمانی قرار بگیرند طوری حرکت می کردند که سربازان آلمانی نمی توانستند خود را به عقب تانک برسانند. وقتی یک دسته تانک به راه می افتاد صف آن ، یک خط مستقیم یا یک نیم دایره را به وجود می آورد و تانک ها فقط به اندازه ای از هم فاصله داشتند که زیاد مزاحم تیر مسلسل های یکدیگر نشوند. سربازان آلمانی برای اینکه تانک ها را متوقف کنند ، یک مرتبه از پشت خرابه ها بیرون می آمدند و از وسط تانک ها می دویدند که خود را به قفای آن ها برسانند. تیراندازان تانک که می دانستند که منظور سربازان آلمانی چیست ، آن ها را به مسلسل می بستند و به قتل می رساندند.ولی در وسط شلیک مسلسل ها چند تن از سربازان آلمانی موفق می شدند با استفاده از غبار و دود که پیوسته در فضای برلن بود وحواس تیراندازان تانک را پرت می کرد و نمی توانستند تمام هدف ها را ببینند، خود را به عقب تانک برسانند و نارنجک خود را منفجر نمایند.

در آن موقع به هر اندازه که نارنجک در عقب تانک منفجر می شد ، تانک ها از کار می افتاد و لاشه آنها بر جا می ماند ولی سربازان مدافع برلن برای اینکه بتوانند تانک های مهاجم را متوقف نمایند خیلی تلفات می دادند. تانک های شوروی که متوجه شده بودند آلمانی ها برای اینکه مانع از پیشرفت آنها شوند فداکاری میکنند به شدت شلیک می نمودند لیکن گاهی به اجبار دست از تیراندازی می کشیدند زیرا تیراندازهای شوروی می دیدند که هم قطارهای خود آنها از تانک های شعله ور خارج می شوند تا نسوزند. همین که تیراندازان شوروی در یک منطقه دست از تیراندازی می کشیدند ، سربازان آلمانی،در همان منطقه با نارنجک به تانک ها حمله ور می شدند و سعی می نمودند که خود را به عقب تانک ها برسانند و آن ها را منفجر نمایند. بعد از اینکه آلمانی ها به مناسبت نداشتن مهمات نتوانستند از توپ و(بازوکا)استفاده نمایند چون دارای نارنجک بودند.پس از تحصیل آزمایش ها در جنگ با تانک ها این طور عمل می کردند: اول مقداری نارنجک به سوی تانک ها پرتاب می نمودند برای اینکه بتوانند حواس تیر اندازان تانک را پرت کنند و غبار و دود فراوان به وجود بیاورند و آنگاه در وسط غبار و دود می کوشیدند که خود را به عقب تانک ها برسانند و آنها را از کار بیاندازند. تمام آنها که با نارنجک به جنگ تانک ها می رفتند داوطلب مرگ بودند وبعضی از آن ها هنگامی که سعی می کردند خود را به عقب تانک برسانند کشته می شدند و بعضی دیگر در پشت تانک بر اثر انفجار نارنجکی که خود پرتاب کرده بودند به قتل می رسیدند یا هدف تیر مسلسل تانک های دیگر می شدند .

ژنرال وایت رینک فرمانده دفاع از برلین می دانست با این تاکتیک برای متوقف کردن تانک ها عده کثیری از سربازان به قتل خواهند رسید و مقدار زیادی نارنجک به مصرف خواهد رسید ولی چاره دیگری نداشت جز بدان وسیله جلوی تانک های مهاجم را بگیرد . ظهر روز سی ام آوریل سال 1945 هیتلر رئیس دولت و فرمانده کل قوای مسلح آلمان، ژنرال وایت رینک فرمانده دفاع از برلین را احضار کرد. در آن ساعت هیتلر دانست از ارتش ها ای که تصور می کرد وجود دارند نباید انتظار داشت برلین را نجات دهند. زیرا یا از بین رفته اند یا اینکه تحت محاصره نیروی خصم هستند و نمی توانند به کمک برلین بیایند. هیتلر بدون اظطراب و با خون سردی از ژنرال وایت رینک پرسید وضع شما چگونه است و آیا می توانید از قلب پایتخت دفاع کنید یا نه؟ ژنرال وایت رینک جواب داد پیشوای من ، ما مهمات نداریم و تنها سلاح ما برای متوقف کردن تانک های دشمن نارنجک است. و اتفاق افتاده است در بعضی از ساعت ها برای متوقف کردن هر تانک دشمن به طور متوسط شصت کشته داده ایم. تا آن ساعت که ما دارای نارنجک هستیم جلوی تانک های خصم را خواهیم گرفت ولو مجبور باشیم برای متوقف کردن هر تانک یکصد کشته بدهیم . بعد از این که نارنجک ما تمام شد باز هم جهت متوقف کردن تانکهای دشمن مقاومت خواهیم کرد و خواهیم کوشید که با تفنگ جلوی آنها را بگیریم و تیراندازان ماهر خود را مامور خواهیم نمود که از راه شکاف دیده بانی تانک ها رانندگان و تیراندازان تانک را به قتل برسانند و مقاومت ما تا هنگامی که آخرین سرباز زنده است ادامه خواهد داشت. هیتلر برسید مقاومت شما چقدر طول می کشد؟ ژنرال وایت ریک جواب داد تا زمانی که یک سرباز آلمانی در این شهر بتواند سر نیزه ای علیه دشمن بحرک درآورد مقاومت ما طول خواهد کشید.


هیتلر با ژنرال دست داد و گفت از قول من به تمام سربازان بگوئید که ما نباید تسلیم شویم. ژنرال وایت رینک گفت امر پیشوا را به تمام سربازان ابلاغ می کنم ولی یقین دارم که در اینجا هیچ سرباز آلمانی تسلیم نخواهد گردید. هیتلر فرمانده دفاع از برلین را مرخص کرد و ساعت یک بعد از ظهر دستور داد که برای او و همسرش ناهاربیاورند. قبل از اینکه رئیس دولت آلمان شروع به صرف نهار نماید پیغام داد که گوبلز وزیر تبلیغات و بورمان دبیر کل حزب نازی و افسران ستاد او که در زیر زمین عمارت صدارت اعظمی بودند ساعت دو و نیم بعد از ظهور همان روز با خانم های خود در تالار بزرگ غذاخوری پناهگاه حضوربه هم رسانند.

هیتلر آن روز به اتفاق همسرش در آپارتمان خصوصی خود غذا خورد و بعد از صرف ناهار پیش از آنکه به اطاق بزرگ غذا خوری برود دستور داد که راننده اتومبیل او(اریخ کامپکا)200لیتر بنزین فراهم نماید و به باغ ببرد و آن را کنار یکی از گودال هائی که بر اثر انفجار خمپارهبه وجود آمده است قرار بدهد. اریخ کامپکا که زنده ماند و خاطرات خود را منتشر کرد گفت من نتوانستم بیش از 180لیتر بنزین بدست بیاورم و آن را به باغ عمارت صدر اعظمی بردم و کنار یکی از گودال ها گذاشتم بدون اینکه بدانم که پیشوای ما برای چه آ امر را صادر کرده است. هیتلر پس از صرف نهار سگ مخصوص خود موسوخ به( بلوندی)را صدا زد و یک غذای آلوده به زهر(سیانور)را مقابل سگ گذاشت. سگ که هنوز غذا نخورده بود و گرسنه بود آن را خورد، هیتلر بدون اینکه منتظر جان دادن بلوندی باشد از آپارتمان مخصوص خارج گردید و دستور داد تا سایر سگ های او را با گلوله به قتل برساند.

آنگاه راه تالاربزرگ غذا خوری را در پیش گرفت. کسانی که می باید در آنجا حضور داشته باشند با خانم های خود (البته آن ها کهزن داشتند)حاضر بودند و هیتلر به آنها نزدیک شد بدون اینکه حالش منقلب باشد چنین گفت: اتحاد یهودی ها و بلشویکی ها بالاخره ملت آلمان را ضعیف کرد و تا روزی که من زنده هستم اتحاد آنها بعد است برهم بخورد ولی پس از من بطور حتم بین بلشویک ها و دول مغرب اختلاف به وجود خواهد آمد و جنگ درخواهد گرفت . من نمی دانم بعد از من سرنوشت ملت آلمان چه خواهد شد ، ولی نمی توانم شکست ملت آلمان را ببینم و لذا به زندگی خود خاتمه می دهم که ناظر شکست ملت آلمان نباشم. من نمی خواهم که پس از مرگ جسد من به دست بلشویکی ها بیفتد و از شما می خواهم که بعد از مرگ من و همسرم جسد هر دو را بسوزانید و ازبین ببرید تا اینکه جنازه ما بدست دشمن نیفتد و در وال هالا(بهشت مقدس آریایی ها) هم کالبد ها سوخته می شود و آنچه باغی می ماند روح است. من دستور دادم که اریخ کامپکا مقداری بنزین به باغ ببرد و در آنجا بگذارد و بعد از مرگ من و همسرم شما مراقبت کنید که جسد ما را بسوزانند و به کلی از بین ببرند." این آخرین سخنرانی پیشوای آلمان بود .

بعد از این گفته هیتلر با تمام مردان و زنانی که در تالار غذا خوری بودند دست داد و به طرف آپارتمان خود رفت. و این آخرین باری بود که پیشوای آلمان زنده دیده شد ، کسانی که در تالار بودند از جمله گوبلز و بورمان خود را نزدیک آپارتمان خصوصی رسانیدند و در راهرو به حال انتظار ایستادند. مدتی گذشت و هیچ کس حرف نمیزد، زیرا حرفی نداشتند که بزنند. بعد از مدتی انتظار صدای یک تیر از داخل آپارتمان خصوصی هیتلر بگوش رسید و هنوز قدم به اطاق ننهاده بودند که صدای شلیک دوم شنیده شد. در آنجا دیدند که هیتلر ،راحت به پشت افتاده و خون از شقیقه اش جاری است. در همان اتاق جسد اوا برون(همسر هیتلر) دیده شد که آن طرف به رو افتاده بود و حضار متوجه شدند که اوا برون با زهر خود کوشی کرده و گویا علت تاخیر خودکوشی هیتلر این بوده که می خواسته اطمینان حاصل کند که زهر ، در وجود همسرش موثر واقع گردیده است تا بعد از مطمئن شدن از مرگ اوا برون مبادرت به خودکشی نماید. جنازه هیتلر و همسرش را از پناهگاه بیرون آوردند و به باغ عمارت صدرات عظما بردند و در گودالی که بر اثر انفجار یک خمپاره به وجود آمده بود قرار دادند و آتش زدند و جنازه ها سوخت و به کلی از بین رفت.
وقتی روس ها ساختمان صدر اعضمی آلمان را فتح کردند در آنجا جز جنازه ندیدند.

*******************************************************************************************

و این پایان رایش سوم و امپراطوری هیتلر بود . حکومتی که هیتلر و یاران متعصبش ادعا میکردند هزارسال طول خواهد کشید پس از سیزده سال از هم پاشید .
 

Similar threads

بالا