ثانیه های خاکستری...

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آری این منم
این منم همان عاشقی که بر تو جان می داد
و تو کسی هستی که برای رسیدن به خوشبختی به روی جسدهای بی جان غرور انسانها قدم می گذاشتی
ولی افسوس ................
افسوس که راه ات برای رسیدن به هدف هایت اشتباه بود
و افسوس که من برای آدمی مثل تو غرورم را شکستم
افسوس !
 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یادت می آید از تفنگ بادی ات می ترسیدم؟!
من هنوزم هم همان دخترک ترسو هستم!
که از ترس احساسات ِ ناگفته ام،
پشت این واژه ها پنهان می شوم.....
دردیست بزرگ، این که
تنها راه فریادت، در واژه باشد!
 

smart student

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
"اگر قدر ثانیه های
بدون بازگشت را می دانستند
و از قله های باشکوه موفقیت
چیزی شنیده بودند؛
هیچ گاه ...
برای در چاله مانده؛
چاه را توصیف نمی کردند!!!"

میلاد تهرانی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مــــا


هـــردو دزدیــــم !


تـــــو دل میـــــدزدی ...


من


نگــــاه !!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چـــــراغهای خانه ات ...


روشن بود ... !


و صدای خنده ات می آمد ... !


" چه احساس خوبی است شادمانی تو " !


با آرزوی بهــــترین ها برایت ...


آمــــــدم !


نبـــــــودی ؛


رفتم ... !!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هــی آمـدم بنویــسم پاییـز ،

بنویــسم بــاران ،

بنویــسم تــو ،

دیــدم پاییــز هـست ،

بـاران هـست ،

نـوشتن نــمی خواهند ،

تــو نیستــی ،

می نویــسم : تــو .. .
 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
ماههاســـــــــت
روزی بدونِ یادِ تـــو
نه آمده وَ نه رفته است.
تو را قسم به خاتونِ خانه ات
دستِ مهر از سَرِ یــادم بـردار،
خستـه ام!!!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
يك بار خواب ديدن تو... به تمام عمر مي‌ارزد پس نگو...
نگو که روياي دور از دسترس، خوش نيست...
قبول ندارم گرچه به ظاهر جسم خسته است، ولي دل دريايست...
تاب و توانش بيش از اينهاست.
دوستت دارم و تاوان آن هرچه باشد
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
بادهاي سياه
باز كنيد پنجره را
بوي سوخته ي عشق مي آيد از خانه ام
... روياي شيرينم انگار
تـه گرفته است ... !

 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
چشمانی برای گریه…
لبهایی برای سکوت…
دستهایی برای خالی ماندن…
پاهایی برای نرفتن….
شبهایی بی ستاره….
پنجره ای به سوی کوچه بن بست…
و وجودی بی پاسخ…..
 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کاش هفت ساله بودم
روی نیمکت چوبی می نشستم
مداد سوسماری در دست
باصدای تو دیکته می نوشتم
تو می گفتی بنویس دلتنگی
... من آن را اشتباه می نگاشتم
اخمی بر چهره می نشاندی و من
به جبران
دلتنگی را هزار بار می نوشتم!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از کوچه پرسیدم نشانت را نمیدانست
آن کفش های مهربانت را نمیدانست


رنجیده ام از آسمان. قطع امیدم کرد
دنباله ی رنگین کمانت را نمیدانست


اینگونه سیب سرخ هم از چشمم افتاده است
شیرینی اش طعم لبانت را نمیدانست


قیچی شدم بال و پرم را یک به یک چیدم
سمت وسیع آسمانت را نمیدانست


لای ورق ها نامه ها دفترچه ها گشتم
حتی کتابی داستانت را نمیدانست...
 

smart student

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
"شاید برات عجیب باشه این همه آرامشم
خودمانی میگویم ، به آخر که برسی فقط نگاه میکنی !!"
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
در سکوت لحظاتم
در میان کلماتم
در میان لحظات بارانیم
در میان
تک تک دقایقم
انقدر حضور داری که
هیچ کس
به اندازه تو حضور ندارد
حال هر کس هر طور دوست داشته باشد
نگاهم کند
دیگر چه اهمیتی دارد
دلم حکمش یکیست
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من شعر بالا می آورم

تو گمان کردی در آبستن
عشق
تو ام ؟

چقدر ساده ایی تو !!
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
تلخ میگذرد روزگار
و من
تنها
به سادگی
لبخندی
تحویل میدهم
تا مبادا
کسی درد بکشد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یه وقت هایی تو زندگی هست..که سرو جمعش

دودقیقه هم نبوده...اما یه عمر یادش داره مارو داغون میکنه..!!
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
چه لحظاتی در اغوش باد
در زیر باران
در گوش ستاره ها
در گوش قاصدکها
گفته ام
دوستت دارم
اما هرگز ان لحظات کنارم
نبودی
تا بشنوی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یـکی آمد به "ســـلام"...

یــکی رفت به "خـداحافـظ"...

و ایـن میـان، یـــکی هـم بود

که اصــلن نیامــد!


رضــا کاظمی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلت که برای من تنـگ شد بیا سراغ زیر سیگـاریم . . .

کنار قبرستـان خاطرات من بشین ، فـاتحه بخوان و اشک بریز . . .

من از تــو درگذشتم !
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
لحظاتی که
در اغوش باد مینشینم
و ارام در اسمان
نامت را مینویسم
نمیدانم
چرا ان لحظات اینچنین
سریع میگذرد
ولی لحظاتی که
دل تنگی تنها چشمانم را بارانی میکند
لحظات
نمیگذرد
 

smart student

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهی وقتا،
توی زندگی آدما لحظه ای متولد می شه،
که روح آونا رو وسیع تر از آسمون و رقیق تر از بارون می کنه.
مثل وقتی که دل شون خیلی براش تنگ می شه.
این جور موقعا،
آدما حاضرن همه هستی شون رو بدن تا
بتوونن درست راس همون لحظه دلتنگی،اون فرد رو ببینن!
گاهی وقتا،
آدما خیلی از هم فاصله دارن،
چیزی حدود هزار سال نوری!
این جور موقعا،
حاضرن همه هستی شون رو بدن
تا
برای یک لحظه نزدیک هم باشن،
بتونن طعم صدای همدیگرو
مزه مزه کنن،
لهجه نگاه همدیگر و با تموم وجود حس کنن و....
گاهی وقتا،
آدما می توونن بعد از قرن ها،
برای چند لحظه،
دوست داشتنی ترین فرد
زندگی شون رو ببینن.
این جور موقعا،
حاضرن همه هستی شون رو بدن
تا
زمان برای همیشه متوقف بشه!
می خوام فقط یه چیزی رو بدونی،
فقط یه چیزو:
تمام گاهی وقتای زندگی آدما،
همیشه های زندگی منه!!!
پرستو عوض زاده
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گفتی دهانت بوی شیر میدهد و رفتی . . .

آهای عشق من امشب به افتخار تو

دهانم بوی مشروب

بوی سیگار

بوی دروغ میدهد

برمیگردی ؟ ؟
 

smart student

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
" بر ما گذشت نیک و بد اما،تو روزگار
فکری به حال خویش کن ،این روزگار نیست!"
عماد خراسانی
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
میدانی
کدام لحظات سخت میگذرد
ان لحظاتی که
نگاهش میکنی و حواسش نیست
ان لحظاتی که دل تنگی ولی نمیگویی
ان لحظاتی که دوستش داری و تنها به لبخندی سرد برایش و کمی سر تکان دادن اکتفا میکنی
این لحظات خاکستری میگذرد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلم ز دست زمانه بسی تنگ است / چه کنم که کار دنیا فقط نیرنگ است
نیرنگهای دنیا هزار و یک رنگ است / خدا کند شود پیدا دلی که با دل من یک رنگ است
 

mahsa jo0on

عضو جدید
کاربر ممتاز
انقد فریاد میزنم تا گوش دنیا کر بشه


انقد میگم که شاید چشم خدا هم تر بشه...
 
بالا