دکتر شریعتی که بود؟؟؟
[/FONT]گر عشق بورزید می گویند که سبک مغزید...
انسان نقطه ایست بین دو بی نهایت:
بی نهایت لجن و بی نهایت فرشته
بنگر به کدام طرف می روی
[/FONT]
[FONT="]فقر[/FONT][FONT="]
[/FONT][FONT="]میخواهم بگویم[/FONT][FONT="] ...
[/FONT][FONT="]فقر همه جا سر میکشد[/FONT][FONT="] ...
[/FONT][FONT="]فقر ، گرسنگی نیست ، عریانی هم نیست[/FONT][FONT="] ...
[/FONT][FONT="]فقر ، چیزی را " نداشتن " است ، ولی ، آن چیز پول نیست ... طلا و غذا نیست [/FONT][FONT="]...
[/FONT][FONT="]فقر ، همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفتهء یک کتابفروشی می نشیند[/FONT][FONT="] ...[/FONT][FONT="]
[/FONT][FONT="]فقر ، تیغه های برنده ماشین بازیافت است ، که روزنامه های برگشتی را خرد میکند[/FONT][FONT="] ...
[/FONT][FONT="]فقر ، کتیبهء سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند[/FONT][FONT="] ...
[/FONT][FONT="]فقر ، پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته میشود[/FONT][FONT="] ...
[/FONT][FONT="]فقر ، همه جا سر میکشد[/FONT][FONT="] ...
[/FONT][FONT="]فقر ، شب را "بی غذا" سر کردن نیست[/FONT][FONT="] ...[/FONT][FONT="]
[/FONT][FONT="]فقر ، روز را "بی اندیشه" سر کردن است[/FONT][FONT="] ..[/FONT]
[FONT="][/FONT][FONT="]میخواهم بگویم[/FONT][FONT="] ...
[/FONT][FONT="]فقر همه جا سر میکشد[/FONT][FONT="] ...
[/FONT][FONT="]فقر ، گرسنگی نیست ، عریانی هم نیست[/FONT][FONT="] ...
[/FONT][FONT="]فقر ، چیزی را " نداشتن " است ، ولی ، آن چیز پول نیست ... طلا و غذا نیست [/FONT][FONT="]...
[/FONT][FONT="]فقر ، همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفتهء یک کتابفروشی می نشیند[/FONT][FONT="] ...[/FONT][FONT="]
[/FONT][FONT="]فقر ، تیغه های برنده ماشین بازیافت است ، که روزنامه های برگشتی را خرد میکند[/FONT][FONT="] ...
[/FONT][FONT="]فقر ، کتیبهء سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند[/FONT][FONT="] ...
[/FONT][FONT="]فقر ، پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته میشود[/FONT][FONT="] ...
[/FONT][FONT="]فقر ، همه جا سر میکشد[/FONT][FONT="] ...
[/FONT][FONT="]فقر ، شب را "بی غذا" سر کردن نیست[/FONT][FONT="] ...[/FONT][FONT="]
[/FONT][FONT="]فقر ، روز را "بی اندیشه" سر کردن است[/FONT][FONT="] ..[/FONT]
[/FONT]گر عشق بورزید می گویند که سبک مغزید...
اگر شاد باشید می گویند که ساده لوح وپیش پا افتاده اید....
اگر سخاوتمند و نوعدوست باشید می گویند که مشکوکید...
اگر گناهان دیگران را ببخشید می گویند ضعیف هستید...
اگر اطمینان کنید می گویند که احمقید...
اگر تلاش کنید که جمع این صفات را در خود گرد آورید٬
مردم تردید نخواهند کرد که شیاد و حقه بازید.
با جسارت وجود خدا را به پرسش بگیر؛
چرا که اگر خدایی باشد،
باید خرد را بیش از ترس کورکورانه ارج نهد.
زنده بودن را به بیداری بگذرانیم
که سالها به اجبار خواهیم خفت
ترجیح میدهم با کفشهایم در خیابان راه بروم و به خدا فکرکنم
تا این که در مسجد بشینم و به کفشهایم فکر کنم
با همه چیز درآمیز و با هیچ چیز آمیخته مشو
که در انزوا پاک ماندن نه سخت است و نه با ارزش
انسان نقطه ایست بین دو بی نهایت:
بی نهایت لجن و بی نهایت فرشته
بنگر به کدام طرف می روی
یکی از دبیرستان های تهران هنگام برگزاری امتحانات سال ششم دبیرستانبه عنوان موضوع انشا این مطلب داده شد که:
”شجاعت یعنی چه؟”
محصلی در قبال این موضوع فقط نوشته بود :
” شجاعت یعنی این ”
و برگه ی خود را سفید به ممتحن تحویل داده بود و رفته یود !
اما برگه ی آن جوان دست به دست دبیران گشته بود وهمه به اتفاق و بدون …استثنا به ورقه سفید او نمره ۲۰ دادندفکر میکنید اون دانش آموز چه کسی می تونست باشه؟
”شجاعت یعنی چه؟”
محصلی در قبال این موضوع فقط نوشته بود :
” شجاعت یعنی این ”
و برگه ی خود را سفید به ممتحن تحویل داده بود و رفته یود !
اما برگه ی آن جوان دست به دست دبیران گشته بود وهمه به اتفاق و بدون …استثنا به ورقه سفید او نمره ۲۰ دادندفکر میکنید اون دانش آموز چه کسی می تونست باشه؟
!!!دکتر شریعتی!!!
[FONT="]
[/FONT]