چند بار اتفاق افتاده بود که کنار جاده،
وقتی از این ده به ده دیگر می رفتیم،
می دید که بچه ای کنار جاده نشسته و دارد گریه می کند.
ماشین را نگه می داشت،
پیاده می شد و می رفت بچه را بغل می کرد.
صورتش را با دستمال پاک می کرد و او را می بوسید.
بعد هم راه بچه شروع می کرد به گریه کردن.
ده دقیقه، یک ربع، شاید هم بیش تر