بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

ARASH AZ

عضو جدید
کاربر ممتاز
چی شده حالا؟چرا رو ترش میکنی؟
یه چایی اوردن که دیگه این حرفارو نداره.
بده کلی دعای خیر جمع کردی؟:D
همین امروزو فرداست که عروس بشی...دی!
هر خواستگاری بیاد خودم تعریفتو میکنم.میگم چایی میریزه عین پنجه ی آفتاب!:D:D

:w15::w15::w15:

آره از هر 5 تا انگشتش یه هنر می ریزه :whistle::w07:, حالا کی می خواد جمعش کنه؟:lol::lol::lol:
 

ARASH AZ

عضو جدید
کاربر ممتاز
ساده ای داداشی:redface:
راستی
هر کی چایی میاره
من لیوانی میخورم
:razz:

نه آبجی, من علارغم سادگیم آدمه پیچیده ای هستم :D
خوب مگه این لیوانا ی فنچولی چشونه ؟:redface:
چیه میخندی، خوشت اومده؟ ببینم کی بود یه ساعت پیش بخاطر تنبیلیش خودشو گذاشته بود جای یک درصده مردم کند ذهن تا چایی نیاره؟ حالا نشستی میخندی؟ واقعا متاسفم ... :D

خوب حالا , ببین یه چای اوردی حالا چرا منت می زاری؟ خوب بده من به فکر همسر آیندت هستم ؟ مطمعنا بعدا دعام می کنه که باعث شدم شوورش هنرمند بار اوده :D:biggrin:
 

Setayesh

مدیر تالار کتابخانه الکترونیکی
مدیر تالار
ساده ای داداشی:redface:
راستی
هر کی چایی میاره
من لیوانی میخورم
:razz:

دهه.شما چطونه؟نبینم بچه های کرسی باهام قهر باشن.
دوست باشید با هم.مهربون باشید.
زود باشید آشتی کنید.;)


چیه میخندی، خوشت اومده؟ ببینم کی بود یه ساعت پیش بخاطر تنبیلیش خودشو گذاشته بود جای یک درصده مردم کند ذهن تا چایی نیاره؟ حالا نشستی میخندی؟ واقعا متاسفم ... :D

جدی...اینطوریاست؟؟!!!
مطمئنم بعد عروسی تو نظرش راجع به چایی آوردن عوض میشه.دی!
:biggrin:
 

mohammad sadegh

عضو جدید
کاربر ممتاز
چی شده حالا؟چرا رو ترش میکنی؟
یه چایی اوردن که دیگه این حرفارو نداره.
بده کلی دعای خیر جمع کردی؟:D
همین امروزو فرداست که عروس بشی...دی!
هر خواستگاری بیاد خودم تعریفتو میکنم.میگم چایی میریزه عین پنجه ی آفتاب!:D:D

نه مثل اینکه امشب حسابی زدی دنده عقب و داری همینجوری چشم بسته میری آره؟:D
بعد میگن چرا ممد صادق چایی نمیده ... :)
من سالی یه بار یه چایی میدم اونم واسه خاطر اینه که نگن محمد صادق بیمعرفته ... :D
خدارو شاکر باشین که تونستین از چایی من بخورین ... :D
 

Setayesh

مدیر تالار کتابخانه الکترونیکی
مدیر تالار
نه مثل اینکه امشب حسابی زدی دنده عقب و داری همینجوری چشم بسته میری آره؟:D
بعد میگن چرا ممد صادق چایی نمیده ... :)
من سالی یه بار یه چایی میدم اونم واسه خاطر اینه که نگن محمد صادق بیمعرفته ... :D
خدارو شاکر باشین که تونستین از چایی من بخورین ... :D

خب تا خلوته من برم...:D
محمد جان ممنون زحمت کشیدی.
سالی یه بار؟؟؟من چه خوش شانسم!:D
با منزلم آشتی کن.مهربون باشین با هم.
شب همتون خوش.:gol:
 

mohammad sadegh

عضو جدید
کاربر ممتاز
دهه.شما چطونه؟نبینم بچه های کرسی باهام قهر باشن.
دوست باشید با هم.مهربون باشید.
زود باشید آشتی کنید.;)



جدی...اینطوریاست؟؟!!!
مطمئنم بعد عروسی تو نظرش راجع به چایی آوردن عوض میشه.دی!:biggrin:

قهر کدومه؟ کسی با کسی قهر نیست آخه، فقط ما اینجا با بی ادبا حرف نمیزنیم ... :)
 

mohammad sadegh

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوستای عزیز , می دونم خیلی بهت خوش گذشت از اینکه من هم صحبتتون بودم:D , خوب به منم خوش گذشت
خوب شب به خیر :gol::gol::gol:
شبت بخیر و خوشی ...:gol:
خوابای یک درصدی ببینی ... :D

خب تا خلوته من برم...:D
محمد جان ممنون زحمت کشیدی.
سالی یه بار؟؟؟من چه خوش شانسم!:D
با منزلم آشتی کن.مهربون باشین با هم.
شب همتون خوش.:gol:
شب شما هم بخیر و خوشی ...:gol:
خواب خواستگار سمج ببینی ... :D
 

pme

عضو جدید
کاربر ممتاز
یوهو کسی نیست؟:surprised:
ایها الاهالی الکرسی..........:D
خراش های عشق خداوند
چند سال پیش در یک روز گرم تابستان پسر کوچکی با عجله لباسهایش را در آورد و خنده کنان داخل دریاچه شیرجه رفت.
مادرش از پنجره نگاهش میکرد و از شادی کودکش لذت می برد.
مادر ناگهان تمساحی را دید که به سمت کودکش شنا می کند مادر وحشت زده به سمت دریاچه دوید وبا فریاد پسرش را صدا زد پسر سرش را برگرداند اما دیگر دیر شده بود...
تمساح با یک چرخش پاهای پسر را گرفت تا زیر آب بکشد
مادر از راه رسید و از روی اسکله بازوی پسرش را گرفت
تمساح با تمام قدرت پسر را می کشید اما عشق مادر به فرزندش انقدر زیاد بود که نمی گذاشت فرزندش در کام تمساح رها شود
کشاورزی که در حال عبور از آن حوالی بود صدای فریاد مادر را شنید به طرف آنها دوید و با چنگک محکم بر سر تمساح کوبید و آن را فراری داد.
پسر را سریع به بیمارستان رساندند.
دو ماه گذشت تا پسر بهبود پیدا کند.
پاهایش با آرواره های تمساح سوراخ سوراخ شده بود
و روی ناخن هایش جای زخم ناخن های مادرش مانده بود.
خبرنگاری که با کودک مصاحبه می کرد،از او خواست تا جای زخم هایش را به او نشان دهد.
پسر شلوارش را کنار زد و با نارحتی زحم ها را نشان داد.
سپس با غرور بازویش را نشان داد و گفت:
این زخم ها را دوست دارم،اینها خراش های عشق مادرم هستند.

گاهی مثل یک کودک قدر شناس خراش های عشق خداوند را به خودت نشان بده.
خواهی دید که چقدر دوست داشتنی هستند.
 

ARASH AZ

عضو جدید
کاربر ممتاز
یوهو کسی نیست؟:surprised:
ایها الاهالی الکرسی..........:D
خراش های عشق خداوند
چند سال پیش در یک روز گرم تابستان پسر کوچکی با عجله لباسهایش را در آورد و خنده کنان داخل دریاچه شیرجه رفت.
مادرش از پنجره نگاهش میکرد و از شادی کودکش لذت می برد.
مادر ناگهان تمساحی را دید که به سمت کودکش شنا می کند مادر وحشت زده به سمت دریاچه دوید وبا فریاد پسرش را صدا زد پسر سرش را برگرداند اما دیگر دیر شده بود...
تمساح با یک چرخش پاهای پسر را گرفت تا زیر آب بکشد
مادر از راه رسید و از روی اسکله بازوی پسرش را گرفت
تمساح با تمام قدرت پسر را می کشید اما عشق مادر به فرزندش انقدر زیاد بود که نمی گذاشت فرزندش در کام تمساح رها شود
کشاورزی که در حال عبور از آن حوالی بود صدای فریاد مادر را شنید به طرف آنها دوید و با چنگک محکم بر سر تمساح کوبید و آن را فراری داد.
پسر را سریع به بیمارستان رساندند.
دو ماه گذشت تا پسر بهبود پیدا کند.
پاهایش با آرواره های تمساح سوراخ سوراخ شده بود
و روی ناخن هایش جای زخم ناخن های مادرش مانده بود.
خبرنگاری که با کودک مصاحبه می کرد،از او خواست تا جای زخم هایش را به او نشان دهد.
پسر شلوارش را کنار زد و با نارحتی زحم ها را نشان داد.
سپس با غرور بازویش را نشان داد و گفت:
این زخم ها را دوست دارم،اینها خراش های عشق مادرم هستند.

گاهی مثل یک کودک قدر شناس خراش های عشق خداوند را به خودت نشان بده.
خواهی دید که چقدر دوست داشتنی هستند.

:cool::cool::cool:
سلام pmc جان چطوری؟:biggrin:
 
  • Like
واکنش ها: pme

pme

عضو جدید
کاربر ممتاز

azadeh_arch _eng

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام خوبی؟, شب بخیر من خیلی وقته منتظر این جمله بودم :D
دیدم منتظری گفتم:D


سلام سلام:D
فقط یکی؟
چرا یکی؟:D
پس چن تا؟؟؟؟؟؟؟؟:eek:

ای بابا خب زودتر می گفتی
الان زیر پات سبزه؟:D

سلام

خوبین همه؟
سلام سلام
من خوبم
تو چطوری؟؟؟:D
 

pme

عضو جدید
کاربر ممتاز
خب
من گشنمه
یاسمن چایی با شیرینی بیار
اینقده کیف میده الان
یکی از این آقایونو بفرما لطفاً:razz:
من قصه گفتم دهنم خشک شده:razz:
سلام , دوست عزیز شب خوش


من امواج رادیویی هم نیستم چه برسه به TV :D
:D:D:D

چرا؟
چته مگه؟
در مورد تو باید متناقض بود:razz:
 

ARASH AZ

عضو جدید
کاربر ممتاز
خب
من گشنمه
یاسمن چایی با شیرینی بیار
اینقده کیف میده الان
پس من چی؟:redface:

کجا گرم بود؟
سرتو کرده بودی زیر کرسی؟ خفه می شی! خطرناکه حسن:D
من کلا آدم خطرناکی هستم , کارایه عجیب غریب زیاد انجام می دم , مثله اون رفیقم "کریس انجل":D


دیدم منتظری گفتم:D

نه بابا من این وقت شب قرار نمی ذارم , تازه اگه هم قرار بذارم معمولا دیگران منتظرم می شن:cool::cool::D
 

ARASH AZ

عضو جدید
کاربر ممتاز
من واقعا نمی دونم چرا همش این "تشکر دونم " سریع خالی می شه :surprised:
کسی می تونه برام پرش کنه؟:D
 

Similar threads

بالا