من اصلا بچگيام يادم نمياد ولي از اون موقع ك يادمه دوست داشتم روانشناسي بخونم ك اونم همه زدن تو ذوقم تصميم گرفتم حسابدار شم ك الانم به آرزوم رسيدم
حسابدار شدم حتي براي 50 تومن،به جون خودممممممم
الان که به بچگی هام فکر میکنم میبینم که همیشه دوست داشتم .................
ولش کن
ولی معماری رو بینهایت دوست دارم و آخرشم معمار شدم
ولی تا رسیدن به آرزوم راه زیادی هست هنوز
مهم این نیست که یکی دکتر بشه یا دیگری مهندس
مهم اینکه آدم احساس مفید بودن توی اجتماع کنه
عاشق كار و حرفه خودم هستم . از بچگي هم همينو ميخواستم . تخصص پدرم هم همين بود و اسطوره منم پدرم بود . خيلي كم سن و سال بودم باهم ميرفتيم تو بيابون آزمايش كنم . خودش ميرفت يك گوشه كاري به من نداشت . چپو راست هم يا منفجر ميشدم يا ميسوختم . عموم اون زمان هي به بابام ميگفت نكن خطر داره آخه بچه چه ميفهمه گاز چيه . يادش بخير اون زمانا محصولات صنايع پتروشيمي رو راحت ميرفتي از دفتر اون پتروشيمي ميخريدي و حوالشو ميبردي تحويل ميگرفتي مثل الان بورسو بگير ببند نداشت . پدرم براي مصرف شخصي كارخونشون در هفته 4 تا ماشين متانول ميگرفت هيچ وقت يادم نميره يك بار من متانول نياز داشتم تا باهاش سرو كله بزنم اومد مثل هميشه كه كوتاه صحبت ميكنه(اصولا زياد حرف نميزنه) اومد گفت باز چيه؟ گفتم يك 20 ليتري متانول بهم بده يك تانكر 22 تني متانول رو بهم نشون داد گفت برو همشو استفاده كن فقط بپا اينجارو نفرستي رو هوا و تانكرهاي ديگرو خرد نكن اون مال تو عمومم هي خوشو جر ميداد . البته نه من بهش رو ميدادم نه بابام
ازش تشكر ميكنم چون تو سن 15 سالگي بهم بها داد و هر مواد خطرناكي رو برام جفت و جور ميكرد تازه خودشم منو ميبرد تو بيابون آزمايش ميكرديم خودشم ميرفت اونور يك آتيش درست ميكرد چايي و سيب زميني واسه خودش جفتو جور ميكرد . اون زماني هم كه درسمو رها كردم فقط يك چيز بهم گفت ! گفت خوبه اشكال نداره فقط يادت باشه آدم دانش و علم رو بايد براي فهم و احترام به اون دانش ياد بگيره نه براي كار! حالا چه تو محيط درسي چه تو اين بيابون
براش آرزوي سلامتي ميكنم چون الانم رو به اون مديون هستم
من دوس داشتم مهندس بشم.البته اولش عمران بعدها مکانیک ولی موقع انتخاب رشته مهندسی شیمی رو به همه ترجیح دادم.الانم دوسش دارم البته اگه یه کار متناسب باهاشو پیدا کنم دیگه بیشتر دوسش خواهم داشت.
ایشالللللللللللللا