به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ز خواب، نرگس مست تو سر گران برخاست


خروش و ولوله از جان عاشقان برخاست



چه سحر کرد ندانم دو چشم جادوی تو؟

که از نظارگیان ناله و فغان برخاست


به تیر غمزه، ازین بیش، خون خلق مریز

که رستخیز به یکباره از جهان برخاست


بدین صفت که تو آغاز کرده‌ای خونریز

چه سیل خواهد ازین تیره خاکدان برخاست!


بیا و آب رخ از تشنگان دریغ مدار

طریق مردمی آخر نه از جهان برخاست؟


چنین که من ز فراق تو بر سر آمده‌ام

گرم تو دست نگیری کجا توان برخاست؟


تو در کنار من آ، تا من از میان بروم

که هر کجا که برآید یقین گمان برخاست


به بوی آنکه به دامان تو درآویزد

دل من از سر جان آستین‌فشان برخاست


عراقی از دل و جان آن زمان امید پرید

که چشم مست تو از خواب سرگران برخاست

 

tracer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

در میان عاشقان عاقل مبا//خاصه در عشق چنین شیرین لقا

دور بادا عاقلان از عاشقان//دور بادا بوی گلخن از صبا


گر درآید عاقلی گو راه نیست//ور درآید عاشقی صد مرحبا


عقل تا تدبیر و اندیشه کند//رفته باشد عشق تا هفتم سما


عقل تا جوید شتر از بهر حج//رفته باشد عشق بر کوه صفا


عشق آمد این دهانم را گرفت//که گذر از شعر و بر شعرا برآ
 

majid13

عضو جدید
او می بافد؛
من می بافم؛
او برای من کلاه تا سرم گرم شود!
من برای او دروغ تا دلش گرم شود!!!!!!!!!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نیم بی‌تو دمی بی‌غم، کجایی؟

ندارم بی‌تو دل خرم، کجایی؟


به بویت زنده‌ام هر جا که هستی

به رویت آرزومندم، کجایی؟


نیایی نزد این رنجور یک دم

نپرسی حال این درهم، کجایی؟


چو روی تو نبینم هر سحرگاه

بنالم زار: کای همدم، کجایی؟


ز من هر دم برآید ناله و آه

چو یاد آید رخت هر دم، کجایی؟


درآ شاد از درم: کز آرزویت

به جان آمد دل پر غم، کجایی؟

 

saijoon

عضو جدید
یك سبد پر ز ستاره با ماست
روی یك سفره احساس
كه بین من و تو پیداست
قلب من سخت اسیر احساس
عشق تو
قطره اشكی است
كه از گوشه چشمت پیداست
روح تو یك گل سرخ تنهاست
حس من
چون یك موج
در تب و تاب دریاست
دستم از دوری دستت تنهاست
چشم تو
رنگ قشنگی است
كه در برگ درختان پیداست.

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از پرده برون آمد، ساقی، قدحی در دست


هم پردهٔ ما بدرید، هم توبهٔ ما بشکست



بنمود رخ زیبا، گشتیم همه شیدا

چون هیچ نماند از ما آمد بر ما بنشست


زلفش گرهی بگشاد بند از دل ما برخاست

جان دل ز جهان برداشت وندر سر زلفش بست


در دام سر زلفش ماندیم همه حیران

وز جام می لعلش گشتیم همه سرمست


از دست بشد چون دل در طرهٔ او زد چنگ

غرقه زند از حیرت در هرچه بیابد دست


چون سلسلهٔ زلفش بند دل حیران شد

آزاد شد از عالم وز هستی ما وارست


دل در سر زلفش شد، از طره طلب کردم

گفتا که: لب او خوش اینک سرما پیوست


با یار خوشی بنشست دل کز سر جان برخاست

با جان و جهان پیوست دل کز دو جهان بگسست


از غمزهٔ روی او گه مستم و گه هشیار

وز طرهٔ لعل او گه نیستم و گه هست


می‌خواستم از اسرار اظهار کنم حرفی

ز اغیار نترسیدم گفتم سخن سر بست

 

masoomeh.bnv

عضو جدید
تورا در اب باید دید و معنای تورا در وازه های ناب

جهان تار است در چشمی که غافل باشد از چشمت

نگاهت را مگیر از من

نگاهت را مگیر از من:gol:
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلم از زندگی سیره ببین بی تو چه داغونه

دلم در حسرت عشقت هنوز بی تو یه حیرونه

دلم از غصه چشمات نفس هم سخت میدونه

دلم با تو دلم بی تو دلم رنگ شب و ظلمت

دلم عاشق ترین دل بود تو این بی کسی و غربت

دلم در حسرت لبخند زیبای تو ویرون شد

دلم وقتی شنید از غصه داغون شد

شنید از باد و از بارون شنید از ابر سرگردون

شنید از جنگل و دره شنید از بلبل و بره

همه زمزمه میکردن شکست سخت عشقم را

همه بیهوده میگفتن چه اخر داره این دنیا

شنیدم رود جوشانی بپرسید از گلستانی

جرا اخر در این دنیای فانی همیشه سبز میمیانی

گلستان خنده کرد و زیر لب گفت

تو هم عاشق که باشی سبز میمانی
 

yalda.2008

عضو جدید
کاربر ممتاز
بر پُشتِ سمندی
گویی
نوزین
که قرارش نیست.
و فاصله
تجربه‌یی بیهوده است.

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
لبریز التهاب ، گفتم به روی چشم
بی هیچ انتخاب ، گفتم به روی چشم

گفتند : « زخم و درد ، داغ و درفش و نَطع ...»
ترسی که شد جواب : گفتم به روی چشم

« بی چهره می شود اینجا نفس کشید »
من هم زدم نقاب ، گفتم به روی چشم

خطی به رنگ خون بر روی نام عشق
یعنی که اجتناب !...گفتم به روی چشم

« اینجاست تشنگی مهمان هر شب ات ؛
پس بی خیال آب !»... گفتم : به روی چشم

« بی کاغذ و قلم ، بی شعر، بی کتاب ؛
تنها بخور ، بخواب ! » ...گفتم : به روی چشم

« در شهر ما غزل یعنی که حرف مفت !
کشک است شعر ناب ! » ... گفتم : به روی چشم

« نقاش می شوی ؟!...باشد !...فقط طلوع !
با حذف آفتاب !!....» ...گفتم : به روی چشم
**
**
اینگونه ناگزیر خوشبخت می شوم
وقتی که در جواب گفتم به روی چشم
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
بیژن مرتضوی"

با من امشب چیزی از رفتن نگو

نه ، نگو از این سفر با من نگو

من به پایان میرسم از کوچ تو

با من از آغاز این مردن نگو

کاش می شد لحظه ها را پس گرفت

کاش می شد از تو بود و تا تو بود

کاش می شد در تو گم شد از همه

کاش می شد تا همیشه با تو بود

کاش فردا رو کسی پنهان کند !

لحظه را در لحظه سر گردان کند

کاش ساعت را بمیراند به خواب

ماه بر شاخه آویزان کند


میروی تا قصه را غم نامه ی تدفین گل

میروی تا واژه را باران خاکستر کنی

ثانیه تا ثانیه گل باره ی ویران شدن

میروی تا بخش از جان مرا پرپر کنی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
برای دیدن چشم هایم را
بسته ام
و برای گفتن فقط اشارهای
می کنم
ولی به آنجا میروم
که می دانم
ولی پایان را چشم بسته
شناخته ام
و به جای رفتن نشسته ام
و برای گفتن فقط اشاره ای
می کنم برپایان
که آن را ندیده شناخته ام
 

saman205

عضو جدید
کاربر ممتاز
از دل تنگي ها






این روزها پای دلم لنگ است




هر ساز و آوازی به گوش من بد آهنگ است




در چشم من دنیا پر از جنگ است




لبریز نیرنگ است




دریا که نه ، در عمق اين مرداب




آن كس كه پيروز است ، خرچنگ است




روز و شبم خاكستري رنگ است




سهم من از اين آسمان باراني از سنگ است




اين روزها يك كم دلم تنگ است




يك كم كه نه ، خيلي




خيلي دلم تنگ است




خيلي دلم تنگ است ...
....
لیوان چای روی میز در انتظار یک جرعه است ، نه تو می آیی نه او گرم می ماند ، چه گناهی دارد سماوری که داغ دیده است ؟
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
فرشته اسمانی

گاهی وقتا دل من هوای بارون میکنه

یه گوشه ازخیالموبه رنگ ناودون میکنه

ابرای غم گرفته رویه گوشه جارومیکنم

قایق دلواپسی رویه خورده پارومیکنم

دستای سردبی کسی بازداره فریادمیزنه

عاشقی روتو شهرغم یه رهگذردادمیزنه

آرزوی محالیه اگرکه عاشق بمونم

بازم بخوام توساحل ازموجا وقایق بخونم

اینجاکجاست سهم منه یامن اسیرغم شدم

مثل یه واژه ی غریب تواوج قصه خم شدم

توانتظار قطره هاپنجره هابسته میشن

بس که غریبه لحظه هاستاره هاخسته میشن

چقدر دعاکنم بگو قحطی استجابته

نگاه من به آسمون انگارهمیشه عادته

کاشکی یکی دعاکنه واسم خداخداکنه

فرشته ی نجاتموآخرشب صداکنه
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
بیخود نشسته ام به تماشا دوباره را،این لحظه های شب زده فردا نمی شود

گیرم رسد ز راه سحر_فرض بر محال_، دردی دوا ز ظلمت حالا نمی شود



ابر از همیشه می چکد و ماه؛ خیس خواب، اجبار تلخ قهوه و فالی که الکن است

دیدیم از قضا چه که آرد قَدَر ز پی؟ خط خورده است طالع و خوانا نمی شود



پسکوچه های سینه حکومت نظامی است، دیگر غزل نمی کند از سمت لب عبور

نجوای عاشقانه کاغذ،قلم، دوات؛ غربت زدای خلوت اینجا نمی شود



یاسی نمانده بر سر دیوارهای دل، دلتنگ ردپای بهار است سینه سار

در خانه های خواب خیابان ذهن ما یک پنجره دچار تماشا نمی شود



آیینه های رفته ز تصویر خسته اند، اما به انعکاس شب عادت نکرده اند

با اینکه دست معجزه از پشت بسته است، گوش امید معبر لالا نمی شود



تاریک مانده ایم و جلایی نداده ایم، اقبال اختران سیاهی نشسته را

تا وا نمی کنیم به خورشید روزنی؛ بخت سحر _قسم به خدا_وا نمی شود



دی شیخ بی چراغ پی نور می دوید ، انسان آرمانی او یک سوال شد:

فانوس کشته شب و خواب مدام شهر، یک مرد بین این همه پیدا نمی شود
عباس كريمي
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شوق انتظار
هنوز هم سوار مرکب خیال من تویی


هنوز هم یگانه شاهکار این قلم تویی

هر آن به یاد تو ، به مدح عشق می رسم

و باز ... شرح هر نگاه عاشقانه ام تویی

اگر که عشق؛ راز هستی است

تو راز نه ... که عشق هستی و تمام هستی ام تویی

به شوق مرده در نگاه خویش مژده می دهم

که پاسخ تمام انتظار صادقانه و عاشقانه ام تویی

زلال وپاک مثل چشمه ای

ومن زجنس سنگریزه های بی بها

برای من طلوع کن ... برای من !

هم او که هستی اش بدون تو ... رسید به انتهای انتها !

خروش کن درون من

که تو تمام معنی غزل و ترانه ای

غزل برای معنی تو کوچک است

ومن حقیر تر از تصورت

چه خوب بود اگر خلاصه می شدی

به قدر آسمان وبه وسعت دریا

برای من...!

برای من....!

برای من که یک تصور زمینی ام

هنوز هم تو بهترین بهانه ای

هنوز هم تو برترین تصوری

هنوز هم تو بهترین ترانه ای

هنوز هم تو بهترین خیال عاشقانه ای

هنوز هم برای دیدنت دلم هزار پاره می تپد

هنوز هم برای از تو گفتن....

این قلم به آسمان....

به هفت فلک بی ستاره می رسد

هنوز هم بی بهانه نمی توانم از تو بنویسم

هنوز هم....

نشانه ی ظهور بودی

ودلیل بی دلیل من برای حذف قیدها

چه نیک گرفته ای زمن ...!

عنان اسب سرکش نگاه را !

بیا... !

بیا که حال وقت سازش است !

بیا که دل اسیر صد هزار خواهش است !

بیا که تا هنوز هم

صدای پای هر مسافری مرا به شهر خاطرات می برد

حضور هر شقایقی تو را به یاد می آورد

وعطر یاس های بی قرار به صد هزارخیال خام

مرا به دشت خواب می برد

تو یی قرار ... بی قرار من !

تو یی تصور ... زلال من !

.... ومن هنوز اسیر چشمای تو

برای باتو بودن است....که انتظار می کشم....

که انتظار می کشم !
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
[FONT=arial,helvetica,sans-serif][/FONT]
تو مرا می‌فهمی

من تو را می‌خواهم

و همین ساده‌ترین قصه‌ی یک انسان است

تو مرا می‌خوانی

من تو را ناب‌ترین شعر زمان می‌دانم و
تو هم می‌دانی تا ابد در دل من می‌مانی
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]
[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]
[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]
[/FONT]
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو مرا می‌فهمی

من تو را می‌خواهم

و همین ساده‌ترین قصه‌ی یک انسان است

تو مرا می‌خوانی

من تو را ناب‌ترین شعر زمان می‌دانم و
تو هم می‌دانی تا ابد در دل من می‌مانی

وقتی آمدی ...

با خودت یک اتو بیاور

و حوصله ایی طولانی

عجیب دوری تو چروکم کرده است

 

3ctor

عضو جدید
کاربر ممتاز
بی تو، مهتاب شبی، باز از آن كوچه گذشتم
همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه كه بودم
.......
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
راستش را بخواهی
از وقتی رفته ایی رفیق تازه ایی پیدا کرده ام
لال
کر
و کور
شب را میگویم
میشناسی اش؟
 

raha**

عضو جدید
از بس خوابت را دیده ام دیگر نمی گویم "خوابم می‌‌آید" می‌گویم "یـــــــارم می‌‌آید"


وعده ی ما همان رویای‌ همیشگی……………………
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
من در این نقطه دور در بلاتکلیفی
در کش و قوس خیالی جانکاه
به ابد چشم بدوزم تا کی؟
بی سبب منتظر معجزه ام
بی ثمر دیده بر این راه کبود
می روم در پی تو
سالها آمد و رفت
باران دیدم
کوچ مرغان غزلخوان چمن
سفر چلچله ها
کوچ برف از دل کوهسار بلند
کوچ هر فصلی را
لیک یاد تو زدل کوچ نکرد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من از اینجا ماندن خسته شده ام
در حالیکه از طرف ترس های بچگانه ام تحت فشار قرار گرفته ام
و اگر مجبور به رفتن هستی
آرزو میکنم همین حالا بروی
برای اینکه حضورت هنوز همینجا پرسه میزند
و هرگز مرا تنها نخواهد گذاشت
به نظر نمیرسد این زخم ها بهبود پیدا کنند
این درد زیادی واقعی است
چیزهای زیادی وجود دارند که زمان قادر به پاک کردنشان نیست...
وقتی گریه میکردی تمام اشک هایت را پاک میکردم
وقتی فریاد میزدی با تمام ترس هایت مبارزه میکردم
در تمام این سالها دستت را در دستم گرفتم
ولی هنوز هم تو صاحب تمام وجودم هستی
تو مرا با نور خیره کننده ات جادو میکردی
حالا از طرف زندگی ای که تو پشت سرم گذاشتی زندانی شده ام
صورتت رویاهای مرا که زمانی شیرین بودند زیارت میکند
صدای تو تمام صحت عقلی مرا تعقیب کرد

...
به سختی تلاش کردم تا به خود بگویم که تو رفته ای
اگرچه هنوز هم با منی...من خیلی وقت است که تنها هستم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نوشته ای بسیار زیبا از ارما بومبک

اگر می توانستم یک بار دیگر به دنیا بیایم کمتر حرف می زدم و بیشتر گوش می کردم

دوستانم را برای صرف غذا به خانه دعوت می کردم، حتی اگر فرش خانه ام کثیف و لکه دار بود و یا کاناپه ام ساییده و فرسوده شده ...

در سالن پذیرایی ام ذرت بو داده می جویدم و اگر کسی می خواست که آتش شومینه را روشن کند نگران کثیفی خانه ام نمی شدم ...

پای صحبتهای پدر بزرگم می نشستم تا خاطرات جوانی اش را برایم تعریفکند و در یک شب زیبای تابستانی پنجره های اتاق را نمی بستم تا آرایشموهایم به هم نخورد ...

شمع هایی که به شکل گل رز هستند و مدتها بر روی میز جا خوش کرده اند را روشن می کردم و به نور زیبای آنها خیره می شدم ...

با فرزندانم بر روی چمن می نشستم بدون آنکه نگران لکه های سبزی شوم که بر روی لباسم نقش می بندند...

با تماشای تلویزیون کمتر اشک می ریختم و قهقهه خنده سر می دادم و با دیدن زندگی بیشتر می خندیدم...

هر وقت که احساس کسالت می کردم در رختخواب می ماندم و از اینکه آن روز را کار نکردم فکر نمی کردم که دنیا به آخر رسیده است ...

هرگز چیزی را نمی خریدم فقط به این خاطر که به آن احتیاج دارم و یا اینکه ضمانت آن بیشتر است ...

وقتی که فرزندانم با شور و حرارت مرا در آغوش می کشیدند هرگز به آنهانمی گفتم: بسه دیگه حالا برو پیش از غذا خوردن دستهایت را بشور ، بلکه بهآنها می گفتم دوستتان دارم!

اما اگر شانس یک زندگی دوباره به من داده می شد هر دقیقه آن را متوقف میکردم ، آن را به دقت می دیدم ، به آن حیات می دادم و هرگز آن را پس نمیدادم ...
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
امشب شروع می شوم از پشت پلک هات

مثل کتاب های بدت:بی مقدمه

راوی تویی و شخصیت چند گانه ات

راوی منم...و دخترکی خسته از همه



در پانوشت هات به من فکر می کنی

در حاشیه به خاطره های عقب تری

در جستجوی زندگی بی نتیجه ات

افسانه های شخصی یک کیمیا گری



از فعل های ساده ی من صرف می شوی

از بودنی بعید که مثل نبودنست

دیگر به چاپ چندم چشمت نمی رسم

این بغض پر شماره ترین قصه ی منست



بر روی طرح جلد فقط گریه کرد بعد

حتی صدا به آن طرف ِ جلد هم رسید

از جمله های درهم و برهم که من تو را...

ویرایش ِ همیشه ی یک صفحه ی سپید



فهرست وار می گذری از نگاه من

از اتفاق های بدی پشت ِ پرده ام

تو سالهاست رفته ای و در کتاب هات

من مثل ویرگول فقط مکث کرده ام....
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دو قطره آب كه به هم نزدیك شوند، تشكیل یك قطره بزرگتر میدهند...

اما دوتكه سنگ هیچگاه با هم یكی نمی شوند !

پس هر چه سخت تر و قالبی تر باشیم،

فهم دیگران برایمان مشكل تر، و در نتیجه

امکان بزرگتر شدنمان نیز كاهش می یابد...

آب در عین نرمی و لطافت در مقایسه با سنگ،

به مراتب سر سخت تر، و در رسیدن به هدف خود

لجوجتر و مصمم تر است.

سنگ، پشت اولین مانع جدی می ایستد.

اما آب... راه خود را به سمت دریا می یابد.

در زندگی، معنای واقعی
سرسختی، استواری و مصمم بودن را،

در دل نرمی و گذشت باید جستجو كرد.

گاهی لازم است كوتاه بیایی...

گاهی نمیتوان بخشید و گذشت...

اما می توان چشمان را بست وعبور کرد

گاهی مجبور می شوی نادیده بگیری...

گاهی نگاهت را به سمت دیگر بدوزی که نبینی....

ولی با آگاهی و شناخت

و آنگاه بخشیدن را خواهی آموخت
 

حامدیا

اخراجی موقت
در این شب ِ غم انگیز و گریه آور
بگذار شعرم پیش ِ تو باش
در دست‌های خیس تو
اینجا
هر غروب
احتمال دارد که شعر بمیرد
 

حامدیا

اخراجی موقت
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]غریب است دوست داشتن.وعجیب تر از آن است دوست داشته شدن...

[/FONT]



[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] وقتی می‌دانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد و نفس‌ها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده ؛ به بازیش می‌گیریم هر چه او عاشق‌تر ، ما سرخوش‌تر، هر چه او دل نازک‌تر ، ما بی رحم ‌تر .

[/FONT]


[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]تقصیر از ما نیست ؛ تمامیِ قصه هایِ عاشقانه، اینگونه به گوشمان خوانده شده‌اند...

[/FONT]



 

Similar threads

بالا