به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

دختر شرقی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
امشب از آسمان دیده تو
روی شعرم ستاره میبارد
در سکوت سپید کاغذها
پنجه هایم جرقه میکارد
شعر دیوانه تب آلودم
شرمگین از شیار خواهشها
پیکرش را دوباره می سوزد
عطش جاودان آتشها
آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه ناپیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست
از سیاهی چرا حذر کردن
شب پر از قطره های الماس است
آنچه از شب به جای می ماند
عطر سکر آور گل یاس است

فروغ
 

primrose

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای دل نگتمت که مرو راه عاشقی
رفتی بسوز کاین همه آتش سزای توست
دل در هوای مهر تو رفت و هنوز هم
در این سری که از کف ما میرود هوای توست
ما را مگو حکایت هجران که تا به حشر
مائیم و سینه ای که در آن گفت و گوی توست
 

m sadeq

عضو جدید
کاربر ممتاز
من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم
چشم بیمار تو را دیدمو بیمار شدم
فارق از خود شدمو کوس اناالخق بزدم
همچو منصور خریدار سر دار شدم
 

tirmah

عضو جدید
من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم
چشم بیمار تو را دیدمو بیمار شدم
فارق از خود شدمو کوس اناالخق بزدم
همچو منصور خریدار سر دار شدم
من در این کلبه خوشم تو دران اوج که هستی خوش باش
من به یاد تو خوشم تو به یاده هرکه هستی خوش باش
 

majid13

عضو جدید
دیروزها، امروز، فرداها؛
شب شب استو روز روز؛
و من هنوز نوازش می کنم بالهای اندیشه را؛
پرواز کن نترس!
گویند جای بهتری هم هست! هست؟
پرواز کن نترس !
پرواز...
طفلی باور ندارد!
تقصیر من چیست!؟
 

tirmah

عضو جدید
دیروزها، امروز، فرداها؛
شب شب استو روز روز؛
و من هنوز نوازش می کنم بالهای اندیشه را؛
پرواز کن نترس!
گویند جای بهتری هم هست! هست؟
پرواز کن نترس !
پرواز...
طفلی باور ندارد!
تقصیر من چیست!؟
بنویس نام مرا در کف دستت ای دوست تا به هنگام قنوتت نبری از یادت
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
یک چند به کودکی به استاد شدیم
یک چند به استادی خود شاد شدیم

پایان سخن شنو که ماراچه رسید
از خاک در آمدیم و بر باد شدیم

حکیم خیام
 

tirmah

عضو جدید
یک چند به کودکی به استاد شدیم
یک چند به استادی خود شاد شدیم

پایان سخن شنو که ماراچه رسید
از خاک در آمدیم و بر باد شدیم

حکیم خیام
ای ادم ها 1نفر در اب دارد میزند فریاد
ای ادم ها را شنییمو به یاری نشتابیدیم............
 

FahimeM

عضو جدید
برای تو و خویش
چشمانی آرزو می کنم
که چراغ ها و نشانه ها را
در ظلمات مان
ببیند

گوشی
که صداها و شناسه ها را
در بیهوشی مان بشنود

برای تو و خویش روحی
که این همه را
در خود گیرد و بپذیرید

و زبانی
که در صداقت خود
ما را از خاموشی خویش
بیرون کشد

و بگذارد
از ان چیزها که در بندمان کشیده است
سخن گوییم...
 
آخرین ویرایش:

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
کسی معنی عشق فهمیده باشد
که اعجاز چشم تو را دیده باشد

بهار نگاهت چو رنگین کمانی است
که گل بر سر شهر،باریده باشد

ویا کوچه باغی است خلوت،که درآن
نسیم دو لبخند،پیچیده باشد

شبی نیست کز روزن مات رویا
نگاهم به رویت نلغزیده باشد

تو را از صمیم دلم دوست دارم
کس از این صمیمانه تر دیده باشد؟

گلی نیست این دل که چون هرزه رویان
به آهنگ هر باد رقصیده باشد

ظاهر سارايي
 

majid13

عضو جدید
ما همه مسافريم
نشون به اون نشون که نشونيه خونمون جایی ديگس...
کيه نشون بده اين نشونيو ؟
آخه گمش کردم
نشونده بودمش تو قلبم!
قلبم نشون تير خدا شد؛
بی نشون از خدا شد...:gol:
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
برشاخه هام ساخته اند آشيانه ها
عمری مرا نواخته اند از ترانه ها

من ـ تک درخت پيرـ فقط زنده مانده ام

باشوق ميوه ها و تب وتابِ لانه ها

قدّی اگر کشيدم ؛با عشق سارها

آبی اگر مکيدم؛ سهم جوانه ها

از من مخواه دل بکنم، چونکه بوده اند

تنها اميد زندگيم اين بهانه ها

در خاک ريشه دارم و وابسته ام به آب

معنای ماندن است تمام نشانه ها

من با سفر غريبم وجاری نميشوم

مدفون اگر شدند اسيرند دانه ها

اين چند سيب مانده برايم، به جای من
بسپارشان به حافظهء رودخانه ها
 

FahimeM

عضو جدید
[FONT=&quot]زندگي[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]چون قفسي است[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]قفسي تنگ[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]پراز تنهايي[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]وچه خوب است[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]لحظه ي غفلت آن زندانبان[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]بعد از آن هم[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]پرواز[/FONT][FONT=&quot]...[/FONT]
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
چه کسی می داند که تو در پیله ی تنهایی خود تنهایی ؟
چه کسی می داند که تو در حسرت یک روزنه در فردایی ؟
پیله ات را بگشا تو به اندازه ی یک پروانه زیبایی
 

somo

عضو جدید
بیخودی پرسه زدیم صبحمان شب بشود
بیخودی حرص زدیم سهممان کم نشود
ما خدا را با خود سر دعوا بردیم
و قسم ها خوردیم ما به هم بد کردیم
ما به هم بد گفتیم ما حقیقت ها را زیر پا له کردیم
وچقدر حظ بردیم که زرنگی کردیم
روی هر حادثه ای حرفی از پول زدیم
از شما می پرسم ما که را گول زدیم؟

 

majid13

عضو جدید
بنشین دمی کنارم
بشنو ناله هایم
چه کنم! دلم گرفته زغصه
دگر عادت کردم بدین قصه
نه نجوای شبانه، نه حافظ، نه قرآن
خدا هم نشد دوای دردمان
مانده ام بی هیچ بهانه
رهایم کن از این زمانه
درد نه دنیاس؛ نه بی خدایی
بلکه نبود خردو آگاهی
سخن بیشمارو درد فراوان
دگر توانی نمانده برای زبان
کوتاه کن کوتاه کوتاه.......
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
من از دنیا دلم تنگ است

که قلب مردمش همچون کویر

سنگ است

هوایش وای چه کمرنگ است . . .

دلم تنگ است

غروب است و دلم رویای بیرنگ است

همه جا رد یک جنگ است

همه آشوب

همه غوغا

همه خاکستری رنگ است

محبت بار یک ننگ است!

و عشق ...

رویای تفنگ است

چه غمناک است

چه غم گیر است

من از دنیا دلم تنگ است...
 

كندو

عضو جدید
کاربر ممتاز
من از دنیا دلم تنگ است

که قلب مردمش همچون کویر

سنگ است

هوایش وای چه کمرنگ است . . .

دلم تنگ است

غروب است و دلم رویای بیرنگ است

همه جا رد یک جنگ است

همه آشوب

همه غوغا

همه خاکستری رنگ است

محبت بار یک ننگ است!

و عشق ...

رویای تفنگ است

چه غمناک است

چه غم گیر است

من از دنیا دلم تنگ است...
من به آمار زمین مشکوکم تو چطــــــــــور؟ اگر این سطح پر از آدمهاســـــــــــــــــــــت
پس چرا این همه دلها تنهاســـــــــــــــت؟
بیخودی می گویند هیچ کس تنها نیست
چه کسی تنهانیست؟ همه از هم دورند
همه در جمع ولی تنهاینـــــــــــــــــــــــــــــد
من که در تردیدم تو چطور؟
نکند هیچکسی اینجا نیســـــــــــــــــــــــــت
گفته بود آن شاعر :
هر که خود تربیت خود نکند حیوان است
آدم آنست که او را پدر ومادر نیســـــــــت
من به آمار،به این جمــــــــــــــــــــــــــــع
و به این سطح که گویند پر از آدمهاست
مشکوکم
نکند هیچکسی اینجا نیســــــــــــــــــــت
من به آمار زمین مشکوکــــــــــــــــــــم
چه کسی گفته که این سطح پر از آدمهاست؟
من که می گویم نیست
گر که هست دلش از کثرت غم فرســـــــوده ست
یا که رنجور و غریــــــــــــــــب
خسته ومانده ودر مانده براه
پای در بند و اســـــــــــــــــــیر
سرنگون مانده به چــــــــــاه
خسته وچشــــــــــــم به راه
تا که یک آدم از آنچا برسد
همه آن جا هستــــــــــند
هیچکس آن جا نیست
وای از تنـــــــــــــــــــــــــها یی
همه آن جا هستـــــــــــــــند
هیج کس آنجا نیســـــــت
هیچکس با او نیســـــــــت
هیچکس هیچکـــــــــــــس
من به آمار زمین مشکوکم
من به آمار زمین مشکوک
چه عجب چیزی گفت
چه شکر حرفی زد
گفت:من تنهایم
هیچکس اینجا نیست
گفت:اگر اشک به دادم نرسد می شکنم
اگر از یاد تو یادی نکنم می شکنم
بر لب کلبه ی محصور وجود
من در این خلوت خاموش سکوت
اگر از یاد تو یادی نکنم می شکنم
اگر از هجر تو آهی نکشم
اندر این تنهایی
به خدا می شکنم به خدا می شکنم
من به آمار زمین شک دارم
چه کسی گفته که این سطح پر از آدمهاست؟
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
قلبم امشب
از دردِ غمی
به خودش می پیچد
من به دنبال کلامی درذهن
که بگویم
چیست این غم
و نمی یابم کلامی
بارها پرسیدم از خود
شعر گفتن ها را چه سود
نه کسی می خواند
نه کسی می شنود
واگرهم که شنید
تو بدان
عمق کلامت را
نمی فهمد
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


منزه عزيز چيزي رويت نشد...نه نوشته ايي نه پوستري
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

hoseinfalaki

عضو جدید
لحظه ای با من باش
تا از آن لحظه برویم تاگل
که ببندم از نگاه تو به هر ترانه پل .......
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
هرگز برای عاشق شدن به دنبال باران و بهار و بابونه نباش
گاهی در انتهای خارهای یک کاکتوس
به غنچه ای می رسی که ماه را برلبانت می نشاند
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
آرامم !

هم جنس ِ نگاهت ٬

هم رنگ ِ دستهایت !

گاه سرخ و گاه گاهی سبز ...

مهم نیست که شانه هایت پوشالی ست و آغوشت خیال ...

دستهایت اینجاست !

نگاهت ٬ صدایت خنده ات !

دیگر چه میخواهم ؟

هیچ !!

دستهایت را در دستهایم جا گذاشته ای !

نگاهت را در نگاهم

٬ و خیالت را در خیالم ...

و من ٬ آرامم !

آرام تر از همیشه ..
 

elham roozbeh

عضو جدید
دیشب از گلدسته ها فواره می زد . بوی غم .
پس گشودم . یک حساب تازه ای بر روی غم
در پی استاد دانا بودم و فرهیخته
چشم سبزی آ مد . و دستم گرفت . زانسوی غم
مست چشمش بودم . و دیگر نفهمیدم . چه شد؟
 

Similar threads

بالا