// ... به نفر بعدیتون یک شعر هدیه بدین ...\\

ghisoo_tala

عضو جدید
چه گرم دوستت دارم ، همیشه در خیالم ز شعله گرم تر تویی ،
پس فراموشم نکن تا ز سرمای دوریت دلم یخ نزند :gol:
 

aydin-n

عضو جدید
رمضان گلدی جماعت گنه سلمان اولاجاق
دین اسلام اوجالوب خلق مسلمان اولاجاق
گله جاق غیرته فاسق اولاجاق اهل تمیز
ایتدیقی معصیته جمله پشیمان اولاجاق
بزنوب خارمغیلان گیره جاق گل دونونا
نخل سنجددوزه لوب سروخرامان اولاجاق
مسجدون تاخجاسی حسرت گالاجاق مهراوزونه
هره بیرمهرتاپوب بنده ی یزدان اولاجاق
بیرمحرمده چیخیب شاهقلی بیگ مسجددن
بیرده بوآیدا گلوب داخل ایوان اولاجاق
قولاقین دوردایلیوب ماللیاآغزین آچاجاق
باشینی سیلکلیوب واله وحیران اولاجاق
آلاجاق منبرین اطرافینی پولسوزلوطیلار
پوللولارگلسه ده بیرگوشه ده پنهان اولاجاق
بی طهارت بالالارکه دانشانمورسوزینی
اولاجاق خلقه موذن عجب عنوان اولاجاق
آی قوتولجاق باتاجاق جمله نفسلر هاموسی
نه اذان چی نه مناجات چی نه قرآن اولاجاق
اوروجون میل ایلینلرگیده جاقلارسفره
گزه جاق هریانی زوارخراسان اولاجاق
قوتولورمبارک عمودان گلدی خبر
بیست وهفتم گجه سی واردتهران اولاجاق
اوآداملارکه ویریرلرتومنی بیرقرانا
سره لرده گجه لرقاری قرآن اولاجاق
دوزه جاق نعمت الوانی داداش سفره لره
فقرانین بوجهتدن جگری قان اولاجاق
دولاجاق مسجدومحرابه جماعت سوری تک
الده تسبیح هامی عابددوران اولاجاق
بینواواعظ شهرین بوغازی یرتیلاجاق
مجلس موعظه ازبس که فراوان اولاجاق
سالاجاقدوراله ملت هره بیرکهنه بیاض
ظاهرابنده ی پاکیزه ی سبحان اولاجاق
ایله که چیخدی اوروجلوغ گیده جاق اوزایشینه
گنه اولکی کیمی مرشدشیطان اولاجاق



میرزاحسین کریمی مراغه ای
 

نگين...NeGiN سبز

عضو جدید
کاربر ممتاز
من میگم بهم نگاه کن
تو میگی که جون فدا کن
من میگم چشات قشنگه
تو میگی دنیا دو رنگه
من میگم چه قدر تو ماهی
تو میگی اول راهی
من میگم بمون همیشه
تو میگی ببین نمیشه
من می گم خیلی غریبم
تو میگی نده فریبم
من میگم خوابت رو دیدم
تو میگی دیگه بریدم
من می گم هدف وصاله
تو ولی میگی محاله
من میگم یه عمره سوختم
تو میگی قلبم رو دوختم
من میگم چشمات و وا کن
تو میگی من و رها کن
من میگم خیلی دیوونم
تو میگی آره می دونم
من میگم دلم شکسته ست
تو میگی خوب میشه خسته ست
من میگم بشین کنارم
تو میگی دوستت ندارم
من میگم بهم نظر کن
تو ولی میگی سفر کن
من میگم واسم دعا کن
تو میگی نذر رضا کن
من میگم قلبم رو نشکن
تو میگی من می شکنم من ؟
من میگم واست می میرم
تو میگی نمی پذیرم
من میگم شدم فراموش؟
تو میگی نه ، رفتم از هوش
من میگم که رفتم از یاد ؟
تو میگی نه مرده فرهاد
من میگم باز شدی حیروون ؟
تو میگی بیچاره مجنون
من میگم ازم بریدی ؟
تو می پرسی نا امیدی ؟
من میگم واسم عزیزی
تو میگی زبون میریزی؟
من میگم تو خیلی نازی
تو میگی غرق نیازی
من میگم دلم رو بردی
تو میگی به من سپردی ؟
من میگم کردم تعجب
تو میگی دیگه بگو خب
من میگم تنهایی سخته
تو میگی این دست بخته
من میگم دل تو رفته
تو میگی هفت روزه هفته
من میگم راه تو دوره
تو میگی چاره عبوره
من میگم می خوام بشم گم
تو میگی حرفای مردم ؟
من میگم نگذری ساده ؟
تو میگی آدم زیاده
من میگم دل به تو بستن ؟
تو میگی اینقده هستن
من میگم تنهام میذاری ؟
تو میگی طاقت نداری ؟
من میگم خدا به همرات
تو میگی چه تلخه حرفات
من میگم اهل بهشتی
تو میگی چه سرنوشتی
من میگم تو بی گناهی
تو میگی چه اشتباهی
من میگم که غرق دردم
تو میگی می خوام بگردم
من میگم چیزی می خواستی ؟
تو میگی تشنمه راستی
من میگم از غم آبه
تو میگی دلم کبابه
من می گم برو کنارش
تو میگی رفت پیش یارش
من میگم با تو چیکار کرد ؟
تو میگی کشت و فرار کرد
من میگم چیزی گذاشته ؟
تو میگی دو خط نوشته
من میگم بختش سیاهه
تو میگی اون بی گناهه
من میگم رفته که حالا
تو می گی مونده خیالا
من میگم می آد یه روزی
تو میگی داری می سوزی
من میگم رنگت چه زرده
تو می پرسی بر میگرده ؟
من میگم بیاد الهی
تو میگی که خیلی ماهی
من میگم ماهت سفر کرد
تو میگی تو رو خبر کرد ؟
من میگم هر کی با ماهش
تو میگی بار گناهش؟
من میگم تو بی وفایی
تو میگی بریم یه جایی
من میگم دلم اسیره
تو میگی نه خیلی دیره
من میگم خدا بزرگه
تو میگی زندگی گرگه
من میگم عاشق پرنده ست
تو میگی معشوق برنده ست
من میگم به روزها شک کن
تو میگی بهم کمک کن
من میگم خدانگهدار
تو میگی تا چی بخواد یار
من میگم که تا قیامت
برو زیبا به سلامت
پشت تو آب نمی ریزم
که نروندت عزیزم


:(
 

p_sh

عضو جدید
پنجره بسته
دلم شکسته
دلی که تنها
دل به تو بسته
با یاد عشقت
همیشه مسته
اما تو رفتی
به من می گفتی
هر جا که باشی
نمیشه روزی
ازم جداشی
اما چه اسون دل کندی از من ...خدا نگهدار
 

ghisoo_tala

عضو جدید
یک بوسه ز لبهای تو در خواب گرفتم ، گویی که گل از چشمه مهتاب گرفتم ، در برکه اشکم همه دم نقش تو دیدم ، این هدیه خوبیست که از آب گرفتم ، هرگز نتوانی که ز من دور بمانی ، چون عکس تو را در دل خود قاب گرفتم . :gol:
 

eterno

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز
ای دیر بدست آمده بس زود برفتی
آتش زدی اندر من و چون دود برفتی
آهنگ به جان من دل سوخته کردی
چون در دل من عشق بیفزود برفتی
 

arghavan.z

عضو جدید
کاربر ممتاز
ممنون عزیزم
____________


گفت شیرین
کنار ماهتابی ها به مهتاب
صدای تیشه آمد
ماه تابید
صدای تیشه ی فرهاد آمد
گفت شیرین
کنار لاله ها با لاله ی لال
صدای ناله آمد
لاله نالید
صدا از تیشه ی فرهاد افتاد
صدای گریه ی شیرین
میان باغ تنهایی هزاران لاله از باران فرو می ریخت
 
آخرین ویرایش:

baran-bahari

کاربر بیش فعال
مریم حیدرزاده

تولدت مبارک

با هفت تا آسمون پر از گلای یاس و میخک
با صد تا دریا پر عشق و اشتیاق و پولک
یه قلب عاشق با یه حس بی قرار و کوچک
فقط می خواد بهت بگه تولدت مبارک
 

p_sh

عضو جدید
اگر ماه بودم به هرجا که بودم
سراغ ترا از خدا میگرفتم
وگر سنگ بودم به هرجا که بودی
سر رهگذر تو جا میگرفتم
اگر مادر بودی به صد ناز شاید
شبی بر لب بام من می نشستی
وگر سنگ بودی به هر جا که بودم
مرا میشکستی مرا می شکستی
 

vahm

عضو جدید
کاربر ممتاز
به چشمان سیه کردی هزاران رخنه در دینم
بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم
 
آخرین ویرایش:

ghisoo_tala

عضو جدید
به پایان فکر نکن ، اندیشیدن به پایان هر چیزی شیرینی حضورش را تلخ میکند ، بگذار پایان تو را غافلگیر کند ، درست مانند آغاز ! :gol:
 

archi_atish

عضو جدید
کاربر ممتاز
من نه عاشق بودم و نه شیدا شده ام و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من
من خودم بودمو هستم
و کنون حس غریبی که به صد عشق و هوس می ارزد
 

comudf

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
بهانه
از باغ می‌برند چراغانی‌ات كنند!
تا كاج جشنهای زمستانی‌ات كنند!
پوشانده‌اند «صبح» تو را «ابرهای تار»
تنها به این بهانه كه بارانی‌ات كنند
یوسف! به این رها شدن از چاه دل مبند!!!
این بار می‌برند كه زندانی‌ات كنند
ای گل گمان مكن به شب جشن می‌روی
شاید به خاك مرده‌ای ارزانی‌ات كنند
یك نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست
از نقطه‌ای بترس كه شیطانی‌ات كنند
آب طلب نكرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانه‌ای است كه قربانی‌ات كنند
 

arghavan.z

عضو جدید
کاربر ممتاز
دامن مکش به ناز که هجران کشیده ام

نازم بکش که ناز رقیبان کشیده ام


شاید چو یوسفم بنوازد عزیز مصر

پاداش ذلتی که به زندان کشیده ام


از سیل اشک شوق دو چشمم معاف دار

کز این دو چشمه آب فراوان کشیده ام


جانا سری به دوشم و دستی به دل گذار

آخر غمت به دوش دل و جان کشیده ام


دیگر گذشته از سر و سامان من مپرس

من بی تو دست از این سرو سامان کشیده ام


تنها نه حسرتم غم هجران یار بود

از روزگار سفله دو چندان کشیده ام


بس در خیال هدیه فرستاده ام به تو

بی خوان و خانه حسرت مهمان کشیده ام


دور از تو ماه من همه غم ها به یکطرف

وین یکطرف که منت دونان کشیده ام


ای تا سحر به علت دندان نخفته شب

با من بگوی قصه که دندان کشیده ام


جز صورت تو نیست بر ایوان منظرم

افسوس نقش صورت ایوان کشیده ام


از سرکشی طبع بلند است شهریار

پای قناعتی که به دامان کشیده ام
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
تو همان شرری که خرمن جان من بسوزی
توکه با نگهی به جان من شعله بر فروزی
تو که از صنمی ندیده ای روی آشنایی
زچه رو دل من تو این چنین کشته وفایی
 

comudf

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
شبی آرام چون دریا بی جنبش
سکون سکت سنگین سرد شب
مرا در قعر این گرداب بی پایاب می گیرد
دو چشم خسته ام را خواب می گیرد
من اما دیگر از هر خواب بیزارم
حرامم باد خواب و راحت و شادی
حرامم باد آسایش
من امشب باز بیدارم
میان خواب و بیداری
سمند خاطراتم پای می کوبد
به سوی روزگارکودکی
دوران شور و شادمانیها
خوشا آن روزگار کامرانیها
به چشمم نقش می بندد
زمانی دور همچون هاله ابهام ناپیدا
در آن رویا
به شچم خویش دیدم کودکی آسوده در بستر
منم آن کودک آرام
تهی دل از غم ایام
ز مهر افکنده سایه بر سر من مام
در ان دوران
نه دل پر کین
نه من غمگین
نه شهر این گونه دشمنکام
دریغ از کودکی
آن دوره آرامش و شادی
دریغ از روزگار خوب آزادی
سر آمد روزگار کودکی اینک دراین دوران دراین وادی
نه دیگر مام
نه شهر آرام
دگر هر آشنا بیگانه شد با آشنای خویش
و من بی مام تنها مانده در دشواری ایام
تو اما مادر من مادرنکام
دلت خرم روانت شاد
که من دست نیازی سوی کس هرگز نخواهم برد
و جز روح تو این روح ز بند آزاد
مرادیگر پناهی نیست دیگر تکیه گاهی نیست
نبودم این چنین تنها
و ما در دل شبهل
برایم داستان می گفت
برایم داستان از روزگار باستان می گفت
و من خاموش
سراپا گوش
و با چشمان خواب آلود در پیکار
نگه بیدار و گوش جان بر آن گفتار
در آن شب مادر من داستان کاوه را می گفت
در آن شب داستان کاوه آن آهنگر آزاده را می گفت

حمید مصدق
 
  • Like
واکنش ها: vahm

vahm

عضو جدید
کاربر ممتاز
نکوهش مکن چرخ نیلوفری را
برون کن ز سر باد خیره سری را
چو تو خود کنی اختر خویش را بد
مدار از فلک چشم نیک اختری را:gol:
 

comudf

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
در قیر شب

دیر گاهی است در این تنهایی
رنگ خاموشی در طرح لب است
بانگی از دور مرا می خواند
لیک پاهایم در قیر شب است
رخنه ای نیست دراین تاریکی
در و دیوار به هم پیوسته
سایه ای لغزد اگر روی زمین
نقش وهمی است ز بندی رسته
نفس آدم ها
سر به سر افسرده است
روزگاری است دراین گوشه پژمرده هوا
هر نشاطی مرده است
دست جادویی شب
در به روی من و غم می بندد
می کنم هر چه تلاش
او به من می خندد
نقشهایی که کشیدم در روز
شب ز راه آمد و با دود اندود
طرح هایی که فکندم در شب
روز پیدا شد و با پنبه زدود
دیرگاهی است که چون من همه را
رنگ خاموشی در طرح لب است
جنبشی نیست دراین خاموشی
دست ها پاها در قیر شب است

سهراب
 
  • Like
واکنش ها: vahm

vahm

عضو جدید
کاربر ممتاز
عاقبت هم تو نخواهی دانست
چه کسی بهر تو زیست
چه کسی بهر تو مرد
چه کسی هستی خود بر تو سپرد
دلم ان لحظه شکست
چشمم ان لحظه گریست که من شهره به رسوایی را
تو ندانستی کیست
عاقبت هم تو نخواهی دانست
 

comudf

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
درد/مشیری

درون سینه آهی سرد دارم
رخی پژمرده رنگی زرد دارم
ندانم عاشقم مستم چه هستم ؟
همی دانم دلی پر درد دارم
 

vahm

عضو جدید
کاربر ممتاز
درد/مشیری

درون سینه آهی سرد دارم
رخی پژمرده رنگی زرد دارم
ندانم عاشقم مستم چه هستم ؟
همی دانم دلی پر درد دارم
شرمنده تنکس تمومیده:gol:
هم موسم بهار دل انگیز بگذرد
هم فصل نامساعد پاییز بگذرد
گر ناملایمی به تو روی اورد
دل را مساز رنجه که این بگذرد
 

idenak

عضو جدید
هستم ولی نیستم هر لحظه کنارت.
نیستم ولی هستم هر لحظه بیادت.
 

m_farasatpoor

عضو جدید
کی با یه جمله مثل من میتونه آرومت کنه
اون لحظه های آخر از رفتن پشیمونت کنه
دلگیرم از این شهر سرد
این کوچه های بی عبور
وقتی به من فکر می کنی
حس می کنم از راه دور

 

Similar threads

بالا