// ... به نفر بعدیتون یک شعر هدیه بدین ...\\

canopus

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
الوسلام
منزل خداست؟
اين منم مزاحمي که آشناست
هزار دفعه اين شماره را دلم گرفته است
ولي هنوز پشت خط در انتظار يک صداست
شما که گفته ايد پاسخ سلام واجب است
به ما که مي رسد ، حساب بنده هايتان جداست؟
الو
دوباره قطع و وصل تلفنم شروع شد
خرابي از دل من است يا که عيب سيم هاست؟
چرا صدايتان نمي رسد کمي بلند تر
صداي من چطور؟ خوب و صاف و واضح و رساست؟
گر اجازه مي دهي برايت درد دل کنم
شنيده ام که گريه بر تمام دردها شفاست
دل مرا بخوان به سوي خود تا که سبک شوم
پناهگاه اين دل شکسته خانه ي شماست
الو ، مرا ببخش ، باز هم مزاحمت شدم
دوباره زنگ مي زنم ، دوباره ، تا خدا خداست
دوباره ...
... تا خدا خداست
 

ghisoo_tala

عضو جدید
اگه نمی تونیم اقیانوس باشیم سعی کنیم دریا باشیم
اگه نمی تونیم دریا باشیم سعی کنیم رودخونه باشیم
اگه نتونستیم رودخونه باشیم سعی کنیم یه قطره بارون باشیم
ولی هچوقت مرداب نباشیم، همیشه جاری باشیم:gol:
 

arghavan.z

عضو جدید
کاربر ممتاز
آن شب که تو آمدی صفا پیدا شد
پیمان شکنی رفت و وفا پیدا شد
در غربت من که جای بیگانه نبود
برقی زد و روی آشنا پیدا شد
گنجی که به سالها نهان بود از چشم
با هلهله در خانه ی ما پیدا شد
یک عمر کویر فقر را پیمودم
تا برق زد و کوه طلا پیدا شد
خورشید سعادتی که بر من تابید
در سایه ی رحمت خدا پیدا شد
من بودم و تاریکی شب ها ناگاه
از گوشه ی آسمان سها پیدا شد
تا شکر خدا بگویم از دیدن تو

در خلوت من حال دعا پیدا شد
با آمدنت که اختر بخت منی
در ظلمت شب ستاره ها پیدا شد

:heart::heart:
 

baran-bahari

کاربر بیش فعال
شعر.سید محمدرضا هاشمی زاده.هر چه کردیم

هر چه کردیم...!
هر چــه کردیم از این فاصله ها کم نشدند
ظرفـــهای دلــمان خــالی از این غم نشدند
تا شود باغچه مان غرق صمیمیت و عشق
سوسن و یـــاس رفــیق گـــل مـــریم نشدند
این هــمه برگ گل سرخ که در باغچه بود
صبح آرامــش یک قــطره ی شــبنم نـشدند
حــاصل رنــج پدر بود، که در سفره ی ما
بـــاز، نـــان و نمـــکی ساده فــراهم نشدند
پشت دیــوار و در بـــاغ، بهاری که گذشت
شــاخــه ها در گــذر حــادثه خــــرم نشدند
با هــمه جاری زاینده در این تیره ی خاک
چشمــه ها آینه ی چشمه ی زمــزم نـشدند
زیـــرو رو می کند ایــن زلزله ها دلها را
راســتی ایـــن همه آبادیـــتان بــم نــشدند؟
 

p_sh

عضو جدید
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از این لحظه های رهگذر چیزی جز تیک تاک ساعت را به یاد ندارم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وغرق گشته ام در آخرین نگاه تو[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مانده در بهت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ثانیه ها در خلا فرو رفته اند[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تیک تاک.........تیک تاک..........تیک تاک..........[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]صدایش درونم را شکست [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نگاهش نگاهم را[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نمیدانی...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چه سخت بود تلاقی نگاهم با نگاهش[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نگاهم سقوط کرد٬خرد شد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تیک تاک..........تیک تاک..........تیک تاک..........[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]واژه هایت کجا رفتند؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چشمانش به غارت برد واژه هایم را![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تیک تاک..........تیک تاک..........تیک تاک..........[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]قلبت؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] پنهان از من قلبم را ربود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تیک تاک..........تیک تاک..........تیک تاک..........[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دستانت؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نخواستم ببیند لرزشش را[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ترسیدم رهایش کند[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تیک تاک..........تیک تاک..........تیک تاک..........[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] از این همه اما قطره اشکی را بدرقه راهش کردم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ساعت خواب مانده ست.[/FONT]​
 

Zargham

عضو جدید
کاربر ممتاز
ترا من چشم در راهم شباهنگام...
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر ...به پای سرو کوهی دام....
گرم یاد آوری یا نه.....من از یادت نمی کاهم ...
ترا من چشم در راهم ...:gol::gol::gol:
 

aydin-n

عضو جدید
دل من باز به سودای تو دیوانه شده ست!
در غمت بی خبر از خانه و کاشانه شده ست
زاهد از عشق تو بیهوده مرا منع کند
جهلش این بس که نصیحت گر دیوانه شده ست
دور گردون سر اسکندر و دارا نشناخت
خاک آنهاست که اکنون گل پیمانه شده است
یک دم ای حور پریزاده! ز یادم نروی
دلم از یاد جمال تو، پریخانه شده ست
ساقی امروز چه پیمود قدح نوشان را ؟
باز میخانه پر از نعره ی مستانه شده ست
گه گه از "نظمی" دلباخته یاد آر! که او
بر سر شمع تو عمری است که پروانه شده ست
 

ghisoo_tala

عضو جدید
خواهش میکنم عزیزم
اینم مخصوص پریسای نازنینم:gol:
خدای اطلسیها با تو باشد
پناه بی کسیها با تو باشد
تمام لحظه های ناب یک عمر
به جز دلواپسیها با تو باشد:gol:
 

babyspooney

عضو جدید
من پری کوچک غمگینی را
می شناسم که در اقیانوسی مسکن دارد
و دلش را در یک نی لبک چوبین
مینوازد آرام، آرام
پری کوچک غمگینی
که شب از یک بوسه میمیرد
وسحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد
 

vahm

عضو جدید
کاربر ممتاز
من پری کوچک غمگینی را
می شناسم که در اقیانوسی مسکن دارد
و دلش را در یک نی لبک چوبین
مینوازد آرام، آرام
پری کوچک غمگینی
که شب از یک بوسه میمیرد
وسحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد
این شعر فروغ رو خیلی دوس دارم ممنون عزیزم:gol:
زمانیکه حس کردی تنها ترینی
زمانیکه رنجیده خاطر شدی
زمانیکه کسی نبود سرتو رو شونه هاش بذاری
زمانیکه دلت خواست تمام دنیای کسی باشی
منو بخاطر بیار:gol:
 

Baran*

مدیر بازنشسته
هر روز صبح در آفریقا که غزال هااز خواب بیدار می شوند،
می دانند که باید تند تر از تندترین شیرها بدوند،
و هر صبح که شیر هااز خواب بیدار می شوند ،
می دانند که باید تند تر از کند ترین غزال ها بدوند.
مهم نیست که شما شیر هستید یا غزال ، مهم این است ،
بدانید هر صبح مه خورشید بر می آید باید بهتر بدوید.:gol:
 

ghisoo_tala

عضو جدید
یکساعت تمام، بدون آنکه یک کلام حرف بزنم برویش
نگاه کردم ...
فریاد کشید که: آخر خفه شدم! چرا حرف نمی زنی؟!
گفتم: نشنیدی؟! .. برو! ..:gol:
 

arghavan.z

عضو جدید
کاربر ممتاز
ترا من چشم در راهم شباهنکام
که میگیرند در شاخ «تلاجن*» سایه ها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم؛
ترا من چشم در راهم.
شباهنگام، در آندم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند؛
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام،
گرم یاد آوری یا نه، من از یادت نمی کاهم؛
ترا من چشم در راهم.

((نیما یوشیج)):gol:
 

comudf

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
نوميد مشو ز عفو الله
اي مجرم عاصي نامه سياه
گرچه گنه تو زعد بيش است
عفو و کرمش از حد بيش است
شيخ بهايي
 

canopus

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
وقتي نگاهم مي شود همرنگ مهتاب
شب در سكوتم مي زند آهنگ مهتاب
پشت نگاه بسته ي شب مي نشينم
تا بشكند تنهايي ام را سنگ مهتاب
بر تارهاي خاطرم با زخمه ي اشك
هر لحظه شعري مي سرايد چنگ مهتاب
گاهي نگاهم مي شود دلتنگ يك شعر
آن وقت شعرم مي شود دلتنگ مهتاب...
 

baran-bahari

کاربر بیش فعال
شعر : تساوی

شاعر : شادروان خسرو گلسرخی
معلم پای تخته داد می زد
صورتش از خشم گلگون بود
و دستانش به زیر پوششی از گردپنهان بود
ولی ‌آخر کلاسی ها
لواشک بین خود تقسیم می کردند
وان یکی در گوشه ای دیگر جوانان را ورق می زد
برای آنکه بی خود های و هو می کرد و با آن شور بی پایان
تساوی های جبری رانشان می داد
خطی خوانا به روی تخته ای کز ظلمتی تاریک
غمگین بود
تساوی را چنین بنوشت
یک با یک برابر هست
از میان جمع شاگردان یکی برخاست
همیشه یک نفر باید به پا خیزد
به آرامی سخن سر داد
تساوی اشتباهی فاحش و محض است
معلم
مات بر جا ماند
و او پرسید
گر یک فرد انسان واحد یک بود ایا باز
یک با یک برابر بود
سکوت مدهوشی بود و سئوالی سخت
معلم خشمگین فریاد زد
آری برابر بود
و او با پوزخندی گفت
اگر یک فرد انسان واحد یک بود
آن که زور و زر به دامن داشت بالا بود
وانکه قلبی پک و دستی فاقد زر داشت
پایین بود
اگر یک فرد انسان واحد یک بود
آن که صورت نقره گون
چون قرص مه می داشت
بالا بود
وان سیه چرده که می نالید
پایین بود
اگریک فرد انسان واحد یک بود
این تساوی زیر و رو می شد
حال می پرسم یک اگر با یک برابر بود
نان و مال مفت خواران
از کجا آماده می گردید
یا چه کس دیوار چین ها را بنا می کرد ؟
یک اگر با یک برابر بود
پس که پشتش زیر بار فقر خم می شد ؟
یا که زیر صربت شلاق له می گشت ؟
یک اگر با یک برابر بود
پس چه کس آزادگان را در قفس می کرد ؟
معلم ناله آسا گفت
بچه ها در جزوه های خویش بنویسید
یک با یک برابر نیست
 

ghisoo_tala

عضو جدید
عاشق به يقين دان كه مسلمان نبود، در مذهب عشق كفر و ايمان نبود، در عشق دل و عقل و تن و جان نبود،هر كس كه چنين باشد نادان نبود:gol:
 

comudf

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
راه دور است اي پسر هشيار باش
خواب با گور افکن و بيدار باش
کار اسان نيست بر درگاه او
خاک ميبايد شدن در راه او
عطار
 

comudf

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
چه بگویم ؟

غصه نانم امان ببریده است
و تو تکرار کنان
آه از عشق هم آخر سخنی باید گفت
چه بگویم از عشق ؟
من که صد ر به ادب بگشودم
و دو صد پند پدر وار مرا
به سوی بیکاری سوقم داد
به سوی بیعاری
چه بگویم با عشق ؟
یک شماره تلفن
که حروفش همه در دفتر من ساییده
و نشان و نام صاحب آن
زیر صدها خط درخواست ز هم پاشیده است
 

comudf

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
بر سرمای درون/شاملو

همه
لرزش دست و دلم
از آن بود که
که عشق
پناهی گردد،
پروازی نه
گریز گاهی گردد.

ای عشق ای عشق
چهره آبیت پیدا نیست
***
و خنکای مرحمی
بر شعله زخمی
نه شور شعله
بر سرمای درون

ای عشق ای عشق
چهره سرخت پیدا نیست.
***
غبار تیره تسکینی
بر حضور ِ وهن
و دنج ِ رهائی
بر گریز حضور.
سیاهی
بر آرامش آبی
و سبزه برگچه
بر ارغوان
ای عشق ای عشق
رنگ آشنایت
پیدا نیست
 

Similar threads

بالا