// ... به نفر بعدیتون یک شعر هدیه بدین ...\\

vahm

عضو جدید
کاربر ممتاز
از شعله عشق هرکه افروخته نیست
با او سر سوزنی دلم دوخته نیست
گر سوخته دل نعی زما دور که ما
اتشی به دلی زنیم که سوخته نیست
 

Alone_Queen

عضو جدید
توبیا سهم مرا ازلب این باغچه پروازبده
که دلم خوش باشد
یک نفرهست که بادست خودم
شاخه ای نسترن سرخ
برایش ببرم
 

= nAviD =

عضو جدید
سرسبزترین بهار تقدیم تو باد
آوای خوش هزار تقدیم تو باد
گویند لحظه ایست روییدن عشق
آن لحظه هزار بار تقدیم تو باد



یلدا مبارک
 

Alone_Queen

عضو جدید
و شب در کوچه پنهانست
نه مهرویی ، نه مهتابی !
تصور می کنم با خود ...
تو هم امشب نمی خوابی!
...
 

farahikia83

عضو جدید
خداوندا نگارم را نگهدار / همه دار و ندارم را نگهدار
ندارم غیر از او گلی در این باغ / گلم باغم بهارم را نگهدار
----
شعر از خودم بود. چطوره؟
 

*Afash*

عضو جدید
کاربر ممتاز
گفتمش دل ميخري؟ پرسيد چند؟
گتمش دل مال تو، تنها بخند

خنده اي كرد و دل از دستم ربود
تابه خود باز آمدم، او رفته بود

دل ز دستانش به خاك افتاده بود
جاي پايش روي آن جا مانده بود
 

ariyana.1365

عضو جدید
جدایی همین است
اینکه با تو باشم و با من باشی و باهم نباشیم
جدایی همین است
اینکه یک خانه ما را در بر گیرد
اما یک ستاره ما را در خود جای ندهد
جدایی همین است
اینکه قلبم اتاقی باشد
خاموش کننده صداها با دیوارهای مضاعف
و تو آن را به چشم نبینی
جدایی همین است
اینکه در درون جسمت تورا جستجو کنم
وآوایت را در درون سخنانت جستجو کنم
و ضربان نبضت را در میان دستت جستجو کنم
جدایی همین است
 

*Afash*

عضو جدید
کاربر ممتاز
شبي در محفلي ذكر علي بود
شنيدم عاشقي مستانه فرمود:

اگر آتش به زير پوست داري
نسوزي گر علي را دوست داري
 

hasti_nisti

عضو جدید
گفتم : تو ش‍‍‍‍ـیرین منی. گفتی : تو فرهـادی مگر؟
گفتم : خرابت می شـوم. گفتی : تو آبـادی مگـر؟
گفتم : ندادی دل به من. گفتی : تو جان دادی مگر؟
گفتم : ز کـویت مـی روم. گفتی :تو آزادی مگـر؟
گفتم : فراموشم مکن. گفتی : تو در یادی مگر؟:w05:!
 

canopus

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دوست داشتن
درد است
نه دردی که از پای بیفکند .
دوست داشتن
زخم است
زخمی که انسان
با دست خویش بر قلب میزند .
جریانی تند و دائم
از مبداء تا مقصد
دوست داشتن
فریاد همیشگی قلبها است
و دردی است
که مرحمش
درد است !
 

Alone_Queen

عضو جدید
مهرباني ممنوع !
دست سوزنده مشتاقت را
در نهانخانه جيبت بگذار
تا كه پابند نباشي به كسي دست بدهي
خارهايي هستند كه ز سر پنجه دوست,با سرانگشتانت مي جنگند
دوستي مسخره است
مهرباني ممنوع !
و تو اي دوست ترين
در نهانخانه جيبت بگذار, دست سوزنده مشتاقت را
من و تو
بايد از سلسله بايدها, دستهامان را زنجير كنيم
با زبان دگران لحظه هامان را تفسير كنيم
و نگوئيم كه بازيگر يك قصه معتبريم
كاش ميدانستي
كه نبايد حس كرد,كه نبايد دل بست
در فضايي كه پر از همهمه آدمهاست
من گرفتارترين تنهايم, تو گرفتارترين
دل ما بسته وابستگي است
قصه ماندن ما, طرح يك خستگي است؟!...
 

بابك طراوت

عضو جدید
کاربر ممتاز
 

پدرام تاج ابادی

عضو جدید
کاربر ممتاز
کاش چون پاییز بودم ... کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم
برگهای آرزوهایم یکایک زرد میشد
آفتاب دیدگانم سرد میشد
آسمان سینه ام پر درد می شد
ناگهان طوفان اندوهی به جانم چنگ میزد
اشکهایم همچو باران
دامنم را رنگ می زد
وه ... چه زیبا بود اگر پاییز بودم
وحشی و پر شور و رنگ آمیز بودم
شاعری در چشم من می خواند ...شعری آسمانی
در کنار قلب عاشق شعله میزد
در شرار آتش دردی نهانی
نغمه من ...
همچو آوای نسیم پر شکسته
عطر غم می ریخت بر دلهای خسته
پیش رویم
چهره تلخ زمستان جوانی
پشت سر
آشوب تابستان عشقی ناگهانی
سینه ام
منزلگه اندوه و درد و بدگمانی
کاش چون پاییز بودم ... کاش چون پایز بودم
(فروغ فرخزاد)
 

hami_life

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو نیستی و این در و دیوار هیچوقت...


غیر از تو من به هیچکس انگار هیچوقت...

اینجا دلم برای تو هِی شور میزند

از خود مواظبت کن و نگذار هیچوقت...

اخبار گفت شهر شما امن و راحت است

من باورم نمیشود، اخبار هیچوقت...

حیفند روزهای جوانی، نمیشوند

این روزها دو مرتبه تکرار هیچوقت

من نیستم بیا و فراموش کن مرا

کی بودهام برات سزاوار؟... هیچوقت!

بگذار من شکسته شوم تو صبور باش

جوری بمان همیشه که انگار هیچوقت...
 

sepde

عضو جدید
زیباترین خط منحنی دنیا ،
لبخندی است که روی لب های یه عاشق نقش می بنده
تا در نهایت سکوت فریاد بزنه، دوستت دارم
 

azadeh_arch _eng

عضو جدید
کاربر ممتاز
برخیز و بیا بتا برای دل ما



حل کن بجمال خویشتن مشکل ما


یک کوزه می بیار تا نوش کنیم


زان پیش که کوزه ها کنند از گل ما
و جه سخت است شوق سوزاننده ي ديدار را با اشك سردم خاموش كردن.... و چه سخت است....... مثل تنها پرواز كردن است مثل تنها باريدن تنها ديدن تنها خنديدن....... و مثل با تو بودن است.......سخت است....... محال است.... زيباست:gol:
 

نگين...NeGiN سبز

عضو جدید
کاربر ممتاز
حالا تو رفتی و ردپای خاطراتت به اخرین پاییز با هم بودن میرسه...
گاهی نا خوداگاه،به یاد روز های با تو بودن میافتم،انوقت میشنوم که بازم عقلم صداش رو بلند می کنه
وسر قلبم داد می کشم وبهش می گم: بسه دیگه، باز داری بین کاغذ های غبار گرفته دنبال چی می گردی؟؟
و ذهنت دنبال حضورش می گرده ...
انوقت که اون رفت دیگه رفت...
یادت باشه دیگه بر نمی گرده.... چه بد....!!!!
باز از روزگار دلم گرفته!!!
 

Alone_Queen

عضو جدید
شبی در شبترین شبها تو ماهم میشوی ایا؟

تو تسلیم تماشای نگاهم میشوی ایا؟

شبیه یک پرنده خیس از باران که می ایم

تو با دستان پر مهرت پناهم میشوی ایا؟

پس از طی کردن فرسنگها راهی که میدانی

کنار خستگیهام تکیه گاهم میشوی ایا؟

اگر بی روز و تقویم ماندم من

به وصل فصلهایت سال و ماهم میشوی ایا؟
 

farahikia83

عضو جدید
آتش به دلم زن که دل آرام نخواهم
آرام ز من گیر که سرانجام نخواهم
با آن نفس رفته بگو باز نیاید
از من بِسِتان جان که فرجام نخواهم
---
از خودم بود. لطفا نظرتونو بگین.
 

"Amir masoud"

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
قشنگ بود...
حالا شعر منو بخون...
بمان ای آن که هستی در وجودم...
فقط چندی نظر کن تو به رویم.
نمیخواهم بگویم بی تو هیچم...
اگر باشی کنارم با تو گویم...
که قلبم میزند هر دم به یادت...
نمیگوید به جز اسمت صدایم.
اگر قصد سفر داری در این دم...
بدان هرگز نمیری تو ز یادم...
دلت روزی اگر یادی ز ما کرد...
نگو که من رفیق نیمه راهم...
امیر مسعود حیدری نژاد آذر ۱۳۸۷
 

نگين...NeGiN سبز

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]در پایان جاده تنهایی به دنبال عشق خود تنهای تنها میروم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خدایا یوسف گمگشته کی می آید به قلب خسته ام ؟؟؟[/FONT]
 

Similar threads

بالا