روز مرگم، هر که شيون کند از دور و برم دور کنيد
چقدر قشنگ گفت
من خودم از وصعيت نامه كارو و حسين پناهي خيلي خيلي خوشم مياد چون خيلي خوب گفتن
قسمت كوتاهي از وصعيت نامه كارو رو ميزارم شايد شما هم خوشتون بياد
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]گور کن:انسان تیره بخت تیره روزی،که خوراک فرزند لختش ، شیون کلنگ فرو رفته در خاک است...اما میدانم که پس از مرگ من ثروتمندی از میان ثروتمندان شهر ما پیدا خواهد شد،که لاشه ی مرا بخاطراضافه کردن شهرتی بر شهرتهای کذایی خود، به خاک بسپارد!...[/FONT][FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]اما نه ای ثروتمندان محترم ! لطفا مرا با پول خود به خاک نسپارید!... لاشه ی مرا با کارد آشپزخانه رنگ ورو رفته مان، که قلم تراش شبهای نویسندگی من است ،در هم بدرید! و پاره های سرگردان لاشه مرا در پست ترین نقاط این شهر،به سگها بسپارید!...من میخواهم از لاشه ی من چند سگ گرسنه سیر شود..شما آدمکهای کمتر از سگ،که هیچ انسان گرسنه ی از درگاهنان سیر نشد!..[/FONT]
![]()
من وصیتم اینه که فقط این طرح سنگ قبرم باشه ! و با دلی آرام و قلبی مطمئن شما خواهران و برادران را به خدا می سپارم !
خیلی قشنگ بودن همه شون واقعا مرسی
بازم از حسین پناهی چیزی داشتین بذارین
روی تابوت و کفن من بنویسید: این عاقبت کسی است که زگهواره تا گور دانش بجست.
خیلی قشنگ بودن همه شون واقعا مرسی
بازم از حسین پناهی چیزی داشتین بذارین
روی تابوت و کفن من بنویسید: این عاقبت کسی است که زگهواره تا گور دانش بجست.
خاطره زیبای اکبر عبدی از مرحوم حسین پناهی
اکبر عبدی همبازی مرحوم حسین پناهی، خاطرهای از همکار سابقش میگوید که خواندن آن خالی از لطف نیست.
اکبرعبدی میگوید:
«یک روز سر سریال بودیم.
هوا هم خیلی سرد بود.
از ماشین پیاده شد بدون کاپشن.
گفتم: حسین این جوری اومدی از خانه بیرون؟ نگفتی سرما میخوری؟!
گفت: کاپشن قشنگی بود نه؟
گفتم: آره.
گفت: من هم خیلی دوستش داشتم ولی سرراه یکی را دیدم که اون هم دوستش داشت و هم احتیاجش داشت.
من فقط دوستش داشتم!
متشکرم
خواهش میکنم دوسته من
ربطی به تاپیک نداشت به خاطر بچه ها گذاشتم
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد [FONT=arial,helvetica,sans-serif]
نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت [/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد [/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]واو یکریزو پی در پی دم گرم خودش را بر گلویم سخت بفشارد[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]بدین سان بشکند در من سکوت مرگبارم را ...[/FONT]
[/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif]
دکتر علی شریعتی[/FONT]
حال که میروم بدان سبکبالم
نه از اینکه رهتوشه ندارم،چون بالهایم را در آسمان مهر ایزد گسترانیده ام
دراین خاک فنا هیچ ندارم
هرآنچه داشتم و به رسم امانت از ایزدم بود خود با دستان خویش به دست دیگری سپردم
بدنم را نیز چنین کردم
حال که میروم سبکبالم چون هیچ ندارم
اینو واسه خودم نوشتم چون اینجوری زندگی میکنم