برای فرنود مرد کوچک راستگو / بخندیم، بخندانیم، اما فرنود را تباه نکنیم

magnet

عضو جدید

پیش تایپیک :
مطمئناً شما هم این فیلم سوتی صدا و سیما (به زعم برخی ها) و راستگویی پسرکوچولویی بنام فرنود :)gol:) رو دیدین ، همه تحسینش کردیم ولی بیشتر همراه با خنده و تمسخر و تازه این اواخر سیاسی بازی.
درهرصورت من به شخصه به این انسان کوچک بخاطر سادگی و راستگویی (که شاید لازمه کودکی است) احترام میذارم.

لینک فیلم از سایت جام نیوز (برای آنهایی که ندیده اند ... ) نمی خواستم فیلمو بذارم ، ولی دیدم بدون اون ، شاید یه عده بیان توضیح بدن چی شده
:D یا لینک ف ی ل ت ر شده بدن ، تایپیک بره هوا !!!



بیست سال پیش، کلاس چهارم ابتدائی، مدرسه‎ی سر کوچه‎مان یک روز سرد آخرهای پاییز، معلم من را کشاند پای تخته تا مسأله ریاضی را حل کنم. پای تخته که رسیدم یکی دو نفر پچ‌پچ کردند. وسط حل مسأله پچ‌پچ بیشتر شد. معلم پرسید چی شده. سیروس گفت آقا جوراباش لنگه به لنگه است. یکی طوسی بود یکی سیاه. همه خندیدند. معلم خندید. من سرم را زیر انداختم. مسأله ناتمام ماند. تا چند روز اسمم شده بود لنگه به لنگه. تا چند روز چشمم نیافتاد توی چشم هیچ‌کس. من از همه‌شان درسم قوی‌تر بود، از همه‌شان فوتبالم بهتر. زنگ ورزش چهارشنبه، به تمام بازیکن‌های دو تیم حریف لائی زدم. شمردم بلند، هفده بار توپ را از دو لنگ دراز سیروس رد کردم و توپ را شوت کردم توی صورت معلم. – آقا چرا اونجا وایستادید. من قوی بودم. توانستم انتقام بگیرم با یک توپ و چند شوت و لائی.

هنوز از خنده‌ی آن‌روز دل‌خورم. هر بار که سیروس را می‌بینم، حالا سر چهارراه بالاتر از مدرسه مغازه دارد، جوراب‌های لنگه به لنگه یادم می‌افتد. داستان جوراب‌ها سر زنگ ورزش تمام شد، اما خاطره خفیف آن همیشه توی ذهن من است. هنوز معلم و بچه‌ها را می‌بینم که انگشت‌شان سمت من است و می‌خندند.

و این بار فرنود ، پسربچه‌ای زیبا که هنوز در تعارفات جامعه ما غرق نشده است، هنوز با واقعیت‌ها زندگی می‌کند نه پندارها، توی یک برنامه چیزی گفته است و مجری به قول خودش جمعش کرده است. قضیه می‌توانست همان‌جا تمام شود. اما ما –من و تو- آمدیم این را توی فضای مجازی نشر دادیم تا بقیه ببینند، آمدیم جار زدیم که فرنود گفته است فلان. آمدیم صفحه فیس‌بوک درست کردیم و فرنود شد خمیر اسباب بازی ما برای خنده بقیه. و چه طنزهای بی‌مایه و بی‌خلاقیتی. کاریکاتور هم کشیدیم. در یک روز هزاران نفر عضو این صفحه فیس بوک شدند. من نمی‌دانم فرنود قوی است یا نه. می تواند به همه کسانی که بهش خندیدند لائی بزند و توپ را شوت کند توی صورت معلم یا نه؟





من و تو احتمالا هیچ‌گاه آن پسر را نخواهیم دید. اما آن پسر فردا مدرسه خواهد رفت. دلش می‌خواهد برود توی کوچه بازی کند. آیا یک قضیه ساده باید برای ذهن لطیف این پسر معضل شود؟ این بحران را ما درست می‌کنیم ما که به او می‌خندیم ما که نشرش می‌دهیم. توی فامیل، فرنود می‌شود نماد سرافکندگی، آبروی‌شان را برده است. واقعا این بچه آبروریزی نکرده است، ما آبرویش را به باد دادیم. ما برای چند ثانیه خندیدن و خنداندن و قهقهه زدن و کرکر و هرهر کردن، با هویت این پسر بازی کردیم. این پسر می‌شود همانی که توی اینترنت برایش صفحه درست کردند و بهش خندیدند. این پسر انگشت‌نمای من و تو می‌شود. باید برای فرار از انگشت من و تو سرش را زیر بندازد. بگویید این اتفاق یک ماهه است، آیا می‌ارزد با احساسات یک ماه یک پسر برای خنده خودمان بازی کنیم. حتی برای یک ثانیه هم ارزش ندارد. نمی‌دانم می‌فهمید یا نمی‌فهمید. آیا توی این جامعه دیدن این پسر یادآور این خاطره نخواهد شد؟

راه‌های خندیدن زیاد است، راه‌های خنداندن زیاد است. می‌توان به اشتباهات –که گاهی اشتباه نیستند- نخندید.

منبع

 
آخرین ویرایش:

ranalean

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
لینک فیلم از سایت جام نیوز (برای آنهایی که ندیده اند ... ) نمی خواستم فیلمو بذارم ، ولی دیدم بدون اون ، شاید یه عده بیان توضیح بدن چی شده :d یا لینک ف ی ل ت ر شده بدن ، تایپیک بره هوا !!!





اینها دلیل موجهی برای نشر لینک نیست!







این بحران را ما درست می‌کنیم ما که به او می‌خندیم ما که نشرش می‌دهیم
 

alborz_2000

اخراجی موقت
:biggrin:من که خیلی خندیدم. ولی دم مجری گرم خوب جمع جورش کرد. اگه من مجری بودم، میگفتم: خوب منم ... میشورم:biggrin:
 

abu_72

عضو جدید
کاربر ممتاز
ميشه تمومش كنيد ؟؟؟؟؟

انقدر اين مسئله رو ميكشيد تا پاره بشه


خنديد تموم شد


حالا انقدر بگيد : اون مدرسه ميره ، اون سر كوچه ميره ، ...

انقدر بگيد كه اگر قرار باشه همه فراموش كنند مسخرش نگيرند برعكس ذهن ها رو فعال كنيد

بس كنيد تو رو خدا

هر روز يك تيكه به متن تاپيك هاي گذشته اضافه ميكنيد و دوباره خاطرش رو تازه ميكنيد
 

lars_manson2002

عضو جدید
کاربر ممتاز


بیست سال پیش، کلاس چهارم ابتدائی، مدرسه‎ی سر کوچه‎مان یک روز سرد آخرهای پاییز، معلم من را کشاند پای تخته تا مسأله ریاضی را حل کنم. پای تخته که رسیدم یکی دو نفر پچ‌پچ کردند. وسط حل مسأله پچ‌پچ بیشتر شد. معلم پرسید چی شده. سیروس گفت آقا جوراباش لنگه به لنگه است. یکی طوسی بود یکی سیاه. همه خندیدند. معلم خندید. من سرم را زیر انداختم. مسأله ناتمام ماند. تا چند روز اسمم شده بود لنگه به لنگه. تا چند روز چشمم نیافتاد توی چشم هیچ‌کس. من از همه‌شان درسم قوی‌تر بود، از همه‌شان فوتبالم بهتر. زنگ ورزش چهارشنبه، به تمام بازیکن‌های دو تیم حریف لائی زدم. شمردم بلند، هفده بار توپ را از دو لنگ دراز سیروس رد کردم و توپ را شوت کردم توی صورت معلم. – آقا چرا اونجا وایستادید. من قوی بودم. توانستم انتقام بگیرم با یک توپ و چند شوت و لائی.

هنوز از خنده‌ی آن‌روز دل‌خورم. هر بار که سیروس را می‌بینم، حالا سر چهارراه بالاتر از مدرسه مغازه دارد، جوراب‌های لنگه به لنگه یادم می‌افتد. داستان جوراب‌ها سر زنگ ورزش تمام شد، اما خاطره خفیف آن همیشه توی ذهن من است. هنوز معلم و بچه‌ها را می‌بینم که انگشت‌شان سمت من است و می‌خندند.

و این بار فرنود ، پسربچه‌ای زیبا که هنوز در تعارفات جامعه ما غرق نشده است، هنوز با واقعیت‌ها زندگی می‌کند نه پندارها، توی یک برنامه چیزی گفته است و مجری به قول خودش جمعش کرده است. قضیه می‌توانست همان‌جا تمام شود. اما ما –من و تو- آمدیم این را توی فضای مجازی نشر دادیم تا بقیه ببینند، آمدیم جار زدیم که فرنود گفته است فلان. آمدیم صفحه فیس‌بوک درست کردیم و فرنود شد خمیر اسباب بازی ما برای خنده بقیه. و چه طنزهای بی‌مایه و بی‌خلاقیتی. کاریکاتور هم کشیدیم. در یک روز هزاران نفر عضو این صفحه فیس بوک شدند. من نمی‌دانم فرنود قوی است یا نه. می تواند به همه کسانی که بهش خندیدند لائی بزند و توپ را شوت کند توی صورت معلم یا نه؟







من و تو احتمالا هیچ‌گاه آن پسر را نخواهیم دید. اما آن پسر فردا مدرسه خواهد رفت. دلش می‌خواهد برود توی کوچه بازی کند. آیا یک قضیه ساده باید برای ذهن لطیف این پسر معضل شود؟ این بحران را ما درست می‌کنیم ما که به او می‌خندیم ما که نشرش می‌دهیم. توی فامیل، فرنود می‌شود نماد سرافکندگی، آبروی‌شان را برده است. واقعا این بچه آبروریزی نکرده است، ما آبرویش را به باد دادیم. ما برای چند ثانیه خندیدن و خنداندن و قهقهه زدن و کرکر و هرهر کردن، با هویت این پسر بازی کردیم. این پسر می‌شود همانی که توی اینترنت برایش صفحه درست کردند و بهش خندیدند. این پسر انگشت‌نمای من و تو می‌شود. باید برای فرار از انگشت من و تو سرش را زیر بندازد. بگویید این اتفاق یک ماهه است، آیا می‌ارزد با احساسات یک ماه یک پسر برای خنده خودمان بازی کنیم. حتی برای یک ثانیه هم ارزش ندارد. نمی‌دانم می‌فهمید یا نمی‌فهمید. آیا توی این جامعه دیدن این پسر یادآور این خاطره نخواهد شد؟

راه‌های خندیدن زیاد است، راه‌های خنداندن زیاد است. می‌توان به اشتباهات –که گاهی اشتباه نیستند- نخندید.

منبع



این تاپیک شاید یکی از مزخرف ترین تاپیک های کل دوران باشگاه مهندسان باشه چرا که طوری قضیه رو بیان میکنه که انگار فرنود طفل معصوم تو این جریان خطایی کرده. بله لنگه به لنگه پوشیدن جورابها یا لایی خوردن اشتباه هست و میشه بهش خندید اما آیا راست گفتن خطاست که کسی از اون خجالت بکشه؟

من فک نمیکنم کسی تو این قضیه به فرنود یا حرف فرنود بخنده یا خندیده باشه, اتفاقا تمام قضیه حول اون ماست مالی کردن مجریه چرخیده, از اینجور سوتی ها بارها دیده شده و خیلی سریع از خاطره ها رفته اما اونجه این سوتی رو جدا کرده طرز برخورد مجری بوده, اینکه به وضوح برگشت و دروغ گفت اگه سکوت میکرد و میرفت سراغ یه بچه دیگه شاید خیلی بهتر می بود.
تازه هیچکس فرنود رو مسخره نکرده, نمیتونید جوکی پیدا کنید که انگشت اتهام رو به سمت فرنود گرفته باشه - البته به جز این تاپیک -
فرنود امروز مایه سرافکندگی خانوادش نیست و نخواهد بود و هیچ وقت هم احساس سرافکندگی نخواهد کرد, چون اونچه رو که واقعیت بود رو گفت خانوم مجری و امثال اون هستن که باید خجالت بکشن.
 

Sarp

مدیر بازنشسته
رستی

مدتها پیش عمو پورنگ پشت تلفن از یه بچه خواست گوشی رو بده به مامانش
بچه گفت مامانم تو حمومه
گفت گوشی رو بده بابا
گفت اون هم حمومه :دی

یا مثلا یکی از بچه ها میگفت یه عروسک دارم که اسمش هپو هست (سگ بوده)
بابام بهش میگه احمــــدی نژاد

و خیلی سوتیهای دیگه

پس چرا اینا اینطور فراگیر نشدند ؟
 

panjere

عضو جدید
کاربر ممتاز
تب این خنده تو جامعه بزودی میخوابه.
ولی اگه اون بچه به این حرفها حساسیت نشون بده .تا سالها این موضوع دستمایه ی اطرافیان به خصوص همسالانش میشه تا اونو اذیت کنن.
 

pari ko0cho0lo0

عضو جدید
رستی

مدتها پیش عمو پورنگ پشت تلفن از یه بچه خواست گوشی رو بده به مامانش
بچه گفت مامانم تو حمومه
گفت گوشی رو بده بابا
گفت اون هم حمومه :دی

یا مثلا یکی از بچه ها میگفت یه عروسک دارم که اسمش هپو هست (سگ بوده)
بابام بهش میگه احمــــدی نژاد

و خیلی سوتیهای دیگه

پس چرا اینا اینطور فراگیر نشدند ؟
اونها هم موقع خودشون فراگیر شدن و تموم شدن و فراموش...
این اتفاق واسه این قضیه هم میفته
 

Pari-2719

عضو جدید
کاربر ممتاز
چه توقعی از یک بچه توی اون سن دارید ... فکر کرده کار مهمی را انجام داده:biggrin:
 

#MaHDi#

عضو جدید
کاربر ممتاز
اصلا موافق نیستم! کی گفته کسی فرنود رو مسخره کرده؟ با کارایی که برای فرنود شد، من حسرت خوردم که کاش جای فرنود بودم! فرنود از چی باید خجالت بکشه؟ چرا الکی جو میدین؟
ما کلا وقتی ببینیم جایی کسی میخنده، تریپ نصیحت میگیریم به خودمون! من نمیگم افراط نشده، ولی هیش کی قصدش اذیت فرنود نبود!
ولی این تاپیکا هی مساله رو حساستر میکنه!
 

nazanin1990

عضو جدید
اصلا موافق نیستم! کی گفته کسی فرنود رو مسخره کرده؟ با کارایی که برای فرنود شد، من حسرت خوردم که کاش جای فرنود بودم! فرنود از چی باید خجالت بکشه؟ چرا الکی جو میدین؟
ما کلا وقتی ببینیم جایی کسی میخنده، تریپ نصیحت میگیریم به خودمون! من نمیگم افراط نشده، ولی هیش کی قصدش اذیت فرنود نبود!
ولی این تاپیکا هی مساله رو حساستر میکنه!

به نظر منم حرف فرنود خنده دار نبود. از یه بچه نمیشه توقع زیادی داشت.
این حرف مجری بود که خنده دار بود... آخه "ش . و . ش . و . ل" چه ربطی به ماشین لباسشویی داره؟!؟!؟!؟!؟!

:biggrin::biggrin::biggrin::biggrin::biggrin::biggrin::biggrin::biggrin::biggrin::biggrin::biggrin:
 

Ice Dream

عضو جدید
کاربر ممتاز
ولی بچه ها ... بچه متوجه تفاوتها نیست... یه لبخند کوچیکو ببینه فکر می کنه دارن بهش می خندن... تو برخورد با بچه ها آدم باید خیلی مواظب باشه... آدم بزرگ نیست که هزارتا حرف بشنوه و از اون یکی گوشش بیرون کنه
 

#MaHDi#

عضو جدید
کاربر ممتاز
رستی

مدتها پیش عمو پورنگ پشت تلفن از یه بچه خواست گوشی رو بده به مامانش
بچه گفت مامانم تو حمومه
گفت گوشی رو بده بابا
گفت اون هم حمومه :دی

یا مثلا یکی از بچه ها میگفت یه عروسک دارم که اسمش هپو هست (سگ بوده)
بابام بهش میگه احمــــدی نژاد

و خیلی سوتیهای دیگه

پس چرا اینا اینطور فراگیر نشدند ؟

میدونی چرا؟ چون تو اونها اگه مردم میخواستن خیلی مانور بدن، طرفی که ضرر میدیدو آبروش در خطر بود، خانواده های بچه ها بود! ولی اینجا کسی که سوتی داده، مجری صدا سیماست که جلوی راستگویی بچه مقاومت کرده! این حرکات صداسیماست که لج مردم رو درآورده و مردم در واقع دارن عقده های خودشون رو خالی میکنند!
ولی نباید دیگه طوری برخورد که فرنود صدمه ببینه، البته بعد یه دوره کوتاه اینا فراموش میشه، چون فرنود هیچ اشتباهی که نکرده هیچ، بلکه خیلی هم سربلندهستش، بچه تربیت شده که راست بگه!
 

sadeghol

عضو جدید
بنده های خدا اسم این تاپیک طوریه که انگار دروغ افتخاره خدا ازتون نگذره
 

Similar threads

بالا