برای تو می نویسم

وضعیت
موضوع بسته شده است.

eelhamm

عضو جدید
دلم تنگ‌ست

مثل لباس سال‌های دبستانم

مثل سال‌های مأموریت‌های طولانیِ پدر

که نمی‌فهمیدم

وقتی می‌گویند کسی دورَست

یعنی چقدر دورَست !
 
  • Like
واکنش ها: A.8

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
ارام میسرایم و ارام میمیرم
این هست
رسم من
ارام قدم میزنم
بی انکه حواس کسی به من باشد
اما این را میدانید
شنیده ام
اگر کسی دوستت داشته باشد
حتی اگر مثل باد هم باشی
رد شدنت را از بوی پیراهنت حس میکند
فقط نمیدانم
چرا کسی هرگز رد شدن مرا حس نمیکند
شاید کسی نیست که مرا
دوست بدارد
اری اگر کسی مرا دوست میداشت
رد شدن ارامم را
نگاه به ظاهر بی خیالم
برایش مهم بود
ولی وقتی کسی برایش مهم نیست
یعنی
کسی دوستم ندارد
a.m
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=2][/h]
ای نـــا رفیـق.. بــه کــدامیــن گُنـــاه نــاکـــرده..

تـــازیـــانــه زدی بــر اعتمـــادمـ

زیـــر پـــایـمـ را زود خـــالـــی کــــردی . ســلام پـُـــر مهــــرتــ

را بــــاور میکــــردمـ. یــــا پـــاشیــدن زَهــــر نـــامَـــردیـتــ را

خنجــری از پشـت در قَلبـــمـ فــــــرو رفـــت

پُشـــت

ســـــرمـ را نگـــــــاه کــــــردم .. کســـــی جـــــــز تــــــو نبــــود​

 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
میان تما رسمهای دنیا
رسم نامردی را خوب یاد گرفته ام
انقدر به قلبم خنجر فروکرده اند
رفیقان که دیگر برایم عادت شده خنجرهایشان که بر قلبم فرو میرود
هیچ کدامشان نیز نمگویند چگونه میگذرد
تنها همین که سرم را بالا نگه میدارم تا کسی خون قلبم را نبیند تا همه فکر کنند مغرورم
اینگونه دیگر کسی مرا نمیبیند ولی
کسی نمیفهمد
حال و روزم را جز خدا
وبه جای قضاوتم کمی جای من زندگی کن
از نزدیکترینهایت حس حسادتشان را درک کن
رفیقانت چنان خنجر فرو کنند تا روحت را رو به مرگ ببینی
ولی هرگز نتوانی سخن بگویی
و تنها به یک نفر بااندیشی و قلبت تنها بخاطر یک نفر تند بزند
که او هم نگاهت نمیکند
 

saba27

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
مـــی گـُــویــَـنـــد


تــُــو مَــــرا بآیــِک جُمـــــلـــﮧ


یـِــک لَبـــــخـنـــد،،،


بـِـــﮧ بــازی میـــــگیــــری ...


مــــــی گـُــــوینــــد تـَــرفنــد هـــآیت


شِـــیطنـــتهــــآیت و دروغ هآیـــت را نمــــی فَهمَــــم


مــــــی گویند ســــآده ام


اما تــــُـو ،ایــن را باوَر نَکـُـن


مـــَـــــن فـــــقــــــط دوســـتـــَــت دارم ،هَمیـــــــــن!!


و آنــــها این را نِمـــــــی فـَـــهمنــــد....
 

saba27

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
 

فانوس خیس

عضو جدید
کاربر ممتاز
براای تو می سرایم اگر سرایشی باشد
برای تو که تمام احساس را از پشت نی نی چشمانت به عشق بدل می کنی...
 

70arezu

عضو جدید
به باران دل نبند که هر چهار فصل دیوانه ات خواهد کرد!
اگر ببارد از شوق....
اگر نبارد از دلتنگی....
 

saba62

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگر درد را احساس کردی ، زنده ای …
اما اگر درد و محنت دیگران را احساس کردی ، انسانی .
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به کمالِ عجز گفتم، که به لب رسید جانم


به غرور و ناز گفتی: تو مگر هنوز هستی؟!
 

nahid_

عضو جدید
ازت متشكرم ديوونه ي من
از اينكه چشم به اين دنيا گشودي
از اينكه پا تو زندگيم گذاشتي
از اينكه پا به پام هميشه بودي


...تولدت مبارك ديووووونه ي من...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همه ی خودم را مال تو کرده ام چقدر دنیای تو بزرگ است

هنوز از تنهایی سخن می گویی

چقدر کم هستم!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چه زیبا گفتم دوستت دارم!
چه صادقانه قبول کردی!
چه فریبنده!
آغوشم برایت باز شد!
چه ابلهانه با تو خوش بودم!
چه کودکانه!
همه چیزم شدی!
چه زودبه خاطر یک نفر مرا ترک کردی!
چه ناجوانمردانه!
چه حقیرانه!
واژه خداحافظی به من آمد!
چه بیرحمانه!
من سوختم...
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
اتقدر برایت
کم بودم
که هرگز ندیدی مرا
انقدر میان
گریه هایم خندیدم
که دیگر کسی نفهمید
کی گریستم
کی خندیدم
تنها میان
دقایقم
انقدر حضور داری
که کسی را نمیبینم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
قافیه به قافیه باختم

برگ به برگ

واژه به واژه

و اینک تنها داشته من

حس تلخ نداشته هایی است

که شعر نمی شود ، اما

آوار می شود ، اتاق بی در و پیکر را ...

چقدر خوب است که دلتنگم

چقدر خوب است که چیزی ندارم تا از دست بدهم

چقدر خوب است که بغض دارم

من نه شاعرم و

نه هوس دارم به شروع دردهای دوباره

اما بد باختم ، بد

من به حس جنونی باختم که باورم بود ...

زیر هم نوشتن این واژه ها دلیل بر شعر نیست

دلیلش واژه هایی است که به هم ربط ندارند ، اما

هر کدام از یک درد حرف میزنند ...

" من به زیادی عشق باختم "

واژه های من از آن جهت معمولیست

که من معمولی ترین عاشق بودم

همین ...

فقط این را از من داشته باش :

مجنون عشق تو شدن

تنها چیزی است که من را به من می رساند

تنها چیزی است که ماندگارم می کند ...


....
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
هرگاه میخواهم واژگان را
برای از تو نوشتن به حرکت دربیاورم
قلبم میتپد
ولی نه گاهی واژگان نیز قاصرند
از حسی که
تنها
در قلبها پنهان مانده
بیانش سخت هست
نمیشود
به سادگی نشانش داد
پس در چشمانم بنگر
شاید ببینی در قلبم چه میگذرد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بیا آخرین شاهکارت را بیبین

مجسمـه ای با چـشمانی باز

خیره به دور دست

شاید شرق،شاید غرب

مبهوت یک شکست،

مغلوب یک اتفاق

مصلوب یک عشق،

مفعول یک تاوان

خرده هایش را باد دارد می برد

و او فقط خاطراتش را محکم بغل گرفته…

بیا آخرین شاهکارت را بیبین

مجسمه ای ساخته ای به نام «من» !

 

bahar_cve

کاربر فعال تالار هنر ,
کاربر ممتاز
خـــــــــــــیال ..
نـــــــــــــــکن ...
اگه ..بمـــــــــیرم ..
کاری به کـــــارات
نــــــــــدارم ...
وقتی بــــــــیای
سرخـــــــــــاکم..
اشــــــــــکتو درمـــــــــــیارم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
می توانی راستش را بگویی

مثلاً مرا دوست می داری

دلت برایم تنگ است

یا جایم کنارت خالی

اما تــو تـنـهـــــا دروغ می گویی...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
امشب

من و تو

گناه را به تصویر میکشیم

ببین

خدا هم اینجاست

با همان لبخند مهربان و

سیگار برگ

اتفاقی در پیش است

گناه

زیباترین نعمت خداست ...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خـــــــــــــیال ..
نـــــــــــــــکن ...
اگه ..بمـــــــــیرم ..
کاری به کـــــارات
نــــــــــدارم ...
وقتی بــــــــیای
سرخـــــــــــاکم..
اشــــــــــکتو درمـــــــــــیارم
کنـارم کسـی نیسـت

جـز تـو کـه نیستـی !
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
دوستت دارم
حرف ساده ایست
ولی .......
بی شعر و ترانه گفتمش
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتی که گریـه میکنی زیبا تری!

امـــا بخنـد ؛

من به آن زیـبا که " تــــر " نیست قانعم!


نویسه های من وقتی که " تـــو " نیستی

و

از جدایی و تـو ، شکایـت میکنم بهتـر است!

ولـی بـــــــاش

به همین زیبا که " تــر " نیست قانع بمان.


همیــن که روزهای ندیدنت را یکی یکی روی تقویم مینویسم به جای روزهای هفته

و


همیــن که رادیوی عصر جغرافیای تنم را بحرانی گزارش میکند ؛

کافی است دیگر ...

برای شاعــر شدن ِ مـن همین نخندیدنت کافی است!


بیـــا برویم همان " کافه دیاکو " قدیمی

و حالا که

تمـام معـما های ِ جهان حل نمی شوند

شیر را در فنجان

و خودم را در نگاهت حل کنم

سبز آبی ِ کبود من !

 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا