برای تو می نویسم

وضعیت
موضوع بسته شده است.

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
میدانی نبودنت
زیبا نیست
اخر در
نبودت
انگار گم کرده ای دارم
که هر چه میگردم تا خودت نیایی پیدا نمیشود
انگار
نیمی از وجودم از من دور هتس
و تا میایی اون نیمه گمشده
دوباره به جایش بازمیگردد
میدانی
فقط تو را
دوستت میدارم
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گیسوانم
نوازشدستی رامی خواهدبا طعمنــــــــــاز…نه نیــــــــــــاز…!!!
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
ارام سر بر شانه ات میگذارم
اخر شانه تو امنترین مکان دنیاست
برای من
دوستت دارم
 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=5]کاش می دونستی چقــدر دلم بهانه ی تو را مـــی گیره هر روز!

کاش مــــی دونستــی ...

چقــــدر دلمـ هـــوای با تو بودن کــــرده

کاش مـــی دونستی چقـــدر دلم از این روزهــــای ســرد

بـــی تو بــودن گـــرفتــــه

کــاش مـــی دانستــــی چقـــدر دلـــم برای ضَــربِ آهنگِ قـــدمهایتـــــــ

گرمـــی نفسهایت، مهربانــــی صدایتــــــــــــ تنگ شده

کاش مـــی دانستـــی چقـــدر دلواپسِ توأم

کاش مـــی دانستـــی چقـــدر تنهــام ، چقـــدرخستـــه ام

و چقـــدر به حضورِ سبزت مُحتاجَم

و همیشه ازخودم مــــی پُرسم

این همه که من به تو فکـــر مـــی کنم

تو هـــم به مــن فکـــر مـــی کنــــی؟![/h]
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
برایت مینویسم
لحظات نبودنت دل تنگم
اما تو در من حضور داری
لحظات نبودنت
ان لحظاتی را به یاد میاورم که
کنارم بودی
و ارام سر بر شانه ات میگذارم و
برایت میخوانم نت به نت موسیقی زندگیم را
که برای توست
دوستت دارم
همیشگی قلبم
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ڪـاشــڪــے تـَلــפֿـــے زنـבگــے ڪــَــمـے الــڪـل בاشـتـــْـ

شـایـב مـَســتـمـاלּ مـےڪـــرב وَ בرב را نـمـےفـہـمـیـבیـ ـم

چــــــہ رنــ ــج آورستــــْ

مےســ ـابــَم بــ ـا سوهــ ـــانـے

تـــَـــــــمامـے פֿـــطــــــــوطِ انــבامـــــَــــم را

تا شـــایـَב پـــاڪـ ڪُـنـ ـم

اثــر ِ لـــَمس ِ ــωـَــر ِ انگـشتانتــــْ را از اعــماق ِ تــ ـآر و پــــــــوבَم
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
مهم هست نبودنت
اما بدون
باز هم
تو برایم خاصتنیترین هستی
حتی
با اینکه
نیستی
 

محدثه یوسفی

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
شب ایستاده است.
خیره نگاه او
بر چهارچوب پنجره من.
سر تا به پای پرسش، اما
اندیشناک مانده و خاموش:
شاید
از هیچ سو جواب نیاید.

دیری است مانده یک جسد سرد
در خلوت کبود اتاقم.
هر عضو آن ز عضو دگر دور مانده است ،
گویی که قطعه ، قطعه دیگر را
از خویش رانده است.
از یاد رفته در تن او وحدت.
بر چهرهاش که حیرت ماسیده روی آن
سه حفره کبود که خالی است
از تابش زمان.
بویی فساد پرور و زهر آلود
تا مرزهای دور خیالم دویده است.
نقش زوال را
بر هرچه هست، روشن و خوانا کشیده است.
در اضطراب لحظه زنگار خورده ای
که روزهای رفته در آن بود ناپدید،
با ناخن این جسد را
از هم شکافتم،
رفتم درون هر رگ و هر استخوان آن
اما از آنچه در پی آن بودم
رنگی نیافتم.

شب ایستاده است.
خیره نگاه او
بر چارچوب پنجره من.
با جنبش است پیکر او گرم یک جدال .
بسته است نقش بر تن لب هایش
تصویر یک سوال. سهراب سپهری
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
مینویسم
ان لحظه که
دل تنگت هستم
ارام
اشکهایم را پاک میکنم
و تنها
به خود میگویم
ارام باش
و تنها به اسمان مینگرم
به این دلخوشیکه
شاید
تو نیز به اسمان
نگریسته باشی
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
مینویسم
سخت دل تنگت بودم هستم و خواهم بود
مینویسم
زندگی بی تو دیگر برایم بی معناتر از گذشته شده
مینویسم
دوباره
تنها شدم دوباره ندارمت
مینویسم
مرگ تنها ارزویم شده
 

70arezu

عضو جدید
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
برای تو مینویسم
تو که
همه زندگی من هستی
تو که
خیلی دل تنگتم
دوستت دارم
میخواهم
بگویمت
بمان
کنارم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سکوتم دلیل بر فراموشی نیست

ای نشسته در عمق جان و دل

با تو هماره بودن برایم همیشگیست

مرا اینگونه آرام و صبور مبین

دریای درونم مشوش و طوفانیست

اگر میگریزند ز دستانم واژه ها

برای اینست که حرفهایم گفتنی نیست

یکدم نیستم ز یاد تو غافل ،هرجا میروم همانجایی

این همان ،عشق، احساس جاودانیست

بیا باهم کمی صمیمانه بگوییم

از همان رازهایی که میان من و تو پنهانیست .


 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
انقدر
در من حضور داری که
بی انتهاست
دوستت دارم
دلم همین را میخواهد
سخن گفتن
از رازهای پنهانی میان من و تو
اری همین را میخواهم
کمی صمیمانه بگوییم
 

maryam**n

عضو جدید
سهم انسان از هستی به وسعت قلب مهربان اوست...

بی شک تمام هستی سهم توست ...

چون مهربان ترین قلب دنیا را داری...
 

seashell

عضو جدید
می شمارم

دانه دانه باران را

در خیابانهای بی تـــو....

وقتی

آوار می شود ،

جنونی که تازگی ندارد،،

بر ســـرم ...

خراب تر ازین نمی شوم ، این روزها ...
 

seashell

عضو جدید
واژه هایم رنگ باران دارد

وقتی از تـــــــــــــو مینویسم

قلبم خیس دلتنگی ست

و

چشمانم طوفانی ...
 

seashell

عضو جدید
مـانــدنــم چـه سـود ؟!!
خــودم را در مــیان ِ آرزوهــایت نیــافتم !!
 

seashell

عضو جدید
بهانه نوشتن شدی و حالا

ساده نوشتم و نفهمیدی

از تو نوشتم و شک کردی!

برای تو نوشتم و تنها شدم

و حالا از تنهایی ها مینویسم ...
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این روزها شبیه شیشه ی ماشین شده ام!


خرد و تکه تکه شده ام

اما از هم نمی پاشــــــــم

ولی شکسته ام
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یه حرفایی هست

که نباید انتظار داشته باشی بشنوی !

نباید توقع داشته باشی که برات بنویسمش !

بعضی حرفا رو باید بفهمی !

باید درک کنی ... حس کنی حتی ..!

بعضی حرفا
د ر د داره گفتنشون !...
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بـــ ه هــــیچ عشقـــ ی دیگــــر ایــــمان ندآرمـ


کــــآفـر شدـه اَم…

گـــناهش پــــآیِ تـــو
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
چشمانم را
به سوی جاده دوخته ام
تا بیایی و مرا
در اغوش بگیری
و اهسته
در گوشت نجوا کنم
دوست دارم
عزیزم
 

dey68

عضو جدید
کاربر ممتاز
برایت آرزو مى‌کنم که عاشق شوى،
و اگر هستى، کسى هم به تو عشق بورزد،
و اگر اینگونه نیست، تنهاییت کوتاه باشد،
و پس از تنهاییت، نفرت از کسى نیابى،
آرزومندم که اینگونه پیش نیاید ......
 

زهره ه

عضو جدید
کاربر ممتاز
به آسمان که نگاه می کنم...


دلم آرام می شود...که تو هم زیر همین سقفی...
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوجین کار سرم ریخته،

اول باید خورشید را باید به آسمان سوزن کنم

و بعد منت ماه را بکشم تا به شب برگردد،

سپس باد ها را هل بدهم تا دوباره وزیدن بگیرند

وَ آنقدر با گل ها حرف بزنم، تا به یاد بیاورند , روزی زیبا بوده اند...

بعد از تو این دنیِا, یک دنیـــــــــا کار دارد, تا دوباره, دنیا شود .
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا