برایت مینویسم
چقدر دل تنگت هستم
اما چه سود
که حتی نمیبینی مرا
چقدر دوستت دارم
اما چه سود که
هرگز نخواهی شنید
دلم میخواست بگویم
چقدر دل تنگت هستم
تو که زندگی من هستی
اما چه سود که
زندگیت نیستم
دلم میخواست
ارام بر گوشه ای بنشینم و ان
لحظات که
سخت دل تنگت میشوم
نگاهت کنم
اما چه سود
که این را هم
نمیگذاری
اما بدان
عزیزترینم
تا ابدیت تو را
فقط فقط تو را دوست میدارم
حال
هر چقدر
دلت میخواهد
مرا بخند
مرا انکار کن
به هر کس میرسی
بگو که مزاحمت شده ام
به او میرسی
بگویش که نگران نباش من تو را عاشقم نه او را
او تنها مزاحمی بیچاره بیش نیست
او تنها یه ابله کوچک هست
دیگر مهم نیست هر چه
دوست داری
به او بگو
اما بالاخره روزی میرسد که
باور کنی
چقدر دوستت میدارم
و چقدر در لحظات نبودنت
دل تنگت هستم
و تو حتی
نمیدانی
چقدر دل تنگت هستم
اما خوب میدانم دل تنگش هستی
پس ارام باش
و راحت میدانم
چه کنم