برای تو می نویسم

وضعیت
موضوع بسته شده است.

hasan 69

عضو جدید
زندگی، نقطه سر خط* بی وفاییت شده عادت
تو نوشته بودی دیدار* سه تا نقطه تا قیامت
زندگی، نقطه سر خط* تلگرافی شده نامه ات
قلبم و مچاله کردی* لایه نقطه چین نامه ات
عزیزم نقطه ته خط* برو با خیال راحت
به تو تقدیم این ترانه* عوض جواب نامه ات
با سی و دو حرف دلگیر* مختصر مفید و ساده
گفتی که سایه عشقت* از سرم خیلی زیاده
زیر درد و خط کشیدی* ضربدر زدی رو اسمم
تا بدونم که به عشقت* تا که جون دارم طلسمم
روی یک کاغذ بی خط* حرفای خسته به نوبت
روی سرزمین نامه ات* حرف ت کرده قیامت
ت مثه تو مثه تردید* ت مثه آخره طاقت
مثه تنهایی مثه تب* مثل آخره خیانت
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عشق ؛چه زیبا بود اگر با تو بود.
عشق ؛چه زیبا بود اگر فقط یکبار، فقط یکباردر چشمانت نشانی از آن می دیدم.
عشق ؛چه زیبا بود اگر تنها قلبت برای من میتپید.
عشق ؛چه زیبا بود اگر دستانت گرمی میداد به دستانم.
عشق ؛چه زیبا بود اگر طنین صدای زیبایت در گوشم یک بار دیگر می پیچید.
عشق ؛چه زیبا بود اگر مثل قدیم یک بار به لبانت دوستت دارم را می آوردی.
عشق ؛چه زیبا بود اگر من را لایق دیدن چشمانت میدانستی.
عشق ؛چه زیبا بود اگر فقط من بودم و تو بودی و دیگر خدا
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

در من جاری ست
ترانه عشق
و اغاز می شود با اهنگ باران
و چه زیباست دستهای تو
وقتی که تقدیر مرا ورق می زنی
لبریزم از تو خیسم از باران
با تو تکرار می شوم
و چون پرستوی بی قرار اشیانه می کنم بر شانه های تو
در عبای تنهای خود می پیچم
و پروانه های نیمه جانم را در اغوش می کشم
و چه زیباست دستهای تو
وقتی که پلی می سازی تا خود ماه
برای به اغوش کشیدن پروانه های نیمه جان
لبر یزم از تو خیسم از باران
با تو تکرار می شوم
در عشق با اهنگ باران
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
عشق زیبا میشود
انجا که
میخواهم
همه وجودم را لبریز کنم از عشق تو
عشق زیبا میشود
انجا که
لبریز میشوم
از حضور گرمت
از گرفتن دستانت
و به زبان اوردن
دوستت دارم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدايا بازهم پا درمياني كن

ميان شمع و پروانه...

كه يا عشق از دل پروانه پرگيرد

و يا بادي رسد بر شمع ديوانه...

خدايا مهرباني كن...

كمي پا در مياني كن.
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
چقدر دلم میخواهد
پروانه ای بودم
تا انچنان
دورت بگردم تا
از گرمای تو بسوزم
و ایچنین عشق را نشان دهم
 

parisa+

عضو جدید
عکســـــت را نگــــاه میکنــــم آخ کــــه ایــــن عکـــس پیـــر نمیشـــود

امــــــا ، پیـــــــرم میکنــــد
 

parisa+

عضو جدید
حسودم،
به انگشت‌هایت
وقتی موهایت را مرتب می‌کنند
حسودم،
به چشم‌هایت
وقتی تو را در آینه می‌بینند
...
و حسودم،
به زنی که رد شدن از لنزهای رنگی‌اش
رنگ پیراهنت را عوض می‌کند
چه‌کار کنم؟

من زنِ روشنفکری نیستم
انسانی غارنشینم،
که قلبم هنوز در سرم می‌تپد؛
- که بادی که پنجره‌های خانه‌ام را به هم می‌کوبد،
روزی اگر موهای دیگری را پریشان کرده باشد چه؟
و بارانی که باریده و نباریده تورا یادم می‌آورد،
روزی اگر دیگری را یادت بیاورد چه؟ -
حسودم

و هی می‌ترسم از تو
از خودم
از او
می‌ترسم و هی شماره‌ات را می‌گیرم
و صدای زنی ناشناس
که شاید عطر تو از گل‌های پیراهنش می‌چکد
که شاید بوی تو از انگشتانش می‌چکد
که شاید حروف نام تو از لبانش می‌چکد
هر لحظه از دسترسم دورترت می‌کند
تو دور می‌شوی

من فرو می‌روم در غار تنهایی‌ام
کنار وهمِ خفاشی که این روزها
دنیایم را وارونه کرده‌ست.
 

parisa+

عضو جدید
حرف‌های ما هنوز ناتمام ....
تا نگاه می‌کنی :
وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی!
پیش از آن‌که با خبر شوی
لحظه‌ی عزیمت تو ناگزیر می‌ شود
آی .....
ای دریغ و حسرت همیشگی
ناگهان
چقدر زود
دیر می‌شود!
 

parisa+

عضو جدید
از هــمــان اول

مي آيــنــد کــه بــرونــد

مي آيــنــد کــه نــمــانــنــد

يــادت بــاشــد

هــيــچ وقــت دل نــبــنــدي بــه بــودنــشــان

چــون وقــتــي بــرونــد

تــو مــي مــانــي و دلــي کــه

ديــگــر تــا ابــد


دل نــمــي شــود بــرايــت
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
تو را دوست میدارم
هر لحظه با یادت
زندگی را سر میکنم
و لحظات دلتنگی
بی حرف تماشایت میکنم
 

smart student

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به دوران بازنشستگی ام نزدیک می شوم...
باز هم دوباره به یاد تو می نشیم
ولی
یادت بماند خودم را بازخرید کردم!
از نو می سازمش...
smart student
 

parisa+

عضو جدید
بدون سیب

کاشف جاذبه می شدم،

تنها اگر :

من و تو و نگاهـــــــــــــــــــــ ــــت،

قبل از نیوتن بودیـــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــم
 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گفتی که معنای عشق در انتظار است و در فاصله ها
و من تمام اين فاصله ها را با صبر و انتظار.. به تماشا نشسته ام
چه رازيست در اين فاصله.. نمی دانم
که هر چه ميگذرد مرا شيداتر می کند
و من؛ شيدا می مانم
بگذار از عشق سخن نگويم؛
بگذار وسعتش را در حصار کلمات محدود نکنم......
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتی سایه تو بالای سر من است،

دیگر هیچ آفتابی نمیتواند مرا بسوزاند...

تو را دوست دارم و بس،

ای که عاشقی با تو زیباست و بی تو بی معنی...
 

محدثه یوسفی

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
زندگیمو با تو تقسیم کردم اما تو
از دلم پنهون می کردی آرزوهاتو
این جدا بودن تقصیر منه یا تو
باورش سخته تویی که عاشقم بودی
………
 

seashell

عضو جدید
از لای پرده هرچه می بینم
نزدیک تر از آنست که تو باشی
و دوریت را با هر تقویمی تخمین می زنم
باران های موسمی آغاز می شوند
پناه می دهم از دست باد
ابرهای فراری را
به اتاقی که کفاف دلتنگی ام را نمی دهد
و دستمال خیسم را به جا نمی آورد
اگر این شبها
کسی به سراغت آمد
پشت شیشه ی قهوه خانه منتظرت ایستاد
و ابرهای بی حرکت را به خمیازه کشاند
دستش را سفت بگیر و بیا
چشم های من آنقدر سیاه هستند
که سال ها بتوانی مخفیانه در آن ها زندگی کنی
 

seashell

عضو جدید
می دانی ؟
وقتی قبل از برگشتن فعل رفتنی در کار باشد
محبت خراب می شود
محبت ویران می شود
محبت هیچ می شود
باور کن
یا برو
یا
بمان


اما اگر
رفتی ...
هیچ وقت برنگرد.

هیچ وقت
............
 

pakmojtaba

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هدیه‌ام از تولد، گریه بود
خندیدن را تو به من آموختی

سنگ بوده‌ام، تو کوهم کردی

برف می‌شدم، تو آبم کردی

آب می‌شدم، تو خانه دریا را نشانم دادی

می‌دانستم گریه چیست

خندیدن را

تو به من هدیه کردی.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


این روزا خیلی تنهام، خیلی داغونم


هست کسی که مثل من دلش

نه برای کسی،

نه برای عشقی،

نه برای جایی…

نه برای چیزی!

بلکه دلش برای خودش تنگ شده…

برای خود خودش
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به " تـــــــــــــو " کـــــه میرســـــم ...!

مکـــث میکنـــــم ...!

انگـــــار در " زیباییــ ــت " چیـــــزی را ,

جـــــا گذاشتـــــه ام !

مثلــــــــــا"...

در صـــ ــدایت ... آرامـــــ ـــش

در چشـ ــــم هایـــــت ... زندگـــــ ـــی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تقدیم به کسی که دنیام باهاش بهشته...

مَنْ نمی فَهممــ چرا هیچْ کسْــ نمی نویسَدْ از "مَردها"

از چشمْــ ها و شانه ها و دستْ هایشانــ...

از آغوششانــ...از عطرِ تنشانــ...

از صِدایشانــ...از دلگرمی هایشانــ...

پُر رو می شوند؟؟خُبْ بشوند...

مگرْ خودِ ما با هر دوستتْ دارمْ

گفتن هایشان تا به آسِمانْـــ نرفته ایمــ؟

مگرْ ما با اتکاء ِ همینــ دستْ ها

هَمینْــ نگاه ها و هَمینْــ آغوش ها

در بزنگاه های زندگی سَر پا نمانده ایمــ؟

مَنــ بلد نیستمــ در سایه دوستتْ داشته باشمــ.

منْــ میخواهمْــ خواستنمــ گوشِ فلکْ را کرْ کند

منْــ میخواهمْــ همه بدانند که

"مَردِ منــ" بی همتاستْ...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تقدیم به کسی که دنیام باهاش بهشته...

مَنْ نمی فَهممــ چرا هیچْ کسْــ نمی نویسَدْ از "مَردها"

از چشمْــ ها و شانه ها و دستْ هایشانــ...

از آغوششانــ...از عطرِ تنشانــ...

از صِدایشانــ...از دلگرمی هایشانــ...

پُر رو می شوند؟؟خُبْ بشوند...

مگرْ خودِ ما با هر دوستتْ دارمْ

گفتن هایشان تا به آسِمانْـــ نرفته ایمــ؟

مگرْ ما با اتکاء ِ همینــ دستْ ها

هَمینْــ نگاه ها و هَمینْــ آغوش ها

در بزنگاه های زندگی سَر پا نمانده ایمــ؟

مَنــ بلد نیستمــ در سایه دوستتْ داشته باشمــ.

منْــ میخواهمْــ خواستنمــ گوشِ فلکْ را کرْ کند

منْــ میخواهمْــ همه بدانند که

"مَردِ منــ" بی همتاستْ...
مــن زنم...
شبیــه همان زنــی که فـروغ میگـفت... زنــی تنــها در آســتانه فصلــی سرد...
لبخــندهایم تلخند...
بغـض هایم سنگینند...
سکـوت هایم پر از معنایند...
افکـارم شکسته اند...
دسـتانم همیشه سردند...
اشـک هایم داغ داغند...
کــابوس هایم رعشه آورند...
دردهایــم مهلکند...
مــرا لمس کن...!
امــا نه تنم را...!
تنـهاییـم را لمس کن...!
کمــی...فقط کمی باورم کن...
وقتــی زجه میزنم گوش هایت را نگیر...!
وقتــی گریه میکنم چشم هایت را نبند...!
مــرا با تمام وجودت بفهم...
بــودن من حادثه کوچکی نیست...!
اتفــاقیست که هیچکس آن را درک نکرد...!
امــا تو به این حادثه ساده نگاه نکن...!
آری...
مـن زنـــم...
زنـی با دردهای درک نشده...
زنـی با فریـادهای به گوش نرسیده...
زنـی که هرگز نه دیـده شد...نه شنیـده شد...
زنـی پـریشـان با درونی آشفتـه...!
من زنم...
شبیـه همـان زنـی که فــروغ میگـفت... زنــی تـنـها در آستانه فصلـــی سرد...
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
برایت مینویسم
اما واژ] ای به ذهنم نمیرسد
هرگز نگفتم
وقتی دوری از من
وقتی
دوباره میبینمت
تمام پر میشود
از حرف اما تنها
با تمام وجود دلم میخواهد
تماشایت کنم
تا دلتنگیم
کاسته شود
تنها
کلامی که مینویسم
دوستت دارم
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا