باران

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوســـت داشتنت بوی ِ بــــــاران می داد

همـان قدر بی مقدمــه

همـان قدر بی دغدغــه

فقط

یادت باشد مثل ِ بــــــــاران

مـــَرا بـــی واسطه دوســـت داشته باشـــی !
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
باران قشنگ است

اما نه برای دلهای زخم خورده ..
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چه هــوای سنگینــی دارد امشــب!

دارد و نــدارد.. دلــم هــوای بــاران را..

هــوای تـــو!


دردی حــس نمی کنــم.. اما

زندگیــم آســان نیــست..
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

بــــاران که می بارد تمام کوچـــه های شهر پر از فریاد من است



که می گویم:


من تنهـــــا نیستم ,


تنهــــا منتظرم

!
 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
اینکه چقدر از آنروز ها گذشته ،
یا اینکه چقدر هر دویمان عوض شده ایم،
یا اینکه هرکداممان کجای ِ دنیا افتاده ایم...
اصلا مهم نیست.. !
باز باران که ببارد ،
هر وقت که میخواهد باشد ،
دلم هوایت را میکند ...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

تلنگر کوچکی است بـــــــــــآران


وقتی فراموش می کنیم


آسمان کجاست . !!
.
.
.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

دیشب که باران آمد...

میخواستم سراغت را بگیرم!

اما..

خوب میدانستم این بار هم که پیدایت کنم ,

باز زیر چتر دیگرانی ...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

ﻧﻴﺎ ﺑـــﺎﺭاﻥ ...

ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ اﺵ ﻧﻜﻦ!

ﻣﻦ و اﻭ ﻣـــــﺎ ﻧﺸﺪﻳﻢ... !!


 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
باران ببار
در گوشه ای از این
دنیا
من هستم و تو و یادش
که هر روز زندگیش میکنم
نمیدانی چه
لذتی دارد
وقتی باران هست
خودش هست و من
روی نیمکتی در پارک مینشینیم
و تا میتوانیم
سر به اسمان میگیریم
تا تمام صورتمان
را بشویی تا کسی
نبیند
اشکهایمان را
 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
چتر می خواستم چکار

منی که خیس خاطرت بودم

باران بهانه ام بود

دستهایت سقف دلتنگیم شود

-وای باران مرا برد

و تو ندانستی

مرا هراسی از بارش نبود

که آغوشت می خواستم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد



با نیمی از زندگی
به راه باران می روم
که کو کوی دلم را
در خود غرق می کند
کجاست شبان چشمانت
که آوای نی لبک اش
رؤیاهای گم شده ام را
به خانه باز آرد
و مرا از دشت باد بر دارد ؟!
... در جستجوی تو من
به تعداد نیمکت های دنیا
در خستگی ها پراکنده ام
که شاید تو هم
خسته می شویُ بنشینی !
زیرا عشق می داند
زمان تا ابد
از آنِ ما نخواهد بود !

"پرویز صادقی"

 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
باران که می آید
حضور مبهم یک هیچ مرا فرا می گیرد
تپش های قلبم به شماره می افتد
دم می رود و بازدم به سختی باز می گردد
دلم سخت می گیرد.
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
بهناز جعفری


امشب تمام وسعت باران فدای تو
اصلا هوای شرجی گیلان فدای تو

امشب حیاط خانه ی مان بغض می کند
یعنی صدای گریه ی گلدان فدای تو

تق تق ت تق دوباره به در می زند کسی
دستان مشت کرده ی مهمان فدای تو

هر شب عبور می کنی از زیر پلک هام
چشمان خیس کنج خیابان فدای تو


یک شب بیا به خلوت خاکستری من
این میز و فال قهوه و فنجان فدای تو

می خواهم عاشقانه بمیرم در این سکوت
شرم و حیای دختر گیلان فدای تو.


 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم یک روزابری بدون باران میخواهد
تاهمه آسمان را از دوریت گریه کنم.
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
دخترک زیر
باران قدم
میزد
نه حرفی میزد نه
کاری میگرد
تنها
تماشا میکرد
هر بار
به یاد ان
نیمکت
میافتاد
همان که
او را با عشقش اشنا نمود
همان که
تا اسمش میامد
دخترک سرخ میشد
اما
خبر
عروسیش را که
شنید
داشت
دیوانه میشد
باورش نمیشد
همه زندگیش همه
هستیش
عاشق دیگری بوده باشد
اما
با چشمهای خود دید
کنار همان
نیمکت
مورد علاقه اش
پسر را در لباس دامادی و دختری در لباس عروس
تنها زیر باران
قدم میزد
نگاه میکرد
اما قلبش
را جا گذاشته بود
کنار نیمکت
و به سختی
قدمهایش را بر میداشت
دخترک باران را دوست میداشت
و حال بیش از
گذشته
عاشق
باران بود
 

نگار پاستور

متخصص میکروبیولوژی
خاطرم نیست که از بارانی

یا اهل نسیم.

هر چه هستی گذرا نیست

هوایت بویت.

فقط آهسته بگو

با دلم می مانی . . .؟
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هی باران !

دلت را خوش نکُن به ذوق مردم از باریدنت

این جماعت زمانی تورا میخواهند که برایشان صرف داشته باشی

وقتی دلشان تورا میخواهد که هوا گرم باشد

زمین خُشک باشد


همین که خیسشان کُنی ُ لباسشان کثیف شود

همین که ناخواسته ضرر برسانی

همین که برنامه هایشان را لغو کُنی

تو را به فُحش خواهند کشید

اما نگران نباش !

تو تنها نیستی

رفتارشان با مَن هم شبیه توست !
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

دیشب !
به تو فکر کردم به ابرا ، به بادها
به هوای بی " تو "

که دیروز ای رفیق قدیمی
تو شهرم بارون زد ، بارون زد ، بارون زد

منو این خاک و آب و هوا
چه عاشقانه می خوانیم
ترانه های غم انگیز رفتن....
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
باران ببار
ارام ببار
در گوشم بخوان
صدایت خوب هست
ارام از
دل تنگیهایم
برایت خواهم گفت
تو نیز
مرا
سخت
در اغوش بفشار
تا
این غم
کمی
ارام گیرد
خودت میدانی
غمم
از چیست
اشکهایم از چیست
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
باران در گوش خیابانها مینوازد
در میان گلها شوری برپا میکند
در میان بیشه صدای زندگی را
فریاد میکند
در میان کوهساران زندگی را با طراوت میکند
باران ببار بر این زندگی
تا
زندگی
جانی بگیرد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بغضهای مرطوب مرا باور کن ،

این باران نیست که میبارد ،

صدای خسته ی قلب من است که از چشمان آسمان بیرون میریزد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلــم می خــواهد بـــاور کنم

زندگــی مــن و تــو بــه هم ربـط دارد ...

اگــر بی ربــط بــود ،

هیــچ وقت خــدا ما را به هــم نشــان نمــی داد !
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بـاران کمــی آهستــه تــر

اینجــا کســی در خـانـه نیسـت

مــن هستــم

و

تنهــایــی

و

دردی کــه نــامـش زنـدگیســت ...
 
بالا