paeeizan
اخراجی موقت
يبار سوار تاكسي شدم من عقب نشستم 2تا آقا هم پشت ماشين بغل من نشستن يه آقايي هم جلو نشسته بود ..راستش از همون اول كه وارد ماشين شدم اين راننده يك مداحي تند گذاشته بود منم كلي حرس ميخوردم آخه نه شهادت بود نه محرم...هي ميخواستم بگم آقاي راننده لااقل خاموشش نميكني صداشو كم كن ولي اون 2تا آقاي بغل دستيم يه جوري برميگشتن وبه من نگاه ميكردن ترسيدم تازه اون جلوييه هم هر چند لحظه با نگاش ميخواست منو بخوره...خلاصه تا به مسيرم رسيدم كلي ترسيدم وحرس خوردم وقتي به مقصدم رسيدم خوشحال پريدم از ماشين بيرون وليييييييييييييييييي....با اينكه ماشين از من خيلي دور شده بود هنوز صداي مداحي تو گوشم بود .....يه دفعه به خودم اومدم دستمو كردم تو جيبم وموبايلمو در آوردم ديدم بلللللللللللله وقتي نشستم تو ماشين گوشيم دگمه playروشن شده و.........................حتما اون آقايون تو ماشين ميگن اين دختره خل شده مداحي گذاشته....هههههههههههههههه