1trust
عضو جدید
دوست بزرگوار! مشخص است که شما در رابطه با فلسفه و منطق مطالعه ندارید.شما گزاره هایی را به عنوان فرض قرار می دهید که خودشان ابتدا باید ثابت شوند.وجود خداوند از نظر شما بسیار بدیهی است چون که همه چیز را با دید ساده انگارانه می بینید.دید شما دیدی است که بسیاری همانند شما دارند.به خودت نگاه کن.خودت را کی خلق کرده؟! خدا.پس وجود خدا بدیهی است! یعنی واقعا دانش شما از فلسفه در این حد است؟
لطفا در رابطه با برهان نظم مطالعه بفرمایید چون مطمئنم برهان نظم را خیلی سطحی و پیش افتاده مطالعه کرده اید وگرنه اگر به فروم های مذهبی هم سر بزنید خود کارشناسان مذهبی هم دیگر به این برهان متوسل نمی شوند.اینگونه صحبت کردن فقط زمان من و شما را تلف می کند.
اگر بنده تمایلی به بحث در رابطه با خداشناسی ندارم نه اینکه قصد فرار از جوابگویی داشته باشم بلکه محیط اینجا را مناسب چنین بحث هایی نمی بینم چرا که این بحث ها نیازمند دانش فلسفی و مطالعه نظرات فیلسوفان است. بنده ادعای فیلسوف بودن ندارم اما با مطالعه اندکم به وضوح می بینم که اصلا طرف مقابل مطالعه ای در رابطه با خداشناسی نداشته چون مثلا برهان نظم را دیگر هیچ فیلسوفی برای اثبات خالق ازش استفاده نمی کند.چنین بحث هایی پر از مغالطه مصادره به مطلوب و گزاره های غیرمنطقی اثبات نشده اند که به عنوان پیش فرض در نظرگرفته شده اند.
برای همین بهتر است که من و شما در رابطه با خدا بحث نکنیم و در رابطه با مسائل کلی تری بحث کنیم.
ببخشید من میون کلامتون وارد شدم ، آخه صحبت از منطق وفلسفه کردین که خوشم اومد چون از این راه ادم بخواد دین رو بشناسه خیلی خوبه و در خود قرآن هم اشاره شده "ادعُ الی سبیل ربِّک بالحکمة والموعظة الحسنه و جادلهم بالتی هی احسن... نحل125" در این آیه صریحا به منطق اشاره میکند
شعری هم علامه طباطبایی در این رابطه دارند:
حق ومیزان در عدد یکسان بود آری آنچه حق بود ،میزان بود
هرچه میزان است،آن عین حق است هردو از یک اصل مصدر، مشتق است
مصدری کو صرف عدل است وصد نی بود بود در وی تفریط، نی شَتت
جز حق اندر انفس وآفاق چیست غیر میزان اندر این نُه طاق چیست
آنچه بینی کاندر این ارض وسماء براساس حق ومیزانی به پاست
آدمی را حق ومیزانی بود تاکه اندر راه انسانی بود
دانستی کو علم میزان است وداد علم منطق باشد که نیکو نهاد
قرآن وعرفان وبرهان از هم جدا نیست.
در عهد یونان باستان سوفیست ها یکسری انسانهایی بودند که با بازی الفاظ مردم را سرگرم میکردند اولین کسی که جلوی اینها پاشد سقراط بود و خیلی جالب است که خود را سوفیست نمی نامید بلکه "فیلسوف" می نامید یعنی من دوستدار حکمتم، فیلسوف ها از این به بعد برنامشون شروع شد و از آن میرسد به افلاطون وبعد شاردش اسطو. چینشی که منطق ارسطویی می دهد هنوز که هنوزه کسی نتونسته دست ببرد توش.
البته مسلمان های کج فهمی که همیشه مقابل حقایق عرفانی و برهانی می ایستادند ارسطو را لعن نفرین میکردند و امام صادق این کارشان را نکوهش کردو فرمودند خدا ارسطو را رحمت کند و او را ستایش میکردند که از باب حکمت صنع به حکمت صانع رسید.
دوست عزیز نهج البلاغه پر است از گزاره های منطقی شما که خودتون بیشتر آشنا هستید.
بازم ببخشید اگه وقتتونو گرفتم. یا حق