امروز روز جهانی خاطرهاست.بیان تو

رز سیاه

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه روز بابام خروسک گرفته بود خواهرم هم خیلی شلوغ میکرد بابام عصبانی شد اومد داد بزنه ساکت صداش درنیومد ما هم از خنده ترکیدیم
 

tamar

عضو جدید
دايي جونم خدا رحمتش کنه
تنها دوست ، فاميل و همدمم در سخترين لحظه ها بود که بعد از پدر و مادرم دوستش داشتم
خدا رحمتش کنه ( اگه دوست داشتين يه صلوات بفرستين )
بعد فوتش که تو يه تصادف بود شش ماه بعد دخترش به دنيا اومد که الان عاشقشم اونم من و همسرم رو خيلي دوست داره وقتي زبون باز کرد اولين اسمي که گفت اسم بردارش و بعد اسم من و همسرم بود اونو خيلي دوست دارم براي سلامتيش دعا کنين
 

raheleh-bano

عضو جدید
دايي جونم خدا رحمتش کنه
تنها دوست ، فاميل و همدمم در سخترين لحظه ها بود که بعد از پدر و مادرم دوستش داشتم
خدا رحمتش کنه ( اگه دوست داشتين يه صلوات بفرستين )
بعد فوتش که تو يه تصادف بود شش ماه بعد دخترش به دنيا اومد که الان عاشقشم اونم من و همسرم رو خيلي دوست داره وقتي زبون باز کرد اولين اسمي که گفت اسم بردارش و بعد اسم من و همسرم بود اونو خيلي دوست دارم براي سلامتيش دعا کنين
خدا روحه دایی تونو شاد کنه.:smile:
و دخترشو براتون نگه داره.:smile:
 

asiabadboy

عضو فعال
کاربر ممتاز
سلام به همگی.:D:king:
اولین چیزی که از هر کی که دوستش دارید تو ذهنتون می یاد بگید.:w30:

دوست داشتنو بی خیال ....

یه روز تو یونی .... ییهو دیدیم رفیقمون رفت تو دبلیو سی .... مام سریع خودمونو رسوندیم اونجا .... رفتیم داخل .... دیدیم از کابین دو صدا میاد .... من با یکی از بچه ها افتابه پلاستیکیه کابین سوم رو برداشتیم تا نصفه پر کردیم از بالا انداختیم تو کابین دوم .... یکی گفت اوخ .... مام هرهر خندیدیم ....
یهو دیدیم رفیقمون از کابین چهارم اومد بیرون گفت e بچه ها اینجایید .... :confused:
 

mr.abooli

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوست داشتنو بی خیال ....

یه روز تو یونی .... ییهو دیدیم رفیقمون رفت تو دبلیو سی .... مام سریع خودمونو رسوندیم اونجا .... رفتیم داخل .... دیدیم از کابین دو صدا میاد .... من با یکی از بچه ها افتابه پلاستیکیه کابین سوم رو برداشتیم تا نصفه پر کردیم از بالا انداختیم تو کابین دوم .... یکی گفت اوخ .... مام هرهر خندیدیم ....
یهو دیدیم رفیقمون از کابین چهارم اومد بیرون گفت e بچه ها اینجایید .... :confused:
یکی میره دستشوئی
میبیته آفتابه ها به صف شدن
یکی رو برمی داره یارو صاحابش می گه این نه اونو بردار
خلاصه میرهگلاب به روتون بر می داره وقتی می یاد بیرون میگه آقا چی فرقی داشتن می گه هیچی
فرقش اینه که من اینجا رییسم:biggrin:
حالا اینجا کی رییسه؟:D
 

شقایق21

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یکی میره دستشوئی
میبیته آفتابه ها به صف شدن
یکی رو برمی داره یارو صاحابش می گه این نه اونو بردار
خلاصه میرهگلاب به روتون بر می داره وقتی می یاد بیرون میگه آقا چی فرقی داشتن می گه هیچی
فرقش اینه که من اینجا رییسم:biggrin:
حالا اینجا کی رییسه؟:D

:w15:
شیطون شدی:w01:
چه خبره:w07:
نکنه با تابه خانومت زده تو سرت:w02:
 

شقایق21

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از بحث جدی خسته شدم می خوام الکی خوش باشم میبینی اواتارو:biggrin:


کار خوبی میکنی منم خیلی وقته اینجوریم :w11:
بزن بر طبل بیعاری که آن هم عالمی دارد:w01:
بابا ما که تو زندگی هستیم مشکلاتمون از این بروبچ مجرد بیشتره پس باید بیعار باشیم دیگه وگرنه پیر میشیم:w02:
 

mr.abooli

عضو جدید
کاربر ممتاز
کار خوبی میکنی منم خیلی وقته اینجوریم :w11:
بزن بر طبل بیعاری که آن هم عالمی دارد:w01:
بابا ما که تو زندگی هستیم مشکلاتمون از این بروبچ مجرد بیشتره پس باید بیعار باشیم دیگه وگرنه پیر میشیم:w02:
یه خاطره بگو البته شادشو:biggrin:
 
بالا