دوستان خوبم فروغ و سارا و ...
خودتون که بهتر میدونین فقط در این تایپیک از بدیهای ازدواج گفته شده و بیشتر ترویج عدم ازدواج از یه دید سطحی بود که به جای اینکه بیاد مسائل رو درست بررسی کنه با پاک کردن صورت مسئله (ازدواج) برای خودش راه حلی پیدا کنه!
خب طبیعتا من انتظار داشتم با موقعیت هایی که امروزه زنان نسبت به زنان گذشته دارن جنبش زنان ایرانی رو به بلوغ برسونن ولی با خوندن این حرفها و همچنین حرفهایی تو تایپیکهای دیگه احساس میکنم از مسیر خودش منحرف شده!
و.....
و نا امیدی من به همین خاطر بود!
خب بعضی از مسائل که مطرح کردید درسته ولی مختص جامعه ی ایرانی نیست!
و به اکثریت جوامع برمیگرده ولی جامعه ی ایرانی در طول این 100 سال در حال گذار از یه جامعه ی سنتی به مدرنیته بوده و طبیعتا دنیای مدرنیته تفکر مدرنتیه رو مطلبه و ایجاد تفکر مدرنیته در ذهن انسانها زمان بر است و به خصوص در جامعه ما که حکومت رو افرادی اداره میکنند که هر چند از مدرنیزاسیون استفاده میکنند ولی در القای تفکر سنتی به جامعه تلاش میکنند و این باعث میشه که مسائل مهم اجتماعی در تقابل این دو تفکر مدرنیته و سنتی و جریان سوم که مخلوطی از هر دوست قرار بگیره.
خب این به کنار؛
اکثریت دخترهایی که نظرات خودشون رو مطرح کردند اگر بخوایم جمع بندیش کنیم این بود که ازدواج باعث محدودیت در زندگیشون میشه! و..(بررسی تک تک نظرات فعلا به کنار)
خب شما این محدودیت رو گسترش دادید و به این نتیجه رسیدید که اگر نمیخوام وارد این محدودیت بشیم راهش عدم ازدواج و از گذری دیگر برای جبران این عدم ازدواج وجود خانواده ی فعلی (پدر و مادر) پیش کشیدیدو...
در مورد محدودیتی که اشاره کردید و عاملش را مردان ایرانی رو به عدم دریافت صحیح از نیازهای یه زن دونستید؛
تا قسمتی درست و تا قسمتی اشتباه هست!
1-قسمت درست رو من در گذار از تفکر سنتی به مدرنیته و بلوغ تفکر سنت + مدرنیته میدونم که نیاز به زمان است و اینکه چنین تفکری در ذهنیت مردان ایرانی(و هم زنان) نهادینه بشه نیاز به زمان دارد!
2-ولی قسمت اشتباه که به برداشتتون از ازدواج برمیگرده باید این رو بگم که:
وقتی کسی ازدواج میکنه وارد یه مرحله ی جدیدی از زندگی خودش شروع شده که الان باید تصمیم بگیره ولی با زوج خویش!
ازدواج برای دو نفر میتونه سازنده باشه و باعث موفقیت هر زوجی در زندگی بشه که شاید قبل از اون بهش نرسیده بود و میتونه مخرب باشه و باعث عدم موفقیت زوج در زندگی بشه!
.
حال اگر این دو قسمت (1و2) باعث این تفکر بشه که ازدواج عاملی نه تنها سازنده بلکه مخرب در پیشرفت زندگی افراد است به جز ضررهای جبران ناپذیری که به اجتماع میزنه و از حوصله ی متن خارجه اینه که نه تنها چیزی درست نشه و جامعه به سمت انحراف خودش بره.
.
اینکه در ازدواج شرط اصلی همون تفاهم هست درسته ولی باز به دید شما به ازدواج برمیگرده که اگر ازدواج رو عاملی مثبت تلقی و موارد اون بشمارید ازدواج میتونه سازنده شه و در غیر اینصورت ...
من نمیتونم همه خوبیهای ازدواج رو بگم ولی در زندگی همیشه انسان به کسی نیاز داره که به اون کمک کنه و به اون اعتماد به نفس بده و پشتش باشه و از همه مهمتر اون رو بفهمه! و زمانی رو برای انرژی گرفتن از یه نفر داره و ... که این خلا رو پدر و مادر نمیتونن پر کنن! و...
البته نقش مهم مسائل جنسی رو نمی تونیم تو جریان ازدواج نادیده بگیریم که یکی از موارد اون بقای نسل است و شاید قویترین پارامتر تاثیر گذار در ادامه ی یه زندگی است!
اینکه مسائل جنسی رو به این صورت بگیرید که بعد ها پیش پا افتاده خواهد شد دید کاملا اشتباهی است!( البته منظور من تامین جنسی با لحاظ حل کردن مشکلات زندگی است)
و نباید دیدن به مسائل جنسی با همسر خودتون فقط دید تامینی باشه و گرنه اینکه با یه فرد غریبه س.ک داشته باشی یا یه همسر فرقی نداره و.....
به هر حال
با ازدواج کردن هر چند زندگی پدری خود را از دست میدهید ولی حالا زندگی جدیدی رو بدست می آورید که خود میخواهید درست کنید!
درست کردن این زندگی به عهده ی خودتان و تفکرتان از زندگی مشترک برمیگردد!
هر چه پایه های فکریتان از زندگی مشترک قوی تر باشد علاوه بر ساختن زندگی خود ؛ محرکی برای فعالیتهای اجتماعیتان و موفقیتهایتان در زندگی است!
در کل
سعی کنید مسائلی که به عنوان مشغله ی ذهنیتان از ازدواج هستند حل کنید نه اینکه صورت مسئله رو پاک کنید!
امیدوارم منظور خودم رو رسونده باشم.
موفق و پیروز باشید!

یا حق