امامت در آیینه قرآن و حدیث

M.Adhami

عضو جدید
کاربر ممتاز
فكر ميكنم جواب آقاي مسعود به شبه اثبات امامت حضرت(ع) از قرآن كامل و قانع كننده باشه..ممنون ميشم اگر جواب ايشون رو هم بگذاريد!

من اگه بخوام جواب ایشون رو بدم
دوباره همون آیه با نکاتی که پست کردم رو میزارم
چون کامل و قانع کنندس
چی بگم باز
از کتابای اهل تسنن بگم میگید ضعیفه -اختلاف داره
از خودمون بگم میگید باطلید
شما بگو چی بگم؟؟
از نظر من دیگه همچی رو کنار بذارم
چیزی که از ائمه بهم برسه برام قابل اعتماد تره
تشیع ادعا می کنین اونا معصوم بودن(و چیزی هم از اونا نشنیدم که در تناقض با قرآن و پیامبر باشه) و همواره دلسوزانه جان و مال برای اسلام دادند
شما ادعا می کنی که بزرگان شما معصوم نبودن(یعنی اشتباه توشون هست)
------------------
هر چی فکر می کنم هر روز که اگر این دو گزینه روبروم باشه کدوم رو انتخاب می کنم
باز می بینم گزینه اول رو انتخاب می کنم.
 

kalla

عضو جدید
من اگه بخوام جواب ایشون رو بدم
دوباره همون آیه با نکاتی که پست کردم رو میزارم
چون کامل و قانع کنندس
چی بگم باز
از کتابای اهل تسنن بگم میگید ضعیفه -اختلاف داره
از خودمون بگم میگید باطلید
شما بگو چی بگم؟؟
از نظر من دیگه همچی رو کنار بذارم
چیزی که از ائمه بهم برسه برام قابل اعتماد تره
تشیع ادعا می کنین اونا معصوم بودن(و چیزی هم از اونا نشنیدم که در تناقض با قرآن و پیامبر باشه) و همواره دلسوزانه جان و مال برای اسلام دادند
شما ادعا می کنی که بزرگان شما معصوم نبودن(یعنی اشتباه توشون هست)
------------------
هر چی فکر می کنم هر روز که اگر این دو گزینه روبروم باشه کدوم رو انتخاب می کنم
باز می بینم گزینه اول رو انتخاب می کنم.
خوبه خودتون هم ميگيد تشيع ادعا ميكنن ائمه معصوم بودن...اين فقط يك ادعاست كه براي ردش هزاران دليل عقلي و غير عقلي هست...مثلا شما ادعا داريد ائمه علم غيب مطلق دارند و از قلب تمام انسانها با خبرند! در واقع اين صفت الاهي رو به ائمه نصبت ميديد! و هزار جور صفت ديگه كه فقط شايسته ذات الله متعال است...ويك دليل خيلي ساده و قابل فهمش اينه كه به قول خودتون همه ائمه يا شهيد شدن يا مسموم شدن و...كسي كه علم غيب داره چطور ميتونه مسموم بشه!!؟؟در واقع خداوند به پيامبر امر ميكند كه بگو" اگر من علم غيب داشتم قطعا از آن به نفع خود استفاده ميكردم وبراي خود خير زيادي جمع ميكردم و هيچ زياني به من نميرسيد" در حالي كه دو دندان پيامبر اكرم جنگ شهيد شد..ثابت ميكند كه پيامبر هم علم غيب نداشت بلكه به واسطه وحي از اوضاع با خبر ميشد...اميدوارم پاسخ آقاي مسعود رو كامل مطالعه بكنيد و بدون تعصب قضاوت كنيد..هرچند طرز تفكر شما هرچه باشد نه به من سودي ميرساند و نه زياني..
 

M.Adhami

عضو جدید
کاربر ممتاز
خوبه خودتون هم ميگيد تشيع ادعا ميكنن ائمه معصوم بودن...اين فقط يك ادعاست كه براي ردش هزاران دليل عقلي و غير عقلي هست...
بفرما؟
جامعه نیاز به امامی دارد که خود اشتباه نمی کند(معصوم است---در زمان غیبت نزدیک ترین فرد به معصوم انتخاب میشود)
مثلا شما ادعا داريد ائمه علم غيب مطلق دارند و از قلب تمام انسانها با خبرند!
جالب شد خودم نمی دونستم!!!---عالم به غیب مطلق خداست برادر من--مگه مطلق برای غیر خدا بکار میره؟
در اینجا نیز اشتباه میکند چون تنها بفکر مخالفت هستین

باندازه ای علم به غیب دارند که خدا بهشون عنایت می کنه
در واقع اين صفت الاهي رو به ائمه نصبت ميديد!
صفت مطلق بکسی نسبت داده نشد-و همچنین درکنار صفت خدا گفته نشده
و هزار جور صفت ديگه كه فقط شايسته ذات الله متعال است...
بله کسی نگفته ندین-من خودم دیدن اهل تسنن خودشون اسم بچه هاشونو زیاد کمال و جمال انتخاب میکنن مگه اینا صفت خداوندی نیست؟؟
همچنین رحمان رحیم حبیب ناصر و غیره
وقتی ما بکسی بگوییم عالم یعنی این صفت مطلق است ؟؟؟ نه خیر --بیشتر دقت کن
ويك دليل خيلي ساده و قابل فهمش اينه كه به قول خودتون همه ائمه يا شهيد شدن يا مسموم شدن و...كسي كه علم غيب داره چطور ميتونه مسموم بشه!!؟؟در واقع خداوند به پيامبر امر ميكند كه بگو" اگر من علم غيب داشتم قطعا از آن به نفع خود استفاده ميكردم وبراي خود خير زيادي جمع ميكردم و هيچ زياني به من نميرسيد" در حالي كه دو دندان پيامبر اكرم جنگ شهيد شد..ثابت ميكند كه پيامبر هم علم غيب نداشت بلكه به واسطه وحي از اوضاع با خبر ميشد...اميدوارم پاسخ آقاي مسعود رو كامل مطالعه بكنيد و بدون تعصب قضاوت كنيد..هرچند طرز تفكر شما هرچه باشد نه به من سودي ميرساند و نه زياني..
كلا اين شما بودی که پراکنده گویی می کرده
صحبت من سر اصل امامت هستش شما میای در مورد غیب می گی این خودش یه بحث جداست
هرچند طرز تفكر شما هرچه باشد نه به من سودي ميرساند و نه زياني..
شما جواب من به پست های قبلی خودتون رو خوندین؟؟
ای خدا از اوضاع باخبر می شد یعنی علم به غیب پیدا می کرد دیگه(کسی گفت علم به همه غیب؟؟)
ذَلِكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيبِ نُوحِيهِ إِلَيكَ وَمَا كُنْتَ لَدَيهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَهُمْ يمْكُرُونَ
وحی مگه فقط برای پیامبرا میاد؟؟؟
جواب بدین دیگه؟

آقای محترم از تشیع هم میگی مستند بگو

تا جواب پست های قبلی رو ندادی جواب جدید نذار
 

M.Adhami

عضو جدید
کاربر ممتاز
رد شبهات اثبات امامت حضرت علی (رض) در قرآن

1-شبهه پیرامون سوره نساء آیه 59

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّـهَ وَأَطِيعُوا الرَّ‌سُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ‌ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُ‌دُّوهُ إِلَى اللَّـهِ وَالرَّ‌سُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّـهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ‌ ذَٰلِكَ خَيْرٌ‌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا ﴿النساء: ٥٩﴾ ، ای اهل ایمان اطاعت کنید از فرمان خدا و اطاعت کنید از فرمان رسول خدا و فرماندارانتان، و چون در چیزی کارتان به گفتگو و نزاع کشد به حکم خدا(قرآن) و رسول(سنت) باز گردید اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید این کار(رجوع به حکم خدا و رسول) برای شما بهتر و خوش عاقبت تر خواهد بود.

مراجع شیعه، اولی الامر را در حقیقت همان امام معصوم و من عندالله می دانند، سوال اینجاست که کلمه منکم در آیه چیست؟ چون منکم یعنی از خودتان، یعنی اولی الامر و حاکمی از خودتان و این با عقیده شیعیان در تضاد است و طبق این عقیده باید مثلا در آیه من اهل بیت نبی می آمد نه منکم، چون همه که امام و معصوم نیستند و اصلا خودتان یعنی ما و بقیه مردم عادی و مشخص است که مردم عادی با امامان خارق العاده شیعه تفاوتی از زمین تا آسمان دارند، خلقت ما از خاک است ولی خلقت امامان از نور است!! ما معصوم نیستیم در صورتیکه امامان معصوم از ذره ای سهو و خطا هستند!! ما کرامات یا معجزه ای نداریم ولی از هر انگشت امامان اعمال خارق العاده ای بیرون می آید!! در ضمن معنای منکم با توجه به آیات دیگر روشن می شود، در سوره انفال آیه75 آمده: وَالَّذِينَ آمَنُواْ مِن بَعْدُ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ مَعَكُمْ فَأُوْلَئِكَ مِنكُمْ..........، و كسانی كه بعدا ايمان آورده و هجرت نموده و همراه شما جهاد كرده ‏اند اينان از زمره شمايند(پس نگفته فقط اهل بیت یا فقط علی و فرزندانش جزء منکم می شوند)، در انتهای آیه59 سوره نساء آمده که چون در چیزی کارتان به گفتگو و نزاع کشید به حکم خدا و رسول بازگردید، سوال اینجاست که مگر کسی حق دارد با امامی که معصوم از خطا است نزاع کند؟ مگر سخن امامان معصوم همچون وحی نیست؟ پس چگونه می توان با ایشان نزاع داشت؟

در آیه باید چنین می آمد که هرچه امام معصوم گفت فوری اطاعت کنید، همانطور که در مورد پیامبر صلی الله علیه وسلم همینگونه آمده است و امر به اطاعت او شده است و آیا در جایی به مخالفت و نزاع با پیغمبر اسلام اشاره شده و این امر را عادی شمرده یا برعکس از آن نهی نیز شده است؟
اصلا شان نزول این آیه بخاطر تنازع با فرمانده است، اطاعت از خدا و رسول که از اول تا آخر قرآن ذکر شده و هرکس این را می داند، پس موضوع اصلی همان تنازع با حاکم است و چنانچه امام همچون رسول بود که تنازع با او ممکن نبود و چرا برای الله و رسول کلمه اطیعوا آمده است، ولی برای اولی الامر نیامده است؟ اگر اولی الامر از جانب خداست پس چرا اطیعوا ندارد؟ در آیه آمده اولی الامر منکم، یعنی حاکمی از خودتان، چرا بجای منکم، منا نیامده؟ یا چرا من اهل بیت نبی نیامده است؟ در آیه به تنازع با این اولی الامر اشاره شده و راه رفع اختلاف نیز بیان شده است(یعنی ارجاع دادن اختلاف به کتاب و سنت)

سوال اینجاست که مگر می شود با شخص معصوم نزاع داشت؟ و مگر اطاعت او واجب نیست؟ کسانی می گویند: چه بسا این نزاع و اختلاف بر سر همان موضوع خلافت باشد!! ما می گوییم خلافت حضرت علی که به زعم شما غصب می گردد و او اولی الامر نمی شود تا کسی بخواهد با او اختلاف کند و خلافت او پس از 25 سال نیز مورد قبول شما نیست و چنانچه قبول داشتید که دیگر مشکلی وجود نداشت، شما تنها خلافت بلافصل را می خواهید. هیچ یک از امامان شیعه نیز (به جز علی و حسن که آن نیز بطور بلافصل نبوده) خلافت نداشته اند تا بخواهیم ایشان را مصداق این آیه بدانیم و ائمه شیعه اولی الامر نبوده اند تا کسی بخواهد با ایشان پیرامون خلافتشان مخالفت کند.

در ضمن بعضی ها حضرت علی را قرآن ناطق می دانند و حتی فهم قرآن را مستلزم وجود اهل بیت می دانند، خوب بازگشت به قرآن دیگر یعنی چه؟ مثل این است که با خود قرآن اختلاف کنیم و برای رفع این اختلاف دوباره به همان قرآن بازگردیم!!! آیا این عقاید شما مضحک نیستند؟!! تازه وقتی افراد بخواهند اختلاف موجود را به کتاب و سنت ارجاع دهند، چیزی پیرامون خلافت الهی علی در کتاب و سنت پیدا نمی کنند و پس از آن باید چه کنند؟ و اختلاف را به کجا ارجاع دهند؟(لابد به انجیل؟!!)

در این آیه خداوند می فرماید در صورت اختلاف و منازعه با اولی الامر موضوع مورد اختلاف را به کتاب و سنت ارجاع دهید. سوال ما این است که اگر ائمه همان اولی الامر هستند و اگر معصومند و اگر عالم به غیب هستند و اگر در خصوص فهم قرآن محال است اشتباه کنند، بنابراین ادامه آیه باید اینگونه می آمد که در صورت منازعه و اختلاف موضوع را به اولی الامر ارجاع دهید یا اینکه با اولی الامر نباید منازعه و مخالفت کنید(همانگونه که با خدا و رسول نباید مخالفت کنید) و یا اینگونه می آمد که فرمان و نظر اولی الامر در حقیقت همان فرمان و نظر خداست. آری اگر عقیده شما درست است چرا خداوند نعوذبالله موضوع را اینقدر پیچانده است؟!! و اگر با اولی الامر می توان مخالفت کرد، پس اطاعت کو؟! پس تکلیف اطاعت کردن چه می شود؟!

اطاعتی که در ابتدای آیه در مورد خدا و رسول ذکر شده و شما آنرا برای اولی الامر نیز الزامی و واجب می دانید و این اطاعت را در راستای همان اطاعت خدا و رسول می دانید که در آیه ذکر شده است.(چنانکه طبرانی به سند صحیح از حضرت علی نقلکرده است که او از حضرت رسول پرسیده است:اگر حادثه ای برایم روی داد و حکم آن در قرآن و سنّت(به صراحت) نیامده باشد، می فرمایید چطور عمل کنم؟ حضرت صلی الله علیه وسلم فرمود: (برای ارائه حکمی واحد) از میان دانشمندان مؤمن ومتقی شورایی تشکیل دهید، مبادا تنها به رأی خودت آنرا فیصله دهی(به نقل از تفسیر المنار ج5 ص 196) و همچنین ابن القیم در اعلام الموقعین ج1 ص 84 می گوید: هرگاه خلفای راشدین با مسأله ای روبرو می شدند که دربارهآن نصی در قرآن و حدیث نبود، اصحاب را جمع می کردند و سپس آن مسأله را میان آنها به مشورت قرار می دادند، وقتی به رأی واحدی می رسیدند آنرا اعلام واجرا می کردند(به تاریخ البدایه و النهایه ابن کثیر ج 7 ص 394 و انسابالاشراف اثر احمد بن یحیی بلاذری ص 100 نیز نگاه کنید)




خداوند متعال می فرماید: « قُلْ أَطيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْكافِرينَ. ـــ بگو: از خدا و رسولش اطاعت كنيد! و اگر سرپيچى كنيد، خداوند كافران را دوست نمى‏دارد.» (آل‏عمران:32)

و باز فرمود: « يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في‏ شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْويلاً. ـــ اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! اطاعت كنيد خدا را! و اطاعت كنيد رسولش را و اولو الأمر را ! و هر گاه در چيزى نزاع داشتيد، آن را به خدا و پيامبر بازگردانيد (و از آنها داورى بطلبيد) اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان داريد! اين(كار) براى شما بهتر، و عاقبت و پايانش نيكوتر است.» (النساء:59)

طبق این آیات

اوّلاً
ولایت نبیّ اکرم(ص) عین ولایت خداست لذا اطاعت از او عین اطاعت از خداست.

ثانیاً
ولایت اولوالامر نیز مثل ولایت رسول الله است. لذا در عبارت « أطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ » اطیعوا را تکرار نکرد ؛ چون اطاعت از هر دو یکی است. و نیز در ادامه نفرمود: هنگام اختلاف ، آن را به خدا و رسول و اولوالامر برگردانید ؛ بلکه تنها خدا و رسول را مطرح ساخت که شاهد است بر یکی بودن حکم رسول و اولوالامر.

ثالثاً
در این آیه ، خدا خواسته که مسلمین هنگام نزاع و اختلاف ، به کلام خدا و پیامبر خدا رجوع کنند نه به نظر مردم. ولی برخی از مسلمین صدر اسلام که در مساله ی امامت اختلاف کردند به جای رجوع به قرآن و حدیث غدیر و حدیث ثقلین و حدیث منزلت و امثال آن ، كه حكم پيامبر بود ، به نظر گروه اندكی از مردم رجوع نمودند.


موضوع مثل روز غدیر واضح و روشن بیان شده و از زبان رسول خدا تفشیر -شان نزول هم موجود است ولی باز خلفا برای اثبات حقانیتشان کتمان کردند-ولی متوجه نشدند حق همیشه یکیست

مشروعیت و مقبولیت
اگه انتقادی هم راجع به تایپک بالا دارین ایجا بگین
چون هنوز کامل نشده است


تفسیر نمونه سوره نسا آیه 59

اين آيه و چند آيه بعد، درباره يکى از مهمترين مسائل اسلامى ، يعنى مساءله رهبرى بحث مى کند و مراجع واقعى مسلمين را در مسائل مختلف دينى و اجتماعى مشخص مى سازد.

نخست به مردم با ايمان دستور مى دهد که از خداوند اطاعت کنند، بديهى است براى يک فرد با ايمان همه اطاعتها بايد به اطاعت پروردگار منتهى شود، و هر گونه رهبرى بايد از ذات پاک او سرچشمه گيرد، و طبق فرمان او باشد، زيرا حاکم و مالک تکوينى جهان هستى او است ، و هر گونه حاکميت و مالکيت بايد به فرمان او باشد (يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله ).

در مرحله بعد، فرمان به پيروى از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى دهد، پيامبرى که معصوم است و هرگز از روى هوى و هوس ، سخن نمى گويد، پيامبرى که نماينده خدا در ميان مردم است و سخن او سخن خدا است ، و اين منصب و موقعيت را خداوند به او داده است ، بنابراين اطاعت از خداوند، مقتضاى خالقيت و حاکميت ذات او ولى اطاعت از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مولود فرمان پروردگار است و به تعبير ديگر خداوند واجب الاطاعة بالذات است ، و پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) واجب الاطاعه بالغير و شايد تکرار اطيعوا در آيه اشاره به همين موضوع يعنى تفاوت دو اطاعت دارد (و اطيعوا الرسول )

و مرحله سوم فرمان به اطاعت از (اولواالامر) مى دهد که از متن جامعه اسلامى برخاسته و حافظ دين و دنياى مردم است .

اولواالامر چه کسانى هستند؟!

درباره اينکه منظور از اولواالامر چيست در ميان مفسران اسلام سخن بسيار است که مى توان آن را در چند جمله خلاصه کرد:

1 - جمعى از مفسران اهل تسنن معتقدند که منظور از اولواالامر زمامداران و حکام و مصادر در امورند، در هر زمان و در هر محيط، و هيچ گونه استثنايى براى آن قايل نشده اند و نتيجه آن اين است که مسلمانان موظف باشند از هر حکومتى به هر شکل پيروى کنند، حتى اگر حکومت مغول باشد.

2 - بعضى ديگر از مفسران مانند نويسنده تفسير المنار و تفسير فى ظلال القرآن و بعضى ديگر معتقدند که منظور از اولوا الامر نمايندگان عموم طبقات ، حکام و زمامداران و علما و صاحب منصبان در تمام شئون زندگى مردم هستند، اما نه بطور مطلق و بدون قيد و شرط بلکه اطاعت آنها مشروط به اين است که بر خلاف احکام و مقررات اسلام نبوده باشد.

3 - به عقيده بعضى ديگر منظور از اولى الامر زمامداران معنوى و فکرى يعنى علما و دانشمندانند، دانشمندانى که عادل باشند و به محتويات کتاب و سنت آگاهى کامل داشته باشند.

4 - بعضى از مفسران اهل تسنن معتقدند که منظور از اين کلمه منحصرا خلفاى چهارگانه نخستينند، و غير آنها را شامل نمى شود، و بنابر اين در اعصار ديگر ولى الامر وجود خارجى نخواهد داشت .

5 - بعضى ديگر از مفسران ، اولواالامر را به معنى صحابه و ياران پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى دانند.

6 - احتمال ديگرى که در تفسير اولواالامر گفته شده اين است که منظور فرماندهان لشکر اسلامند.

7 - همه مفسران شيعه در اين زمينه اتفاق نظر دارند که منظور از اولوا الامر، امامان معصوم ميباشند که رهبرى مادى و معنوى جامعه اسلامى ، در تمام شئون زندگى از طرف خداوند و پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به آنها سپرده شده است ، و غير آنها را شامل نمى شود، و البته کسانى که از طرف آنها به مقامى منصوب شوند و پستى را در جامعه اسلامى به عهده بگيرند، با شروط معينى اطاعت آنها لازم است نه به خاطر اينکه اولواالامرند، بلکه به خاطر اينکه نمايندگان اولواالامر مى باشند.

اکنون به بررسى تفاسير فوق به طور فشرده مى پردازيم :

شک نيست که تفسير اول به هيچ وجه با مفهوم آيه و روح تعليمات اسلام سازگار نيست و ممکن نيست که پيروى از هر حکومتى بدون قيد و شرط در رديف اطاعت خدا و پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) باشد، و به همين دليل علاوه بر مفسران شيعه ، مفسران بزرگ اهل تسنن نيز آن را نفى کرده اند.

و اما تفسير دوم نيز با اطلاق آيه شريفه سازگار نيست ، زيرا آيه اطاعت اولواالامر را بدون قيد و شرط لازم و واجب شمرده است .

تفسير سوم يعنى تفسير اولواالامر به علما و دانشمندان عادل و آگاه از کتاب و سنت نيز با اطلاق آيه سازگار نيست ، زيرا پيروى از علما و دانشمندان ، شرائطى دارد از جمله اينکه گفتار آنها بر خلاف کتاب و سنت نباشد، بنابراين اگر آنها مرتکب اشتباهى شوند (چون معصوم نيستند و اشتباه مى کنند) و يا به هر علت ديگر از حق منحرف شوند، اطاعت آنها لازم نيست ، در صورتى که آيه اطاعت اولواالامر را به طور مطلق ، همانند اطاعت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم )، لازم شمرده است ، به علاوه اطاعت از دانشمندان در احکامى است که از کتاب و سنت استفاده کرده اند بنا بر اين چيزى جز اطاعت خدا و پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نخواهد بود، و نيازى به ذکر ندارد.

تفسير چهارم ( منحصر ساختن به خلفاى چهارگانه نخستين ) مفهومش اين است که امروز مصداقى براى اولوا الامر در ميان مسلمانان وجود نداشته باشد، به علاوه هيچگونه دليلى براى اين تخصيص در دست نيست .

تفسير پنجم و ششم يعنى اختصاص دادن به صحابه و يا فرماندهان لشکر نيز همين اشکال را دارد يعنى هيچگونه دليلى بر اين تخصيص نيز در دست نيست .

جمعى از مفسران اهل تسنن مانند محمد عبده دانشمند معروف مصرى به پيروى از بعضى از کلمات مفسر معروف فخر رازى خواسته اند، احتمال دوم (اولواالامر همه نمايندگان طبقات مختلف جامعه اسلامى اعم از علماء، حکام و نمايندگان طبقات ديگر است ) را با چند قيد و شرط بپذيرند، از جمله اينکه مسلمان باشند (آنچنان که از کلمه (منکم ) در آيه استفاده مى شود) و حکم آنها بر خلاف کتاب و سنت نباشد، و از روى اختيار حکم کنند نه اجبار، و موافق با مصالح مسلمين حکم نمايند، و از مسائلى سخن گويند که حق دخالت در آن داشته باشند (نه مانند عبادات که مقررات ثابت و معينى در اسلام دارند) و در مساءلهاى که حکم مى کنند، نص ‍ خاصى از شرع نرسيده باشد و علاوه بر همه اينها به طور اتفاق نظر بدهند .

و از آنجا که آنها معتقدند مجموع امت يا مجموع نمايندگان آنها گرفتار اشتباه و خطا نمى شوند و به عبارت ديگر مجموع امت معصومند، نتيجه اين شروط آن مى شود که اطاعت از چنين حکمى به طور مطلق و بدون هيچگونه قيد و شرط همانند اطاعت از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) لازم باشد، (و نتيجه اين سخن حجت بودن اجماع است ) ولى بايد توجه داشت که اين تفسير نيز اشکالات متعددى دارد، زيرا:

اولا - اتفاق نظر در مسائل اجتماعى در موارد بسيار کمى روى مى دهد، و بنابر اين يک بلاتکليفى و نابسامانى در غالب شئون مسلمين بطور دائم وجود خواهد داشت ، و اگر آنها نظريه اکثريت را بخواهند بپذيرند، اين اشکال پيش مى آيد اکثريت هيچگاه معصوم نيست ، و بنابراين اطاعت از آن به طور مطلق لازم نميباشد .

ثانيا - در علم اصول ثابت شده ، که هيچگونه دليلى بر معصوم بودن مجموع امت ، منهاى وجود امام معصوم ، در دست نيست .

ثالثا - يکى از شرائطى که طرفداران اين تفسير ذکر کرده بودند اين بود که حکم آنها بر خلاف کتاب و سنت نباشد، بايد ديد تشخيص اين موضوع که حکم مخالف سنت است يا نيست با چه اشخاصى است ، حتما با مجتهدان و علماى آگاه از کتاب و سنت است ، و نتيجه اين سخن آن خواهد بود که اطاعت از اولوا الامر بدون اجازه مجتهدان و علماء جايز نباشد، بلکه اطاعت آنها بالاتر از اطاعت اولوا الامر باشد و اين با ظاهر آيه شريفه سازگار نيست .

درست است که آنها علما و دانشمندان را نيز جزء اولوا الامر گرفتهاند، ولى در حقيقت مطابق اين تفسير علما و مجتهدان به عنوان ناظر و مرجع عاليتر از ساير نمايندگان طبقات شناخته شده اند نه مرجعى در رديف آنها، زيرا علما و دانشمندان بايد بر کار ديگران از نظر موافقت با کتاب و سنت نظارت داشته باشند و به اين ترتيب مرجع عالى آنها خواهند بود و اين با تفسير فوق سازگار نيست .

بنابراين تفسير فوق از جهات متعددى مواجه با اشکال است :

و تنها تفسيرى که از اشکالات گذشته سالم ميماند تفسير هفتم يعنى تفسير اولوا الامر به رهبران و امامان معصوم است ، زيرا اين تفسير با اطلاق وجوب اطاعت که از آيه فوق استفاده ميشود کاملا سازگار است ، چون مقام عصمت امام ، او را از هر گونه خطا و اشتباه و گناه حفظ ميکند، و به اين ترتيب فرمان او همانند فرمان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) بدون هيچگونه قيد و شرطى واجب الاطاعه است ، و سزاوار است که در رديف اطاعت او قرار گيرد و حتى بدون تکرار اطيعوا عطف بر رسول شود. جالب توجه اينکه بعضى از دانشمندان معروف اهل تسنن از جمله مفسر معروف فخر رازى در آغاز سخنش در ذيل اين آيه ، به اين حقيقت اعتراف کرده ، ميگويد:

(کسى که خدا اطاعت او را به طور قطع و بدون چون و چرا لازم بشمرد حتما بايد معصوم باشد، زيرا اگر معصوم از خطا نباشد به هنگامى که مرتکب اشتباهى ميشود خداوند اطاعت او را لازم شمرده ، و پيروى از او را در انجام خطا لازم دانسته ، و اين خود يک نوع تضاد در حکم الهى ايجاد ميکند، زيرا از يک طرف انجام آن عمل ممنوع است ، و از طرف ديگر پيروى از اولوا الامر لازم است ، و اين موجب اجتماع امر و نهى ميشود.

بنابراين از يک طرف ميبينيم خداوند اطاعت فرمان اولوا الامر را بدون هيچ قيد و شرط لازم دانسته و از طرف ديگر اگر اولوا الامر معصوم از خطا نباشند چنين فرمانى صحيح نيست ، از اين مقدمه چنين استفاده ميکنيم که اولوا الامر که در آيه فوق به آنها اشاره شده حتما بايد معصوم بوده باشند .

فخر رازى سپس چنين ادامه ميدهد که اين معصوم يا مجموع امت است و يا بعضى از امت اسلام ، احتمال دوم قابل قبول نيست ، زيرا ما بايد اين بعض را بشناسيم و به او دسترس داشته باشيم ، در حالى که چنين نيست و چون اين احتمال از بين برود، تنها احتمال اول باقى ميماند که معصوم مجموع اين امت است ، و اين خود دليلى است بر اينکه اجماع و اتفاق امت حجت و قابل قبول است ، و از دلائل معتبر محسوب ميشود.

همانطور که مى بينيم فخر رازى با اينکه معروف به اشکالتراشى در مسائل مختلف علمى است دلالت آيه را بر اينکه اولوا الامر بايد افراد معصومى باشند پذيرفته است ، منتها از آنجا که آشنائى به مکتب اهل بيت (عليهمالسلام ) و امامان و رهبران اين مکتب نداشته اين احتمال را که اولوا الامر اشخاص معينى از امت بوده باشند ناديده گرفته است ، و ناچار شده که اولوا الامر را به معنى مجموع امت (يا نمايندگان عموم طبقات مسلمانان ) تفسير کند، در حالى که اين احتمال قابل قبول نيست ، زيرا همانطور که گفتيم اولوا الامر بايد رهبر جامعه اسلامى باشد و حکومت اسلامى و حل و فصل مشکلات مسلمين به وسيله او انجام شود و ميدانيم حکومت دستجمعى عموم و حتى نمايندگان آنها به صورت اتفاق آراء عملا امکانپذير نيست ، زيرا در مسائل مختلف اجتماعى و سياسى و فرهنگى و اخلاقى و اقتصادى که مسلمانان با آن روبرو هستند، به دست آوردن اتفاق آراء همه امت يا نمايندگان آنها غالبا ممکن نيست ، و پيروى از اکثريت نيز پيروى از اولوا الامر محسوب نميشود، بنا بر اين لازمه سخن فخر رازى و کسانى که از دانشمندان معاصر عقيده او را تعقيب کرده اند اين ميشود که عملا اطاعت از اولوا الامر تعطيل گردد، و يا به - صورت يک موضوع بسيار نادر و استثنائى درآيد. از مجموع بيانات فوق نتيجه ميگيريم که آيه شريفه تنها رهبرى پيشوايان معصوم که جمعى از امت را تشکيل ميدهند اثبات ميکند . (دقت کنيد)

پاسخ چند سؤ ال

در اينجا ايرادهائى به تفسير فوق شده که از نظر رعايت بى طرفى در بحث بايد مطرح گردد:

1 - اگر منظور از اولوا الامر، امامان معصوم باشند با کلمه اولى که به معنى جمع است سازگار نيست ، زيرا امام معصوم در هر زمان يک نفر بيش نمى باشد.

پاسخ اين سؤ ال چنين است زيرا امام معصوم در هر زمان اگر چه يک نفر بيش نيست ولى در مجموع زمانها افراد متعددى را تشکيل ميدهند و ميدانيم آيه تنها وظيفه مردم يک زمان را تعيين نميکند.

2 - اولوا الامر مطابق اين معنى در زمان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) وجود نداشته ، و در اين صورت چگونه فرمان به اطاعت از وى داده شده است ؟

پاسخ اين سؤ ال از گفته بالا نيز روشن ميشود، زيرا آيه منحصر به زمان معينى نيست و وظيفه مسلمانان را در تمام اعصار و قرون روشن ميسازد، و به عبارت ديگر ميتوانيم چنين بگوئيم که اولوا الامر در زمان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) خود پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) بود زيرا پيغمبر اکرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) دو منصب داشت يکى منصب رسالت که در آيه به عنوان اطيعوا الرسول از او ياد شده و ديگر منصب رهبرى و زمامدارى امت اسلامى که قرآن به عنوان اولوا الامر از آن ياد کرده ، بنابراين پيشوا و رهبر معصوم در زمان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) خود پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) بود که علاوه بر منصب رسالت و ابلاغ احکام اسلام ، اين منصب را نيز به عهده داشت ، و شايد تکرار نشدن اطيعوا در بين رسول و اولوا الامر خالى از اشاره به اين معنى نباشد، و به عبارت ديگر منصب رسالت و منصب اولوا الامرى دو منصب مختلف است که در وجود پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) يکجا جمع شده ولى در امام از هم جدا شده است و امام تنها منصب دوم را دارد.

3 - اگر منظور از اولوا الامر امامان و رهبران معصوم است ، پس چرا در ذيل آيه که مسئله تنازع و اختلاف مسلمانان را بيان ميکند ميگويد: (فان تنازعتم فى شى ء فردوه الى الله و الرسول ان کنتم تومنون بالله و اليوم الاخر ذلک خير و احسن تاويلا: اگر در چيزى اختلاف کرديد آن را به خدا و پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) ارجاع دهيد اگر ايمان به پروردگار و روز بازپسين داريد، اين براى شما بهتر و پايان و عاقبتش نيکوتر است -
همانطور که ميبينيم در اينجا سخنى از اولوا الامر به ميان نيامده و مرجع حل اختلاف تنها خدا ( کتاب الله ، قرآن ) و پيامبر (سنت ) معرفى شده است .

در پاسخ اين ايراد بايد گفت : (اولا) اين ايراد مخصوص تفسير دانشمندان شيعه نيست بلکه به ساير تفسيرها نيز با کمى دقت متوجه ميشود و ثانيا شکى نيست که منظور از اختلاف و تنازع در جمله فوق ، اختلاف و تنازع در احکام است نه در مسائل مربوط به جزئيات حکومت و رهبرى مسلمين ، زيرا در اين مسائل مسلما بايد از اولوا الامر اطاعت کرد (همانطور که در جمله اول آيه تصريح شده ) بنابراين منظور از آن اختلاف در احکام و قوانين کلى اسلام است که تشريع آن با خدا و پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) است زيرا ميدانيم امام فقط مجرى احکام است ، نه قانونى وضع ميکند، و نه نسخ ميکند، بلکه همواره در مسير اجراى احکام خدا و سنت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) است ، و لذا در احاديث اهلبيت (عليهمالسلام ) ميخوانيم که اگر از ما سخنى بر خلاف کتاب الله و سخن پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نقل کردند هرگز نپذيريد، محال است ما چيزى بر خلاف کتاب الله و سنت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) بگوئيم ، بنا بر اين نخستين مرجع حل اختلاف مردم در احکام و قوانين اسلامى خدا و پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) است که بر او وحى ميشود و اگر امامان معصوم بيان حکم ميکنند، آن نيز از خودشان نيست بلکه از کتاب الله و يا علم و دانشى است که از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به آنها رسيده است و به اين ترتيب علت عدم ذکر اولوا الامر در رديف مراجع حل اختلاف در احکام روشن ميگردد.

گواهى احاديث

در منابع اسلامى نيز احاديثى وارد شده که تفسیر اولوا الامر را به امامان اهلبيت تاييد ميکند از جمله :

مفسر مشهور اسلامى ابو حيان اندلسى مغربى ( متوفى سال 756 ) در تفسير بحر المحيط مينويسد که اين آيه در حق على (عليهالسلام ) و ائمه اهلبيت (عليهمالسلام ) نازل گرديده است .

1 - دانشمند اهل تسنن ابو بکر بن مؤ من الشيرازى در رساله اعتقاد (طبق نقل مناقب کاشى ) از ابن عباس نقل ميکند که آيه فوق درباره على (عليه السلام ) نازل شد، هنگامى که پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) او را (در غزوه تبوک ) در مدينه بجاى خود گذارد، على (عليه السلام ) عرض کرد: اى پيامبر ! آيا مرا همانند زنان و کودکان در شهر قرار ميدهى ؟ پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:
(اما ترضى ان تکون منى بمنزلة هارون من موسى حين قال اخلفنى فى قومى و اصلح فقال عزوجل و اولى الامر منکم :) آيا دوست ندارى نسبت به من همانند هارون (برادر موسى ) نسبت به موسى (عليه السلام ) بوده باشى ، آن زمانى که موسى به او گفت : در ميان بنى اسرائيل جانشين من باش و اصلاح کن ، سپس خداوند عزوجل فرمود: و اولى الامر منکم . شيخ سليمان حنفى قندوزى که از دانشمندان معروف اهل تسنن است در کتاب ينابيع المودة از کتاب مناقب از (سليم بن قيس ‍ هلالى ) نقل مى کند که روزى مردى به خدمت على (عليه السلام ) آمد و پرسيد: کمترين چيزى که انسان در پرتو آن جزء مومنان خواهد شد چه چيز است ؟ و نيز کمترين چيزى که با آن جزء کافران و يا گمراهان ميگردد کدام است ؟

امام فرمود : اما کمترين چيزى که انسان به سبب آن در زمره گمراهان درمى آيد اين است که حجت و نماينده خدا و شاهد و گواه او را که اطاعت و ولايت او لازم است نشناسد،
آن مرد گفت : (يا اميرالمؤ منين ) آنها را براى من معرفى کن ،على (عليهالسلام ) فرمود : همانها که خداوند در رديف خود و پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) قرار داده و فرموده (يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منکم .)

آن مرد گفت فدايت شوم باز هم روشنتر بفرما

على (عليه السلام ) فرمود: همانهائى که رسول خدا در موارد مختلف و در خطبه روز آخر عمرش از آنها ياد کرده و فرمود : (انى ترکت فيکم امرين لن تضلوا بعدى ان تمسکتم بهما کتاب الله و عترتى اهلبيتى ؛ من در ميان شما دو چيز بيادگار گذاشتم که اگر دست به دامن آنها بزنيد هرگز بعد از من گمراه نخواهيد شد کتاب خدا و خاندانم ).

2 - و نيز همان دانشمند در کتاب (ينابيع المودة ) مى نويسد که صاحب کتاب مناقب از تفسير مجاهد نقل کرده که اين آيه در باره على (عليه السلام ) نازل شده است .

3 - روايات متعددى در منابع شيعه مانند کتاب کافى و تفسير عياشى و کتب صدوق و غير آن نقل شده که همگى گواهى مى دهند که منظور از (اولواالامر) ائمه معصومين مى باشند و حتى در بعضى از آنها نام امامان يک يک صريحا ذکر شده است .

 
آخرین ویرایش:

M.Adhami

عضو جدید
کاربر ممتاز
2- آیا آيه : « إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ » در باره حضرت علی است؟

شیعه میگوید: آيه : (إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ ﴿الرعد: ٧﴾. «تو فقط بيم دهنده‏اى! و براى هر گروهى هدايت كننده‏اى است». درباره حضرت علی است یعنی رسول الله نذیر و علی هادی است ، جالب اینکه بهایی ها میگویند این آیه را درباره بهاء الله است!و این تعجبی ندارد، مذهب شیعه و مذهب بهایی هر دو از کیش های باطنی هستند و برای آیات معنی دلبخواهی را از بطن خود بیرون میکشند!!
شیعه میگوید:
سنی ها نیز سخن ما را میگویند، مثلا در کتاب «الفردوس» از ابن عباس روایت است که گفت: رسول خدا فرمود: هشدار دهنده من هستم، و هدایت‌گر علی است، ای علی هدایت‌شوندگان بوسیله تو هدایت می‌شوند. و چیزی شبیه همین را ابو نعیم هم روایت می‌کند، این حدیث به ولایت و امامت علی تصریح دارد.

پاسخ اهل سنت:
عجب!! نمیدانستیم که شیعه، شغل پیغمبری را بین رسول الله و حضرت علی تقسیم کرده و به هرکدام یک وظیفه جدا داده و رسول الله را بیم دهنده میداند و علی را هدایت گر !! به حق حرفهای نشنیده!!
پس با این آیه چه میکنی:
« وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَىٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ » (الشورى: 52).«و تو مسلما به سوى راه راست هدايت مى‏كنى. ».
آیه پیامبر را هادی میداند و تو این صفت را از ایشان گرفتی و دادی به حضرت علی که نام و نشانش در قرآن نیست، آیه صریح را در حق حضرت محمد نمیدانی و به جایش علی را هدایتگر میدانی؟!!

و ابدا جایز نیست که چنین کلامی به پیامبر نسبت داده شود، چون ظاهر این سخن که(( هشدار دهنده منم، و بوسیله تو ای علی هدایت یافتگان هدایت می‌شوند، ))گویای این است که دیگران بوسیله تو هدایت می‌شوند، نه بوسیله من پیامبر،
و این را هیچ مسلمانی نمی‌گوید.
رجوع کنید به اینجا: http://www.rahesabz.net/story/18579

و بعد چرا هر حدیث نادرستی را درباره علی قبول دارین ؟! و چرا هرکس غیر از شماها میداند که کتاب الفردوس دیلمی ،حاوی مطالب نادرست و سخنان درست است؟ و علما اتفاق نظر دارند صرف آمدن روایتی در این کتاب دلیل بر صحت و درستیش نیست، روای بودن ابو نعیم هم به تنهایی به روایت اعتبار نمیدهد. ابونعیم که امام بخاری نیست! ابونعیم که امام مسلم نیست!
و این حدیث به اتفاق اهل علم حدیث کذب و جعلی است و تکذیب و رد آن واجب است.

و این گفته که: (هدایت‌شوندگان به وسیله تو هدایت می‌یابند) معنایش آن است که هر که از امت محمد هدایت شود از طریق او هدایت یافته است، و این دروغی آشکار است؛ چرا که اکثر کسانی که به پیامبر ایمان آورده و بواسطه رسول الله هدایت شده‌اند چیزی از هدایت خود را مدیون علی نیستند، علاوه بر این کشورهای زیادی گشوده شد و مردم آنها از طریق اصحاب دیگر پیامبر که در آن کشورها ساکن شدند هدایت یافتند بدون آن که از علی چیزی بشنوند، پس چگونه رواست که بگویند: هدایت شوندگان به وسیله تو هدایت می‌شوند؟!

و بعد متن آیه را ببین، آیه فرمود:« وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ »، و این چنین اقتضا می‌کند که هدایت‌گر این قوم غیر از هدایت‌گر آن قوم دیگر باشد، پس هدایتگران متعدد می‌شوند، و علی رضی الله عنه فرد واحد است حال چطور میتوان علی هدایت‌گر هر قومی از نسل‌های اول و آخر می‌توان دانست؟
بنظر میاید در تاویل کردن و تفسیر به رای نمودن قرآن کریم حتی از بهایی ها نیز عقب مانده اید!!



تفسیر نمونه آیه 7 سوره رعد

پس از آنکه در آيات گذشته اشاراتى به مساله (توحيد)، و اشاره اى به مساله (معاد) شد، در آيه مورد بحث به يکى از ايرادات مشرکان لجوج در زمينه (نبوت ) مى پردازد، و مى گويد: (کافران مى گويند: چرا معجزه و نشانه اى از پروردگارش بر او نازل نشده است ) (و يقول الذين کفروا لو لا انزل عليه آية من ربه ).


واضح است که يکى از وظائف پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم )، ارائه معجزات به عنوان سند حقانيت و پيوندش با وحى الهى است ، و مردم حقيقتجو به هنگام شک و ترديد در دعوت نبوت اين حق را دارند که مطالبه اعجاز کنند، مگر اينکه دلائل نبوت از طريق ديگر آشکار باشد.


ولى بايد به يک نکته دقيقا توجه داشت که مخالفان انبياء، همواره داراى حسن نيت نبودند، يعنى معجزات را براى يافتن حق نمى خواستند، بلکه به عنوان لجاجت و عدم تسليم در برابر حق هر زمان پيشنهاد معجزه و خارق عادت عجيب وغريبى مى کردند.


اين گونه معجزات که معجزات اقتراحى ناميده مى شود هرگز براى کشف حقيقت نبوده ، و به همين دليل پيامبران هرگز در برابر آن تسليم نميشدند، در حقيقت اين دسته از کافران لجوج فکر مى کردند که پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) ادعا مى کند من قادر بر انجام همه چيزم و خارقالعاده گر ميباشم ! و در اينجا نشسته ام که هر کس پيشنهاد هر امر خارق العادهاى کند براى او انجام دهم !.


ولى پيامبران با ذکر اين حقيقت که معجزات بدست خدا است و به فرمان او انجام مى گيرد و ما وظيفه تعليم و تربيت مردم را داريم ، دست رد بر سينه اين گونه افراد ميزدند.


لذا در آيه مورد بحث مى خوانيم که به دنبال اين سخن مى فرمايد: اى پيامبر (تو فقط بيم دهنده اى و براى هر قوم و ملتى هادى و رهنمائى است ) (انما انت منذر و لکل قوم هاد).


در اينجا دو سؤ ال پيش مى آيد :


1 - جمله (انما انت منذر و لکل قوم هاد) چگونه مى تواند پاسخ کافران نسبت به تقاضاى معجزه بوده باشد.


جواب اين سؤ ال با توجه به آنچه در بالا گفتيم روشن است زيرا پيامبر، يک خارقالعاده گر نيست که به درخواست هر کس و براى هر مقصد و هر منظور دست به اعجاز بزند، وظيفه او در درجه اول انذار يعنى بيم دادن به آنها که در بيراهه ميروند و دعوت به صراط مستقيم است البته هر گاه براى تکميل اين انذار و آوردن گمراهان به صراط مستقيم نياز به اعجازى باشد، مسلما پيامبر کوتاهى نخواهد کرد، ولى در برابر لجوجانى که در اين مسير نيستند هرگز چنين وظيفه اى ندارد.


در واقع قرآن مى گويد: اين کافران وظيفه اصلى پيامبر را فراموش کرده اند که مساله انذار و دعوت به سوى خدا است و چنين پنداشته اند که وظيفه اصلى او اعجازگرى است .


2 - منظور از جمله لکل قوم هاد چيست ؟


جمعى از مفسران گفته اند که اين هر دو صفت (منذر) و (هادى ) به پيامبر بر مى گردد و در واقع جمله چنين بوده است انت منذر و هاد لکل قوم : (تو بيم دهنده و هدايت کننده براى هر جمعيتى هستى ).


ولى اين تفسير خلاف ظاهر آيه فوق است ، چرا که (واو) جمله (لکل قوم هاد) را از (انما انت منذر) جدا کرده است ، آرى اگر کلمه (هاد)، قبل از (لکل قوم ) بود اين معنى کاملا قابل قبول بود ولى چنين نيست .


ديگر اينکه هدف اين بوده است که دو قسم دعوت کننده به سوى حق را بيان کند: اول دعوت کننده اى که کارش انذار است ، و ديگر دعوت کننده اى که کارش هدايت است .


حتما سؤ ال خواهيد کرد که ميان (انذار) و (هدايت ) چه تفاوت است ؟.


در پاسخ ميگوئيم که انذار براى آن است که گمراهان از بيراهه به راه آيند، و در متن صراط مستقيم جاى گيرند ولى هدايت براى اين است که مردم را پس از آمدن به راه به پيش ببرد.


در حقيقت (منذر) همچون (علت محدثه ) و ايجاد کننده است ، و هادى به منزله (علت مبقيه ) و نگهدارنده و پيش برنده ، و اين همان چيزى است که ما از آن تعبير به (رسول ) و امام مى کنيم ، رسول ، تاسيس شريعت مى کند و امام حافظ و نگهبان شريعت است (شک نيست که هدايت کننده بر شخص پيامبر در موارد ديگر اطلاق شده اما به قرينه ذکر منذر در آيه فوق مى فهميم که منظور از هدايت کننده کسى است که راه پيامبر را ادامه مى دهد و حافظ و نگهبان شريعت او است ).


روايات متعددى که از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) در کتب شيعه و اهل تسنن نقل شده که فرمود: (من منذرم و على هادى است ) اين تفسير را کاملا تاييد مى کند به عنوان نمونه به چند روايت از آنها اشاره مى کنيم :


1 - (فخر رازى ) در ذيل همين آيه در تفسير اين جمله از ابن عباس چنين نقل مى کند:


وضع رسول الله يده على صدره فقال انا المنذر، ثم اوما الى منکب على (عليهالسلام ) و قال انت الهادى بک يهتدى المهتدون من بعدى : (پيامبر دستش را بر سينه خود گذاشت و فرمود: منم منذر! سپس به شانه على اشاره کرد و فرمود توئى هادى ! و بوسيله تو بعد از من هدايت يافتگان هدايت مى شوند).


اين روايت را دانشمند معروف اهل تسنن علامه ابن کثير در تفسير خود، و همچنين علامه ابن صباغ مالکى در (فصول المهمه ) و گنجى شافعى در (کفاية الطالب ) و طبرى در تفسير خود و ابو حيان اندلسى در کتاب تفسيرش به نام (بحر المحيط) و همچنين علامه نيشابورى در تفسير خويش و گروه ديگرى نقل کرده اند.

2 - حموينى که از علماى معروف اهل تسنن است در کتاب (فرائد السمطين ) از ابو هريره اسلمى چنين نقل مى کند: ان المراد بالهادى على (عليهالسلام ).


3 - ميرغياث الدين نويسنده کتاب (حبيب السير) در جلد دوم کتاب خود صفحه 12 چنين مينويسد، قد ثبت بطرق متعدده انه لما نزل قوله تعالى انما انت منذر و لکل قوم هاد قال لعلى انا المنذر و انت الهادى بک يا على يهتدى المهتدون من بعدى (به طرق متعددى نقل شده هنگامى که آيه (انما انت منذر و لکل قوم هاد) نازل شد پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به على (عليهالسلام ) فرمود من منذرم و تو هادى اى على ! بوسيله تو هدايت يافته گان هدايت مى شوند).


آلوسى در (روح المعانى ) و شبلنجى در (نور الابصار) و شيخ سليمان قندوزى در (ينابيع الموده ) نيز اين حديث را به همان عبارت يا نزديک به آن نقل کرده اند.


گر چه راوى اين حديث در غالب طرق آن ابن عباس است ، ولى منحصر به ابن عباس نيست ، بلکه از ابو هريره (طبق نقل حموينى ) و از خود على (عليهالسلام ) (طبق نقل ثعلبى ) نيز روايت شده است ، آنجا که فرمود المنذر النبى و الهادى رجل من بنى هاشم يعنى نفسه : (منذر پيامبر است و هدايت کننده مردى از بنى هاشم است که منظور حضرت خود او بود).


گر چه در اين احاديث تصريح به مساله ولايت و خلافت بلافصل نشده است ولى با توجه به اينکه هدايت به معنى وسيع کلمه منحصر به على (عليهالسلام ) نبود بلکه همه علماى راستين و ياران خاص پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) اين برنامه را انجام مى دادند، معلوم مى شود معرفى على (عليهالسلام ) به عنوان هادى به خاطر امتياز و خصوصيتى است که او داشته است ، او برترين مصداق هادى بوده و چنين مطلبى جدا از ولايت و خلافت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نخواهد بود.

تفسیر نمونه آیه 52 شوری

قرآن روحى است از جانب خدا به دنبال بحث کلى و عمومى که درباره وحى در آيه گذشته آمد در آيات مورد بحث از نزول وحى بر شخص پيغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) سخن گفته ، مى فرمايد: (همانگونه که بر پيامبران پيشين ، از طرق مختلف وحى فرستاديم ، بر تو نيز روحى را به فرمان خود وحى کرديم ) (و کذلک اوحينا اليک روحا من امرنا).


تعبير به (کذلک ) (اينگونه ) ممکن است اشاره به اين باشد که تمام انواع سه گانه وحى که در آيه قبل آمده براى پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) تحقق يافت ، گاه مستقيما با ذات پاک پروردگار ارتباط مى يافت ، و گاه از طريق فرشته وحى و گاه با شنيدن آوازى شبيه امواج صوتى چنانکه در روايات اسلامى نيز اشاره به همه اينها شده ، و شرح آن را ذيل آيه گذشته بيان کرديم .


در اينکه منظور از (روح ) در اينجا چيست ؟
دو قول در ميان مفسران ديده مى شود:


نخست اينکه منظور از آن قرآن مجيد است که مايه حيات دلها و زندگى جانها است ، اين قول را غالب مفسران برگزيده اند.


راغب در مفردات نيز مى گويد: سمى القران روحا فى قوله و کذلک اوحينا اليک روحا من امرنا و ذلک لکون القرآن سببا للحياة الاخروية : (قرآن در آيه و کذلک اوحينا... روح ناميده شده زيرا سبب حيات اخروى است ).


اين معنى با قرائن مختلفى که در آيه وجود دارد مانند تعبير به (کذلک ) که اشاره به مساءله وحى است و تعبير به (اوحينا) و همچنين تعبيراتى که درباره قرآن در ذيل همين آيه آمده است کاملا سازگار است .


گرچه (روح ) در ساير آيات قرآن غالبا به معانى ديگرى آمده است ولى با توجه به قرائن فوق ظاهر اين است که روح در اينجا به معنى قرآن است .


در تفسير آيه 2 سوره نحل (ينزل الملائکة بالروح من امره على من يشاء من عباده ) نيز گفتيم که قرائن نشان مى دهد روح در آن آيه نيز به معنى (قرآن و وحى و نبوت ) است ، و در حقيقت اين دو آيه يکديگر را تفسير مى کنند.


چگونه (قرآن ) به منزله (روح ) نباشد، در حالى که در آيه 24 انفال مى خوانيم : يا ايها الذين آمنوا استجيبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما يحييکم : (اى کسانى که ايمان آورده ايد اجابت کنيد دعوت خدا و پيامبرش را هنگامى که شما را به سوى چيزى فرا مى خواند که مايه حيات شما است )!


تفسير دوم اينکه منظور (روح القدس ) است (و يا فرشته اى که حتى از جبرئيل و ميکائيل برتر بوده و همواره پيامبر اسلام را همراهى مى کرد).


مطابق اين تفسير (اوحينا) به معنى (انزلنا) (نازل کرديم ) مى باشد يعنى (روح القدس ) يا آن فرشته عظيم را بر تو نازل کرديم (گرچه اوحينا به اين معنا در آيات ديگر قرآن ديده نمى شود).


در بعضى از روايات که در منابع معروف حديث آمده نيز تاءييدى بر اين تفسير ديده مى شود، ولى همانگونه که گفتيم تفسير اول با قرائن متعدد موجود در آيه هماهنگتر است ، لذا ممکن است اينگونه روايات که روح را به معنى روح القدس يا فرشته بلند مقام خدا تفسير کرده اشاره به معنى باطن آيه باشد.


به هر حال در دنباله آيه مى افزايد: (تو پيش از اين از کتاب و ايمان آگاه نبودى ، ولى ما آن را نورى قرار داديم که به وسيله آن هر کس از بندگان خويش را بخواهيم هدايت مى کنيم ) (ما کنت تدرى ما الکتاب و لا الايمان و لکن جعلناه نورا نهدى به من نشاء من عبادنا).


اين لطف خدا بود که شامل حال تو شد، و اين وحى آسمانى بر تو نازل گشت و ايمان به تمام محتواى آن پيدا کردى .


اراده خداوند بر اين تعلق گرفته بود که علاوه بر هدايت تو به اين کتاب بزرگ آسمانى و تعليمات آن ، بندگان ديگرش را در پرتو اين نور آسمانى هدايت کند، و شرق و غرب جهان بلکه تمام قرون و اعصار را تا پايان زير پوشش آن قرار دهد.


بعضى از کج انديشان چنين پنداشته اند که اين جمله نشان مى دهد پيامبر قبل از نبوت ايمان به خدا نداشت ، در حالى که معنى آيه روشن است ، مى گويد: قبل از نزول قرآن ، قرآن را نمى دانستى ، و به محتواى و تعليمات آن آگاهى و ايمان نداشتى ، اين تعبير هيچ منافاتى با اعتقاد توحيدى پيامبر و معرفت عالى او و آشنائيش به اصول عبادت و بندگى او ندارد، خلاصه عدم آگاهى به محتواى قرآن مطلبى است و عدم معرفة الله مطلب ديگر.


زندگى شخص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) قبل از دوران نبوت که در کتب تاريخ آمده است نيز گواه زنده اين معنى است ، و از آن روشنتر سخنى است که از امير مؤ منان على (عليه السلام ) در نهج البلاغه آمده : و لقد قرن الله به (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) من لدن ان کان فطيما اعظم ملک من ملائکته ، يسلک به طريق المکارم ، و محاسن اخلاق العالم ، ليله و نهاره :


(از همان زمان که رسول خدا از شير باز گرفته شد خداوند بزرگترين فرشته از فرشتگانش را با او قرين ساخت ، تا شب و روز وى را به راههاى مکارم ، و طرق اخلاق نيک سوق دهد).


در پايان آيه مى افزايد: (به طور مسلم تو به سوى راه مستقيم مردم را هدايت مى کنى ) (و انک لتهدى الى صراط مستقيم ).


نه تنها قرآن نورى براى تو است که نورى براى همگان است ، و وسيله هدايتى براى جهانيان به سوى صراط مستقيم ، اين يک موهبت عظيم الهى است براى رهروان راه حق و آب حياتى است براى همه تشنه کامان .


همين معنى به تعبير ديگرى در آيه 44 سوره فصلت آمده : قل هو للذين آمنوا هدى و شفاء و الذين لا يؤ منون فى آذانهم وقر: (بگو اين کتاب براى کسانى که ايمان آورده اند مايه هدايت و شفا است ، و کسانى که به آن ايمان نمى آورند گوشهايشان سنگين است )!
 
آخرین ویرایش:

Saeed.bi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
محكمترين آيات شما براي اثبات ولايت حضرت علي(ع) آيه55نسائ آيه 59مائده هست...كه اگر تمام مراجعتون جمع بشن همون حرفهاي تكراري رو ميگن كه گوش مارو كر كرده! رد اونها در همين تاپيك هست...خداوكيلي بدون تعصب بخونش و اگه ميتوني ايراداتت رو بذار اشكال نداره نظر شخصيت هم باشه ما به قصه كسي نميخنديم! مرجع تقليد هم نداريم و معتقديم قر|آن براي عموم مردم نازل شده و كتاب تخصصي نيست!!

قطعا و با قاطعیت که حدیث امامان دوازده گانه رو که توی منابع خودتون اومده و زیر مطلبم اینهمه مدرک گذاشته رد میکنی و میگی نه بابا شما خیالاتی شدین.اینا احادیث ضعیفن.البته حرفات ذره ای اهمیت نداره
اینجا
اینم از کتب خودمون
اینجا

بعد شما مثل اینکه ایه غدیر خم رو فراموش کردی که فقط اون دو ایه رو مهمترین دلایل شیعه برای اثبات امامت میدونی!!!
راویان اهل تسنن شان نزول ایات ابتدایی سوره معارج که درباره علی (هلیه السلام) و ولایت اوست
اینجا
و اینجا

محکومیت الوسی از علماتون
اینجا

البته دوست عزیز اصلا نیازی نیست که این لینکها رو مطالعه کنی...شما حرفت همون حرفاست...همون طور که در قضیه فدک محکوم شدی و هیچ حرفی برای گفتن به جز افکار پوچ و واهی نداشتی الانم یه چیزی سر هم میکنی و فرار میکنی...بحث ما به هیچ جا نخواهید رسید
 

hami_sani

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خداوند در قران در ایه 25 سوره رعد ناقضین عهد را ملعون خوانده است و میفرماید(معنیه ایه رو میزارم)=انانکه پس از پیمان بستن با خدا و سول عهد خدا را شکسته و هم انچه خدا امر به پیوند ان کرده بگسستند و در روی زمین فتنه و فساد بر انگیختند مر ایشان راست لعنت دوری از رحمت و ابتلا به دوزخ.
حالا حتما میپرسید منطورم تو این پست کدوم نافض عهده؟باشه جواب میدم اما قبلش بزارید اسناد و مدارک علمای اهل سنت در تایید این روایت رو براتون بیارم.
1.امام فخر الدین رازی در تفسیر کبیر مفاتیح الغیب
2.امام احمئ ثعلبی در تفسیر کشف البیان
3.جلال الدین سیوزی در در المنثور
4.ابوالحسن علی ابن احمد واحدی نیشابوری در اسباب النزول
5. محمئ جزیز طبری در تفسیر کبیر
6.ابونعیم اصفهانی در ما نزل من القران فی علی وکتاب حلیه الاولیا
7.محمدبن اسماعیل بخاری در تاریخ
8.مسلم بن حجاج نیشابوری در صحیح
9.ابی داوود سجستانی در سنن
10.محمد ترمذی در سنن
11. حافط بن عقده در کتاب الولایه
12. ابن کثیر شافعی دمشقی در تاریخ
13.امام احمد ابن حنبل(امام حنبلی ها) در مسند
14.محمئ الغزالی در سر العالمین
15. ابن عبد الدر در استیعلب
16.محمد بن طلحه شافعی در مناقب
18.نورالدین بن صباغ مالکی در فصول المهمه
19. حسین بن مسعود بغوی در مصابیح السنه
20.احمد خظیب خوارزمی در مناقب
21 محمد بن حمد شیبانی در جامع الاصول
22.احمدابن علی نسائی در خصائص العلوی و سنن
23.بلخی حنفی در ینابیع الموده
24.احمد ابم حجر مکی در صواعق محرقه و المنخ الملکیه
حدود 36 تا دیگه منبع ار خود علمای اهل سنت هست اگر خواستید بازم میزارم
حالا بریم سر اصل مطلب:
در روز 18 ذی حجه در حجه الوداع سال دهم هجرت پیامبر تمام اصحاب را در بیابانی به نام غدیر خک جکع کرد که تعدادشون بر اساس اسناد شیعه و سنی حدود 70 هزار نفر بودورسوا الله بالای منبر رفت خطبه بسیار طولانی قرائت کردکه بیشتر ان مدح حضرت علی بود و همچنین ایاتی که در شان حضرت علی امده.
انگاه حضرت فرمود.(معنیه فارسی)=ای جماعت مومن ایا من اولی به تصرف از شما در نفس های شما نیستم (اشاره به ایه النبی اولی بالمومنین من انفسکم) عرض کردند چرا.فرمود هر کس من مولای اویم پس ار این علی مولای اوست.
سپس پس ار دعا برای حضرت علی امر کرد خیمه ای به پا کنند تمام امتی که بودند امر کرد با حضرت علی بیعت کنند.فرمود:بروید با علی بیعت کنید زیرا من مامورم از جانب خدا برای علی بیعت بگیرم
اتفاق مهم:
اولین کسی که به استناد مدارکی که در بالا اوردم و همه از علمای اهل سنت بودند با حضرت علی بیعت کرد عمر بود و پس از ان ابوبکر و عثمان و طلحه . زبیر و این 5 نفر در هر سه روزی که در بیابان متوقف بودند با حضرت علی بیعت کردند و عمر دست حضرت رو گرفت و گفت:(( بخ بخ لک یا علی اصحبت مولای و مولی کل مومن و مومنه))= معنیش=(((بخ بخ اسم فعل برای مدح و اظهار رضایت و تکرار ان برای مبالغه است.به به یا علی صبح کردم در حالتی که اقای من و اقای هر مومن و مومنه شدی
حالا با توجه به اتفاقاتی که بعد از فوت پیامبر افتاد خودتون قضاوت کنید کی ناقض عهد بوده و کی مورد لعن خداست و طبق اقرار علمای اهل سنت کی وصی پیامبر و ولی خداست

کسایی که علمای خودشونو قبول ندارند یا نادان هستند که مطالعه ندارند یا سنی هم نیستند و وهابی هستند و تا جایی که من پستا رو خوندم اکثرا جزو همین دو گروه هستند چون حتی یه بار هم حرف علماشونو نخوندن
 

MisyoMasoud

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
قطعا بعدا میام ادامه بحثو انجام میدم و مطمئن باش یهو غیبم نمیزنه مثل بعضیا!!! برم یه ماه بعد بیام

بعضی ها هیچ وقت در نمیرن و مثل کوه پای حرفشون وای میستن....
من اگه بحثی نمیکنم به خاطر اینه که تمام حرفامو با دلیل و مدرک مستند ( حتی از کتابای خودتون مثل نهج البلاغه ) گذاشتم و جای بحثی باقی نیست ...
ضمنأ چند روزه که نت نیومدم...
لزومی هم نمیبینم جواب شماها رو بدم و حوصله بحث کردن ندارم ....
نه که اوضاع درست حسابی هم داریم توو مملکت آمارمونو در میارن و سه سوته رفتیم ...
در کل اگه بخوام با دلیل و مدرک صحبت کنم مجبورم یه چیزایی رو بگم و دیگه قید زنده بودن رو بزنم چون همه میخ میشن سر جاشون ... ......
 
آخرین ویرایش:

MisyoMasoud

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همانگونه که بر هر محقق منصفی آشکار است ریشه یِ تفرقه و اختلاف در میان مسلمانهابر می گردد به انتخاب حضرت علی در غدیر خم.
البته شکی نیست که پیامبر اسلام، جمله معروف من کنت مولاه فهذا علی مولاه را در غدیر خم فرموده اند ولی همانطور که خود حضرت علی فرموده اند باطل و دروغ فقط در صورت مخلوط شدن با راست و حق می تواند موجب فریب و گمراهی مردم شود. و کاری که شیطان صفتان یهودی انجام دادند این بود که جمله راست پیامبر در غدیر خم را گرفتند و برداشت و تفسیری دروغ و تفرقه افکن بر آن پوشانیده و به این وسیله نه تنها انگ کفر و ارتداد بر شاگردان مکتب اسلام زدند بلکه تا قیام قیامت، بذر کینه و تفرقه را در میان مسلمانها پاشیدند
بگذریم... ازاونجا که ماه برای همیشه پشت ابر پنهان نمی ماند من در اینجا چند پرسش ، خطاب به محققان و برادران شیعه مطرح می کنم و از عموم شیعیان محترم خواهش می کنم تا پاسخ درستی برای این سئوالات پیدا نکرده اید ببحث دیگه ای مطرح نکنین...
سئوالات به قرار زیر است:


1- چرا حضرت علی در هیچ کجای تاریخ (حتی در کتب شیعه) نفرموده اند که: عموم مردم در غدیر خم با من بیعت خلافت کردند. (به خصوص پس از شهادت حضرت عثمان – در نامه ها و خطابه ها - که تمام دعواها بر سر خلافت حضرت علی بود ؟)

2- چرا هیچ یک (حتی یک نفر) از فرمانروایان و حاکمان عرب زبان (نه قبل از پیامبر اسلام و نه بعد از پیامبر اسلام) برای تعیین و معرفی جانشین خودش از کلمه مولی استفاده نکرده است ؟ (اگر این واژه معنای خلیفه و اولی الامر و جانشین می دهد !)
3- چرا جوانان طرفدار حضرت علی در سقیفه بنی ساعده به واقعه بیعت با حضرت علی در غدیر خم هیچ اشاره ای نکرده و به جای آن می گویند: لا نبایع الا علیا (ما بیعت نمی کنیم مگر با علی) در حالیکه اگر در غدیر خم بیعت کرده بودند باید می گفتند: ما بیعت خود با علی را نمی شکنیم !


4- ما می دانیم که بسیاری از مردم مدینه و قبائل اطراف در غدیر خم حاضر نبوده اند چرا پیامبر اسلام پس از بازگشت به میدنه از این تعداد برای حضرت علی بیعت نمی گیرند ؟

5- چرا در خصوص این واقعه مهم (یعنی شکستن بیعت 120 هزار نفر) هیچ مثل و شعری در همان زمان ساخته نشد ؟ و بر سر زبانها نیفتاد ؟
6- چرا در قرآن کریم، صراحتا نام حضرت علی به عنوان خلیفه و جانشین نیامده ؟ لااقل چرا در قرآن کریم یک آیه وجود ندارد که ای پیامبر، امر تعیین خلیفه و جانشین به عهده و وظیفه توست (حالا اگر می گویید نباید نام علی می آمد ! خود دستور که می توانست به صورت کلی صادر شود !)


7- چرا در طی 70 روز فاصله غدیر خم تا رحلت پیامبر هیچ سوء قصدی به جان حضرت علی صورت نگرفت؟
8- چرا در خصوص این موضوع مهم پیامبر اسلام از کلمه مولی استفاده می کند که حدود 27 معنی مختلف می دهد و جالب اینجاست که حتی یکی از این 27 مورد معنای خلیفه و جانشین و اولی الامر نمی دهد! در حالیکه در لسان عرب برای این موضوع مهم کلمات فراوانی مانند: مالک، اولی الامر، سلطان، والی، حاکم، امام و... وجود داشته است.
9- چرا حتی یک نفر از این 120 هزار نفری که به قول شما در غدیر خم با حضرت علی بیعت کردند پس از شنیدن به قول شما کودتا در سقیفه به جانب مدینه نمی آید تا علت امر را جویا شود ؟

نکته مهم:


هموطنان عزیز گاهی به سئوالات، پاسخ های نامربوط می دهند به عنوان مثال، به این سئوال که چرا در سقیفه کسی به واقعه غدیر خم اشاره نکرده، می گویند: ای آقا، انصار فهمیده بودند که عمر و ابوبکر می خواهند خلافت را غصب کنند پس میان خودشان گفتند اگر بنا به این است ما خودمان زودتر این کار را می کنیم ! ولی دوستان عزیز این پاسخ سئوال من نیست من نپرسیدیم که چرا انصار در سقیفه حاضر شدند که شما چنین پاسخی می دهید ما سئوال کردیم چرا در سقیفه کسی به واقعه غدیر خم اشاره ای نکرد. یا در پاسخ به سئوال اول (یعنی عدم اشاره حضرت علی به بیعت مردم در غدیر خم) می آیند و روایاتی را ردیف می کنند که حضرت علی فرموده اند آیه ابلاغ و اکمال در غدیر خم نازل شده در صورتی که این پاسخ سئوال من نیست و من سئوال کرده ام: چرا حضرت علی نفرموده اند مردم در غدیر خم با من بیعت کردند ! یا ممکن است بیایند و بگویند چنین مسائلی بوده ولی توسط خلفا سانسور شده و راه به کتابهای تاریخی پیدا نکرده ولی آیا عجیب نیست که اصلا واقعه (یعنی جمله من کنت مولاه) توسط 110 نفر از صحابه نقل شده و وارد تاریخ شده ولی اشاره به آن واقعه (در غدیر خم) سانسور شده است؟ !


براستی آیا در میان 2 میلیون حدیث کتب شیعه و سنی و صدها هزار برگ اسناد و روایات تاریخی نمی توانید برای مهمترین اصل مذهب خودتان (یعنی ولایت مطلقه در غدیر خم !) یک سند برای فقط یک سئوال من پپدا کنید؟




هموطنان عزیز، من از تک تک شما خوانندگان عزیز و محترم تقاضا می کنم این چند سئوال را در سایتهای شیعه و سنی و در تمامی کلاسهای درس دانشگاه و همه جا و همه جا مرتب تکرار و بازگو کنید و جواب هایی که میگیرید رو مقایسه کنید ببینید کدومشون برای این سؤالا جواب دارند؟؟
حتمأ جواب منم با دلیل و مدرک بدین ....


 

MisyoMasoud

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
قطعا و با قاطعیت که حدیث امامان دوازده گانه رو که توی منابع خودتون اومده و زیر مطلبم اینهمه مدرک گذاشته رد میکنی و میگی نه بابا شما خیالاتی شدین.اینا احادیث ضعیفن.البته حرفات ذره ای اهمیت نداره
اینجا
اینم از کتب خودمون
اینجا

بعد شما مثل اینکه ایه غدیر خم رو فراموش کردی که فقط اون دو ایه رو مهمترین دلایل شیعه برای اثبات امامت میدونی!!!
راویان اهل تسنن شان نزول ایات ابتدایی سوره معارج که درباره علی (هلیه السلام) و ولایت اوست
اینجا
و اینجا

محکومیت الوسی از علماتون
اینجا

البته دوست عزیز اصلا نیازی نیست که این لینکها رو مطالعه کنی...شما حرفت همون حرفاست...همون طور که در قضیه فدک محکوم شدی و هیچ حرفی برای گفتن به جز افکار پوچ و واهی نداشتی الانم یه چیزی سر هم میکنی و فرار میکنی...بحث ما به هیچ جا نخواهید رسید

شمایی که میای اینجا واسه من لینک میذارین خواهشأ جواب این سؤال منو بدین؟؟؟؟
چرا همه سایت های اهل سنت فیلترن و شما و من نمیتونیم اطلاعات ازشون بگیریم ؟؟؟
مگه غیر از اینه که خیلی چیزا رو رد میکنه و به نفع خیلی ها نیست که فیلترش کردن ؟؟؟
آیا جوابی برای این سؤال من دارین؟؟؟
 

Saeed.bi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بعضی ها هیچ وقت در نمیرن و مثل کوه پای حرفشون وای میستن....
من اگه بحثی نمیکنم به خاطر اینه که تمام حرفامو با دلیل و مدرک مستند ( حتی از کتابای خودتون مثل نهج البلاغه ) گذاشتم و جای بحثی باقی نیست ...
ضمنأ چند روزه که نت نیومدم...
لزومی هم نمیبینم جواب شماها رو بدم و حوصله بحث کردن ندارم ....
نه که اوضاع درست حسابی هم داریم توو مملکت آمارمونو در میارن و سه سوته رفتیم ...
در کل اگه بخوام با دلیل و مدرک صحبت کنم مجبورم یه چیزایی رو بگم و دیگه قید زنده بودن رو بزنم چون همه میخ میشن سر جاشون ... ......

اولا بنده اصلا با شما نبودم که گفتم غیبتون میزنه...با کس دیگه ای رو میگم
ههههههههه.بله دلیل و مدرک...خواهشا رو نکنین یه موقع سرجامون میخ بشیم نتونیم تکون بخوریم.چون ایام امتحاناست باید برام امتحان بدم
هر موقع تونستین حقایق شیعه رو از تو کتابای خودتون جمع کنین که علامه امینی با همونا 4000 سنی رو شیعه کرد،بعدا بیاین حرف از دلیل و مدرک بزنین
 

Saeed.bi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شمایی که میای اینجا واسه من لینک میذارین خواهشأ جواب این سؤال منو بدین؟؟؟؟
چرا همه سایت های اهل سنت فیلترن و شما و من نمیتونیم اطلاعات ازشون بگیریم ؟؟؟
مگه غیر از اینه که خیلی چیزا رو رد میکنه و به نفع خیلی ها نیست که فیلترش کردن ؟؟؟
آیا جوابی برای این سؤال من دارین؟؟؟

دلیل فیلتر شدنو نمیدونم بنده
ولی خیلی هم ربط نداره...یعنی شما از هزار سال پیش تا حالا از سایت استفاده میکردین برا حرفاتون؟؟؟ چیزی بنام کتاب ندارین؟؟/ خوب دلایلی رو که دارین بیارین از کتابتون و تو سایتهای مختلف جواب شیعه رو بدین(اگه داشتین)
 

MisyoMasoud

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلیل فیلتر شدنو نمیدونم بنده
ولی خیلی هم ربط نداره...یعنی شما از هزار سال پیش تا حالا از سایت استفاده میکردین برا حرفاتون؟؟؟ چیزی بنام کتاب ندارین؟؟/ خوب دلایلی رو که دارین بیارین از کتابتون و تو سایتهای مختلف جواب شیعه رو بدین(اگه داشتین)

چرا خیلی هم ربط داره .... مگه همینایی که شما از این سایتا کپی میکنی از کجا اومدن ؟؟؟
نکنه شبا مرجعتون واستون خواب میبینه و یا بهش الهام میشه و اینا رو میذاره توو سایتا و کتابش و امثال شما میذارن اینجا....
همین مطالبی هم که توو سایتاست از همون نسخه های مکتوب برداشته شده است دیگه....
 

MisyoMasoud

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اولا بنده اصلا با شما نبودم که گفتم غیبتون میزنه...با کس دیگه ای رو میگم
ههههههههه.بله دلیل و مدرک...خواهشا رو نکنین یه موقع سرجامون میخ بشیم نتونیم تکون بخوریم.چون ایام امتحاناست باید برام امتحان بدم
هر موقع تونستین حقایق شیعه رو از تو کتابای خودتون جمع کنین که علامه امینی با همونا 4000 سنی رو شیعه کرد،بعدا بیاین حرف از دلیل و مدرک بزنین

از کدوم کتاب حرف میزنین؟؟؟
کتابایی که از همشون یه بریده میذارین و بقیه اش رو قیچی میکنین؟؟
من ندیدم یه مطلب رو که از کتابای ما میارین ادامش رو که استدلال اصل موضوع هست رو گذاشته باشین....
ضمنأ شما خودتونم انگار از مذهب خودتون زیاد اطلاعات ندارین و چسبیدین به دو تا کتاب تحریف شده...
شماها حتی قرآن خدا رو به نفع خودتون تفسیر میکنین چه برسه به یه کتاب که نوشته یه انسان باشه....
مطالبی که من گذاشتم همش با استدلال و مبتنی بر قرآن هست ، خواهشأ با تفکر مطالعه فرمایید و جواب سؤالم رو بدین . با تفره رفتن چیزی عاید کسی نمیشه جز اینکه من فکر دیگه ای در مورد شما و کوته فکریتون بکنم.
 

MisyoMasoud

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
لطف کنین به این سوال جواب بدین!؟!!
شما ها زبانا و عملا قرآن ما را قبول دارید اما اینطرف و آنطرف سخنان مشکوکی نیز میگویید:
شیعه می گوید:
علی علیه السلام، قرآن را از روی آن چه در نزد رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) بود، نوشته و شان نزول و معنای آیات را نیز در آن آورده است؛ همانطور که در روایت آمده است که: رسول خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) به حضرت علی فرمودند: ای علی کتاب خدا را بگیر؛ پس علی آن را در لباس خویش گرفته و به منزل خود رفت؛ وقتی که رسول خدا از دنیا رفتند حضرت نشسته و آن را طبق نزول رونویسی نمود و او بدین مطالب آگاهی داشت.التمهید فی علوم القرآن: ج 1 ص 291
یعنی علی علیه السلام در واقع اولین تفسیر کتاب خدا را نگاشت و علاوه بر متن قرآن ( طبق ترتیب نزول) هرچه در مورد این آیات بود در آن آورد؛ زیرا ایشان از سایرین به این مطلب آگاه تر بودند.
همانطور که از کلبی در (التسهیل لعلوم التنزیل) نقل شده است که گفت:
وقتی رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) از دنیا رفتند، علی بن ابی طالب (علیه السلام) در خانه خود نشسته و قرآن را طبق ترتیب نزول گرد آوری نمود؛ و اگر این کتاب یافت شود در آن علم فراوانی خواهد بود.التمهید فی علوم القرآن: ج 1 ص 290
بنابر این بعد از رحلت رسول خدا چون قرآن ایشان در دست امیر مومنان بود، ابو بکر نمی توانست آن را به چنگ آورد، لذا دستور داد تا قرآن را از روی مصحف های سایر نویسندگان وحی ( که در زمان رسول خدا آن ها را جمع آوری نموده و به رسول خدا نشان داده بودند ) رونویسی کرده به صورت یک کتاب در آورند؛ زیرا تا آن موقع، قرآن با وجود کامل بودن به صورت ورقه های جدا جدا بود و همه ورقه ها را در یک پارچه جمع آوری می نمودند؛ اما وی دستور داد تا آن را به صورت یک کتاب در آوردند.


بفرض که ادعای شما درست باشد و آنها در گفته خود صادق باشند، باز حالا مسلمانان چه چیز کسب کرده اند؟
حضرت علی آمده یک تفسیر به قرآن نوشته و بعد پنهانش کرده!!
فایده کارش چه بوده؟ اگر بگویید پنهان نکرده پس کجاست؟
چرا شیعه که اصول کافی و من لا یحضره الفقیه و بحارالانوار 110 جلدی را حفظ کرده از حفظ نمودن بهترین تفسیر دنیا عاجز مانده است؟
به ادعای شیعه ،علی، ابوبکر را از قرآن رسول الله محروم نمود!! و همراه ابوبکر، امت را نیز محروم کرد. چرا ؟!! شیعه ها را نیز محروم کرد!!
علی از این کارها چه قصدی داشته؟

چرا حضرت علی چنین کرده است؟
شما ببینید تفسیری که حضرت علی نوشته حتی در دست نایب امام زمان هم نبوده، شاگردان امام صادق؛ که کتب حدیث شیعه از انها روایت شده؛ نیز از این کتاب بیخبر بودند !!
وقتی سخنان علی را در کتاب قطوری بنام نهج البلاغه جمع آوری کرده حتی آه بلند علی را نیز ضبط و ثبت کرده اید!! پس چرا از تفسیر علی(که مهمتر است ) خبری ندارید ؟
شاید بگویید چون مردم تفسیر علی را قبول نمیکردند علی آن را پنهان کرده، مردم که نهج البلاغه و اصول کافی را هم قبول ندارند. مردم که سخنان منسوب به امام صادق را نیز قبول ندارند، اهل سنت هیچکدام از تفاسیر شیعه را قبول ندارند،اما شیعه ها اهمیتی نمیدهند و آن کتابها را چون جان شیرین حفظ کرده اند، پس تفسیر علی را نیز باید حفظ میکردند.
پس چرا امامان شیعه، شیعه ها را از این خیر کثیر محروم کرده اند؟

اما ما اهل سنت جواب این سوال را میدانیم!
حقیقت این است که شیعه، عقیده به وجود کتابی بنام کتاب تفسیر علی ندارد شیعه خودش باور ندارد که علی تفسیر نوشته، حرف شیعه چیز دیگریست اما چون جرات ندارد بگوید عوض آنکه بگوید قرآن علی میگوید تفسیر علی!
شیعه هرچند که زبانی و در عمل به قرآن ما گردن نهاده اما قلبا به این قرآن عقیده ندارد، باور قلبی علمای شیعه این است که قرآن اصلی پیش علی بوده و علی دست بدست امامان داده و مهدی با خودش برده و روزی آن قران را میاورد و این قرآن را باطل میکند!!
یك نکته بسیار مهم:
شما امروز فقط در بحث ها؛ آری فقط در بحث ها؛ احادیث را که سخن از قران علی میکنند را منکر میشوید و میگوید حداکثر ترتیب نزول است یا تفسیر علی است.
اما در مهم ترین کتاب آنها این حدیث ها هست به وفور هست . دو نمونه از آن را ببینید:
از سالم بن سلمه روایت است که گوید: «مردی بر ابوعبدالله علیه السلام قرآن خواند و من حروفی از قرآن شنیدم که دیگران آن را نمی‏خواندند. ابوعبدالله علیه السلام گفت: از این قرائت دست بردار. آن طور که دیگران قرآن می‏خوانند، قرآن بخوان تا وقتی که قائم (مهدی) ظهور پیدا کند. آن وقت او کتاب حقیقی خداوند - عزّوجل – را برای همگان می‏خواند. و مصحفی که علی علیه السلام آن را نوشت، بیرون می‏آورد و می‏گوید: علی علیه السلام این مصحف را نوشت و پس از اتمام آن، آن را برای مردم بیرون آورد و به آنان فرمود: این کتاب خداوند – عزّوجل – است، که آن را بر محمد نازل فرموده و من آن را از دو لوح (لوح المحفوظ و قرآنی که بر حضرت محمد صلی الله علیه وسلم وحی شد) گردآوری نموده ام. مردم گفتند: ما مصحفی داریم که همه قرآن در آن جمع آوری شده و دیگر به قرآن نیازی نداریم. علی گفت: اما به خدا قسم، بعد از امروز هرگز آن را نمی‏بینید. تنها بر من واجب بود که وقتی آن را جمع آوری نمودم، به شما خبر دهم تا آن را بخوانید»
اصول كافی جلد دوم صفحه 333
حدیث دوم شیعه:
ابوجعفر علیه السلام گفت: «جز انسان دروغگو کسی از مردم ادعا نمی‏کند که همه قرآن آن طور که نازل شده جمع آوری شده است و بجز علی بن ابی طالب علیه السلام و ائمه بعد از او، هیچ کس قرآن را بدان گونه که خداوند متعال نازل فرموده، جمع آوری و حفظ نکرده است». اصول كافی جلد اول صفحه 228

برادران مسلمانم حالا میبینید چیزی که منکر آنید را بزرگترین عالم خودتون آشکارا گفته؟!!
ولی میگویید این حدیث ها ضعیف است
اصلا این حدیث کفر است!!
اما حالا که قبول دارید ضعیف است اقلا در کتابها بنویسید که ضعیف است شما که نمینویسید!
فردا که مهدی آمد میگوید ضعیف نیست کی میتواند جلویش حرف بزند؟؟؟

برادرای عزیزم چون نمیتوانید سخن خود را آشکارا بگویید لذا میگویید علی تفسیر کرده اما وقتی می پرسیم چرا این تفسیر در دسترس هیچکس نیست اینجا سکوت میکنید، سکوت معنی داری است! چون نمیتوانید بگویید ما به این قرآن عقیده نداریم پس یا سکوت میکنید یا جوابی میدهید که ربطی به قضیه نداشته باشه!

شما ای خواننده شیعه میتونی علمای شیعه رو امتحان کنید و از اونها بپرسید که تفسیر و ترتیب قران علی کجاست؟
یا تفسیر علی رو به ما نشون بدن یا از ادعاشون دست بردارن... این چه معنی داره که اهل سنت قرآن علی را قبول نکردند.
چرا علی شیعیان خود را مجازات نمود و آنها را از قرآن یا تفسیر قران محروم نمود؟
خواهشأ بنده حقیر رو از سردرگمی نجات بدین!!!!!
 

MisyoMasoud

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوستان و برادران عزیزم این بحثا نتیجه ای نداره جز اینکه تفرقه میان ما مسلمین رو بیشتر میکنه...
پس بیایم خودمون با استنباط عقلی و کمک از قرآن حقایق رو درک کنیم نه اینکه به حرف و نوشته یه عده اتکا کنیم و اونو سرلوحه زندگی قرار بدیم....نوشته هایی که هزار و اندی سال پیش نوشته شده و تا الان کلی تغییر و تحول رو متحمل شدن...
امیدوارم متوجه عرایض بنده حقیر باشین....
اگه تا الانم حرفی زدم و بحثی کردم مستند و با دلیل از قرآن و کتاب های اهل تشییع و تسنن بوده و از من درآوردنی نبوده....
لذا با نهایت تأسف دیگه لزومی نمیبینم در این بحثا شرکت کنم و موجبات تفرقه رو فراهم کنم ....
خدا رو خوش نمیاد ..پس کلاه خودمو محکم میگیرم و کاری به کار کسی ندارم ....
عیسی به کیش خویش ... موسی به کیش خویش...
ایشالا که حق به حق دار میرسه یکی اون بالاست که عدل رو بجا میاره ...
پس لزومی نداره منه سنی یا شمای شیعه ادعای حقیقت کنیم چون حقیقت مطلق خداست و هرکسی که با خدا باشد حق است نه کسی که با علی و ابوبکر است ....
اینان که صحابی خوبی بودند و مرد خدا بودند پس باید ما ببینیم ایشان چه راهی رفتن و ما دنباله روی راه آنان باشیم نه اینکه بخواهیم حقشان را بگیریم ....
با آرزوی توفیق و سربلندی برای همه دوستان....
 

M.Adhami

عضو جدید
کاربر ممتاز
همانگونه که بر هر محقق منصفی آشکار است ریشه یِ تفرقه و اختلاف در میان مسلمانهابر می گردد به انتخاب حضرت علی در غدیر خم.
البته شکی نیست که پیامبر اسلام، جمله معروف من کنت مولاه فهذا علی مولاه را در غدیر خم فرموده اند ولی همانطور که خود حضرت علی فرموده اند باطل و دروغ فقط در صورت مخلوط شدن با راست و حق می تواند موجب فریب و گمراهی مردم شود. و کاری که شیطان صفتان یهودی انجام دادند این بود که جمله راست پیامبر در غدیر خم را گرفتند و برداشت و تفسیری دروغ و تفرقه افکن بر آن پوشانیده و به این وسیله نه تنها انگ کفر و ارتداد بر شاگردان مکتب اسلام زدند بلکه تا قیام قیامت، بذر کینه و تفرقه را در میان مسلمانها پاشیدند




شکی نیست که پیامبر اسلام، جمله معروف من کنت مولاه فهذا علی مولاه را در غدیر خم فرموده اند

حجت تمام شد
خودتون گفتین

پس دست بردار
اگه فیلتر می کنن برای اینکه حرفای غیر صحیح بقول شما بخورد مردم داده نشه

خواهش می کنم فقط خواهش می کنم حداقل ده دقیقه اولشو گوش کنید

1041392.02.02* کلمه طيبه 84 - * حجت الاسلام ابوالقاسمي ، حجت الاسلام سيد محمد يزدانيپاسخ به شبهات ديني
(تشکراز همه اهل تسننی که بدون تعصب با این شبکه تماس گرفتن)



من بشخصه هیچ کلمه توهینی آمیزی برای علمای شما استفاده نکردم عالمایی که معصوم هم نبودند
ولی ببینید دوستان شما و خود شما چه توهین هایی مرتب به امام معصوم ما(البته امام همه هستند ولی شما قبول ندارید) می کنید
ولی شما مرتب دوباره سوال جواب داده خود را می پرسید؟!


و پشت سر هم ما رو به تفرقه متهم میکنید ولی ما همش کوتاه اومدیم از زمان پیامبر تا حالا
و ما همیشه سنگ وحدت رو به سینه زدیم
چون بازم علمای شما وجود خطر مشرکان یهودی و مسیحی صهیون را درک نکردند در کشور های جنوبی و غربی بیشتر

من هم بدون هیچ توهینی
شما رو به وحدت دعوت می کنم

دوتا از دوستان خیلی خوبم اهل تسنن هستند ولی هم بما احترام گذاشتن و من هم احترام گذاشتم به اونها

نمی خواهد جواب بنده را بدهید و دوباره بدنبال رد تشیع بگردید
 
آخرین ویرایش:
بالا