اشعار و نوشته هاي عاشقانه

PATRIOT

عضو جدید
کاربر ممتاز
شبی از شبهای خدا



امشب از ان شبهای زشت خداست.



امشب از ان شبهاست که شمع دلم اب ميشود به اتش غصه

و ميچکد از گونه های سرخ از تب غصه ام قطره قطره.



اما کجاست ان مرهم دل که ريزد اشک پا به پايم

که شايد ارام گيرد اين دل شعله ورم.



کجاست تا خاموش کند ان اتش غصه را قطره قطره

اشکهای ان شمع شعله گرفته از اتش عشق.



نيست اما او.. نيست...



پس سزاست بر من

که ببارم چون ابر

که اشک ريزم چون شمع.



امشب از ان شبهای زشت خداست.



امشب از ان شبهاست



که تلخی زندگی اتش زده به قصر شاديم

شادی نه دلخوشی خياليم.



که ذهنم روان و زبانم لال

اما دستم دوان.



که می بارد از اسمان ابری چشمانم اشکهايی همه شور.



که می چکد از دستهای يخ زده از سردی درونم کلمه هايی همه تلخ.



امشب از ان شبهاست که

به صليب می کشم روحم را روی هر برگ کاغذ

با ميخهای فولادی کلمه هايی همه داغ

داغ از تب روزگار.



 

PATRIOT

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگر بشكند كوهي

اگر دريا شود رودي

به پايان ميرسد غم هاي من روزي

نه آ ن غم هاي دنيايي

نمي دانم !!

نميداني !؟

اگر رسوا شود دريا

اگر پنهان شوند ابرا

به پايان مي رسد روزي تمام مشكل دنيا

نه !

من از غم هاي دنيايي نمي گويم

نمي دانم !!

نمي داني !؟

نمي آيي تو با من تا بگويم چيست اين دنيا!

بگويم بي خدا معنا ندارد ماندن اينجا!

تو دست در دست من امروز

ولي در پشت سر مي گوييم هر روز

كه اين ديوانه مجنون

چه مي گويد؟

چه مي خواهد؟

تو كيستي آخر!!!؟

نمي دانم !!

نمي داني !!؟؟؟
 

PATRIOT

عضو جدید
کاربر ممتاز
در اين تعذيه بازار

نه تو مي ماني نه من!

آخر اين بازي را

نه تو مي داني نه من !

اين قصه نا خوانده را

نه تو مي خواني نه من!

توي اين كوير تن خيس كبود

نه تو باراني نه من!
 

PATRIOT

عضو جدید
کاربر ممتاز
در گشودنم.
مهربانی ها نمودنم.

زود دانستم ، که دور از داستان خشم برف و سوز،
در کنار شعله ی آتش،
قصه می گوید برای بچه های خود عمو نوروز:
گفته بودم زندگی زیباست .....
گفته و نا گفته ، این بس نکته ها کاینجاست.
آسمان باز،
آفتاب زر،
باغ های گل،
دشت های بی در و پیکر،
....
آری،آری،زندگی زیباست.
زندگی آتشگهی دیرینه پابرجاست.
گر بیفروزیش، رقص شعله اش در هر کران پیداست.
ورنه، خاموش است و خاموشی گناه ماست.
 

PATRIOT

عضو جدید
کاربر ممتاز
سکوتم رابه باران هدیه کردم
تمام زندگی راگریه کردم

نبودی درفراغ شانه هایت
به هرخاکی رسیدم تکیه کردم
 

PATRIOT

عضو جدید
کاربر ممتاز
بچه که بودیم می پرسیدن چند تا دوسم داري يه عدد بزرگ ميگفتم...
ولي وقتي تو ازم پرسيدي چند تا دوسم داري گفتم : يکي !!!
ميدوني چرا ؟چون قوي ترين و بزرگترين عدديه که ميشناسم ...
دقت کردي که قشنگترين و عزيز ترين چيزاي دنيا هميشه يکين ؟
ماه يکيه ... خورشيد يکيه ... زمين يکيه ... خدا يکيه ... مادر يکيه ... پدر يکيه ... تو هم يکي هستي ...
وسعت عشق من به تو هم يکيه ...................
 

PATRIOT

عضو جدید
کاربر ممتاز
شب آبستن از خيال كودكيم
فارغ مي شود از سپيدي صبح
در زايش تبلور رويا
ناگه ستاره مي شوم
اوج مي گيرم
كوچك مي شوم
مثل ستاره مي شوم
مادرم مي شود مهتاب
مي افتم در دامان او
ذوب مي شوم
ناگه خورشيد مي شوم
مادرم مي گفت : عشق يعني نور
عشق يعني خورشيد
خورشيد مي شوم
باز صبح مي آيد
راستي مهتاب كجاست ؟!
دل من جا مانده در دامان مهتاب هنوز ....
 

PATRIOT

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتی دلت خسته شــد ،
ديگر خنده معنايی ندارد ...

فـقـط می خندی تا ديگران ، غم آشيانه کرده در چشمانت را نبینند !
وقتی دلت خسته شــد ،
دیگر حتی اشکهای شبانه هـم آرامت نمی کنند ...
فـقـط گريه می کنی چون به گريه کردن عادت کرده ای !
وقتی دلت خسته شــد ،
دیگر هيچ چيز آرامت نمی کند به جز دل بریدن و رفتن .....
 

PATRIOT

عضو جدید
کاربر ممتاز
نيازي نيست وجود نا آرامم را آرامش ببخشي
دستت را در دستم بگذاري

نگاهت را به چشمان غمگينم بدوزي
صداي نامنظم تپيدن قلبم را بشنوي
بغض را از صدايم بگيري
و عاشقانه در گوشم زمزمه کني که دوستم داري
به هيچکدام نيازي نيست
فقط به من اطمينان ببخش که قلبت تا ابد با من است.
همين برايم کافي است ........
 

PATRIOT

عضو جدید
کاربر ممتاز
باز كن پنجره ها را كه نسيم
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]روز ميلاد اقاقي ها را [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]جشن مي گيرد [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]و بهار [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]روي هر شاخه كنار هر برگ [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]شمع روشن كرده است [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]همه چلچله ها برگشتند [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]و طراوت را فرياد زدند [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]كوچه يكپارچه آواز شده است [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]و درخت گيلاس[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]هديه جشن اقاقِی ها را [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]گل به دامن كرده ست [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]باز كن پنجره ها را ای دوست [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]هيچ يادت هست [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]كه زمين را عطشی وحشی سوخت [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]برگ ها پژمردند [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]تشنگي با جگر خاك چه كرد [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]هيچ يادت هست [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]توي تاريكی شب های بلند [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]سيلی سرما با تاك چه كرد [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]با سرو سينه گلهای سپيد [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]نيمه شب باد غضبناك چه كرد [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]هيچ يادت هست [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]حاليا معجزه باران را باور كن [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]و سخاوت را در چشم چمنزار ببين [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]و محبت را در روح نسيم [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]كه در اين كوچه تنگ [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]با همين دست تهی[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]روز ميلاد اقاقی ها را [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]جشن ميگيرد [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]خاك جان يافته است [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]تو چرا سنگ شدی[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]تو چرا اينهمه دلتنگ شدی[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]باز كن پنجره ها را [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]و بهاران را [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]باور كن.....
[/FONT]
 

PATRIOT

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو آخرین آب از این زمستونی
نام گل یخ را توئی که می دونی
توئی که میتونی تو فصل سرد من
طلوع کنی با عشق به مرز درد من
گل یخم اما گریزون از سرما
بزار توی دستات آب بشم از گرما
ببر مرا با خود به فصل آفتابی
آشتی بده من رو با عشق و بی تابی
ببر منا با خود ای بهترین اخر
موندن من مرگه ای اخرین یاور.....
 

PATRIOT

عضو جدید
کاربر ممتاز
هزار کوچه فاصله
تمام عمر ، يک نفس دويده ام به پاي تو
نمي رسم به پاي تو ، نمي رسي به پاي من
من اين طرف ، تو آن طرف ، هزار کوچه بين ماست
من اين طرف به ياد تو ، تو نيمه ي جداي من
چه قدر چشم هاي تو براي من مقدس است
بيا ! دلم براي تو ... نگاه تو براي من
دوباره من براي تو غزل سروده ام بيا
بيا که دوست دارمت ، غريب آشناي من
 

PATRIOT

عضو جدید
کاربر ممتاز
عاشق آن لحظه ام ای خوب من
با نگاه عشق بی تابم کنی
در میان بازوان عاشقت
با نوازشهای خود خوابم کنی
باز هم در خلوت آغوش خود
لحظه ای لب بر لب سردم نهی
جان دهی این خاک خشک و تشنه را
از همان یک لحظه سیرابم کنی
با نگاه مست خود مستم کنی
خرمن جان مرا آتش کنی
ناگهان جان مرا در بر کشی
تا به هُرمِ جان خود آبم کنی
دیگر از رفتن نمی گویم سخن
تا که با عشق و جنون یارم کنی
باز هم مست از شراب عاشقی
در برم گیری و بی تابم کنی
 

PATRIOT

عضو جدید
کاربر ممتاز
کوها با قلــه هــا ودريــاها با موج ها
زنــــدگي پيدا مي کننــد

وانســــان ها , همــــه ی انســــان ها با عشـــــق فقط با عشـــق,
پس بار خدايا بر من رحم کن
بر من که مي دانم ناتوانم رحم کن
باشــد کـــه خانـــــه اي نداشتــــه باشـم
باشد که لباس فاخري بر تن نداشته باشـم
باشد که حتـي دست و پايي نداشته باشــم
اما نباشد هرگز نباشد که در قلبم عشقي نباشد...
هرگز نباشد...
 

PATRIOT

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم خیلی گرفته...

آسمان ابری و دلگرفته است ، دلم نیز مانند آسمان شده.....


حال و هوای تنهایی به سراغم آمده و مثل همیشه چشمانم بهانه تو را میگیرند...

میخواهم چند خطی از تو بنویسم ، اما قطره های اشکم بر روی

صفحه کاغذ ریخته است و قلمم بر روی کاغذ خیس نمی نویسد....

دلم خیلی گرفته است ، یک عالمه درد دل دارم ، نمیدانم چگونه دلم را خالی کنم...

میخواهم از غصه ها و دلتنگی ها رها شوم اما نمیتوانم....

خانه سوت و کور است ، آسمان همچنان مانند من بغض کرده .....

همچنان که در گوشه ای از اتاق در این خانه سوت و کور و دلگرفته

نشسته ام ، سرم را بر روی زانوهایم گذاشته ام و اشک میریزم.....

به یادم آمد آن لحظه که تو در کنارم بودی و سرم را بر روی شانه های

مهربان تو میگذاشتم و اشک شوق میریختم ....

حالا تو نیستی ، و من تنها با غم هایم مانده ام .....

کاش قدر آن لحظاتی که در کنارت بودم را میدانستم ، هیچگاه این

چنین لحظه ای که اینگونه به غم بشینم را تصور نمیکردم....

قلبم مثل گذشته تند تند نمیزند ، و مثل گذشته به انتظار شنیدن

صدایت لحظه شماری نمیکند! قلب شکسته ام نیز حال و هوای غریبی دارد....

شب و روز برایم معنایی ندارد ، شبهایم تیره و تار است و روزهایم نیز مثل شبها!

دیگر زندگی برایم زیبا نیست ، تنها تو زیبا بود که رهایم کردی!

اگر ابرهای سیاه سرگردان قلب آسمان آبی را فرا گرفته اند

درد نبودنت در کنارم همچو ابرهای سیاه آسمان قلب مرا نیز فرا گرفته است....

فکرم از یادت بیرون نمیرود، دلم هوایت کرده است

و همچنان از غم نبودنت اشک میریزم............
 

PATRIOT

عضو جدید
کاربر ممتاز
آری آغاز دوست داشتن است
گر چه پایان راه نا پیداست

من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست
 

PATRIOT

عضو جدید
کاربر ممتاز
زرد است که لبریز حقایق شده است
تلخ است که با درد موافق شده است
عاشق نشدی وگرنه می فهمیدی
پاییز، بهاریست که عاشق شده است.
 

PATRIOT

عضو جدید
کاربر ممتاز
صدای شکستـنم را نشنیدی؟؟؟
تا کی به امید فردای پر از مهربانی فال بگیرم با حافظ ؟؟ تا کی از فرصت استفاده کرده و یک دل سیر گریه کنم لابه لای بارانها ؟؟؟ هنوز صدای آوازهایت از دفتر دلم پاک نشده است... و خط خطی‌های نگاهت !!!

آنقدر آه کشیدم و نگاه کردم به ابرها که آسمان رنگ انتظارم شد ... چشمانت خیال گفتن رازی را دارد ... که لبهایت طفره می‌روند ... شاید راز رفتن است و جدایی ...! شاید هم تنفر ...؟ بگو ... در خلوت تنهایی‌ام بگو تا من از دلواپسی، و گورها از تنهایی به درآیند ... پرسه می‌زنم میان دلتنگیهای خویش... تداعی می‌کنم خاطره‌ها را ... عشق را کم و بیش!!! شاید گره از اندوهم گشوده شود با ته مانده طاقتی ... لمس می‌کنم زندگی ساطور شده را و خود را که در ذرّه ذرّه سلولهایم پیر می‌شوم ...
هیهات از بازی روزگار ... هیهات!!!
بی آنکه بدانم روزی برایم خاطره‌ای خواهی شد، به زندگی لبخند زدم و به عشق سوگند خوردم ... حالا !!! چهره ژولیده‌ام را که در آینه می‌بینم، فکر می‌کنم که آنقدر با خودم صمیمی شده‌ام که بگویم مرگ بر اعتماد ... مرگ بر باور ...!
طعنه‌های عقرب‌گونه‌ات هم عشق را از چشمم نینداخت ... تنها به من آموخت عشق باید الهی باشد و بس.....!!!
گاهی اوقات خود را گم می‌کنم... مثل حالا !! ... اما صدایی انگشت به دهان می‌گوید: ببخشید،... شما را قبلاً جایی ندیده‌ام ؟!
اما نمی‌دانم مگر سواد ندارید؟ ... روی پیشانی من که نوشته شده صاحب این عکس ماهها قبل مرده است .....!!
شاید تو هم مسافری عجول بودی که نخوانده رفتی، یا من راوی بی تجربه آخرین قصه که بدون هیچ صدایی، با خیالی که دیگر رنگ نداشت روی خودم خط کشیدم .... آری روی خود خط کشیدم ... من مرده‌ام ... گریه بی‌فایده است... گریه مکن ... مهربان باش،... فقط مهربان!!!!!!!!
 

tarane

عضو جدید
دردم از یار است و درمان نیز هم*دل فدای او شد و جان نیز هم
این كه میگویند ان خوشتر ز حسن*یار ما این دارد و ان نیز هم
داستان در پرده میگویم ولی*گفته خواهد شد به دستان نیز هم
هر دو عالم یك فروغ روی اوست*گفتمت پیدا و پنهان نیز هم
چون برامد دولت شبهای وصل*بگزرد ایام هجران نیز هم
:heart:
 

tarane

عضو جدید
ما را رها كنيد در اين رنج بي حساب
با قلب پاره پاره و با سينه اي كباب
عمري گذشت در غم هجران روي دوست
مرغم درون آتش و ماهي برون آب
از درس و بحث مدرسه ام حاصلي نشد
كي مي توان رسيد به دريا از اين سراب

 
آخرین ویرایش:

tarane

عضو جدید
مرگ اگر مرد است گو نزد من آي

تا در آغوشش بگيرم تنگ تنگ

من ز او عمري ستانم جاودان
او ز من دلقي ستاند رنگرنگ
 

tarane

عضو جدید
فدای چشمهای تو
که باز هم گرفته است
دو چشم خسته ات مرا
چگونه کم گرفته است
فدای اشکهای تو
که روی گونه میچکد
به اشک من نگاه کن
ببین چگونه میچکد
به اشک من نگاه کن
به اشک عاشقانه ام
به چشم من نگاه کن
که تازه چون جوانه ام
تو گریه میکنی و من
پر از گدازه میشوم
و از نگاه خسته ات
چو داغ تازه میشوم
تو یک اشاره کن که من
به یک اشاره جان دهم
به قیمت تبسمت
تو هر چه خواهی ان دهم
من ازسپیده امدم
و با سپیده میروم
من از ستاره امدم
و چون ستاره میشوم

 

PATRIOT

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتی میگم دوست دارم می پرسی چرا؟ همیشه توش می موونم که چی بگم؟آخه نمی دونم کدومش رو بگم؟ بگم عاشق سادگیِ قشنگت شدم؟بگم وقتی برام حرف می زنی ، چقد خدا رو شکر می کنم؟بگم وقتی چشمات رو می بینم،وقتی چشمای خشکلت رو می بینم؛فقط و فقط دلم میخواد زمان همونطوری وایسه تا من بتونم تا ابد چشمات رو نگاه کنم؟بگم وقتی دستهات تو دستمه؛وقتی دستهای خشگلت دستهام رو فشار میدن ؛ وقتی به دستهام نگاه می کنی می تونم هزار هزار جمله رو بخونم از سیاهی چشمای قشنگت؟بگم وقتی میگم دوست دارم عروسک؛ تویِ چشمهای نازِت یه دنیا سادگی داد میزنه؟چی میتونم آخه بگم عروسک؟ دلم می خواد بگم خشگلی، پاکی ، ساده ئی ، عاقلی ، صادقی ،...می ترسم، می ترسم نتونم همشون رو بگم و کامل نگفته باشم که چقدر خوبی.دوست دارم عروسک.وقتی بغلت می گیرم وصدای نفسهای قشنگت رو میشنووم، وقتی سرت رو میذاری رو شونه هام ، وقتی میگی دوست دارم، دلم می خواد داد بزنم تا همه دنیا بدوونن که من چقد خوشبختم.آخه عروسک هیچکی ندونه،من که خودم می دونم که چقدر خوبی ، که چقدر واسه خاطر من اذیت میشی،هیچکی خبر نداشته باشه من که می دونم که واسه خوشحال کردن من چقدر خودت رو اذیت می کنی .من چقدر بدم که نتونستم تا حالا اونطوری باشم که لایقِ تو باشم.تو خودت هیچ وقت نمیگی که چقدر داری اذیت میشی، هیچ وقت اعتراض نکردی که من تا حالا هیچ کاری نکردم واسهِ تو که ارزشِ تو رو داشته باشه.وای خدا امروز که اومدی پیشم چقد خشگل بودی، امروز که اومدی پیشم چقدر لباسهات بهت میومد عروسک. ببخش منو عروسک که اینقدر اذیتت میکنم.امروز که داشتی میرفتی؛وقتی محکم بغلم کردی و سرت رو گذاشتی رو سینم ؛ گفتم به خدا جونم : خدای عزیزم می دونم که امانت دار خوبی نبودم تا حالا،خدای خوبم می دونم تا حالا نتونستم کاری بکنم که لایق عروسکم باشه،خدای عزیزم می دونم به عظمتت می دونم که عروسکم فرشته س .اما به همون سادگی قشنگش برات قسم می خودم که سعی خودم رو می کنم که خوشبخت باشه ، تو هم کمکم کن خدا،همونطوری که تا حالا کمکمون کردی.


شکرت خدا ، شکرت
دوست دارم عروسکم ، قدِ یه دنیا ، به اندازهِ سادگیت
 

PATRIOT

عضو جدید
کاربر ممتاز
من آدمم يه آدم زميني.يه آدم معمولي با احساسات آدما.من الان خيلي نگرانم.خيلي ميترسم.
اصلا هم دوست ندارم تو رو اذيت كنم.
نمیخوام نگرانت کنم .نمیخوام قلب رو بشکنم .نمیخوام باهات نباشم .نمیخوام فکر کنی تنهایی.نمیخوام حتی به خاطرم نگران بشی چون میدونم حق ندارم اذیتت کنم.چون میدونم توم تحت فشاری چون میدونم توم نگرانی چون میدونم سنگدل شدم چون میدونم تو تموم تلاشتو میکنی .....
ولی من چی کارکنم؟آخه خیلی حالم بده.
فقط خواستم بدونی .خواستم حرف رو گفته باشم.خواستممممممممممممممم٠ ?ممممم

خدایا کمکم کن .
 

PATRIOT

عضو جدید
کاربر ممتاز
به هم که میرسیم
سه نفریم
من وتو وبوسه
از هم که جدا میشویم
چهار نفریم
تو وتنهایی
من وعذاب
 

PATRIOT

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگر چه من به چشم تو
کمم ، قدیمیم ، گمم
آتشفشان عشقم و ،
دریای پر تلاطمم .
 

PATRIOT

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوست دارم چون خوبی . از اون دوستهای عزیزی که نمی تونن کردی دست و پا شکستهِ من رو بخونن معذرت می خوام ولی می خوام این یه پست رو کردی بنویسم.دلی گیانم دویشو هاتم فره نویسام تا ۱.۰۵ . فریشم نوسی بوت به لام نه بووی . وا بزانم نه تتوانیوه بیانخوینیته وه . قه ی دی ناکا . دلی گیانم ، نازاره که م . بوچه نازارنی چه نیک بو من نازاری؟ بوچه نازانی چه نیک من خوشتم گه ره ک . قه زای ئه و چاوه ره شانته له گیانم . هه زاریک وا خه وه ر بمینم بو تو هیچیک نیه به خودا .ئیمرو شاید خومیش زه نگم دا بوت . به لام حه ز ناکم ئه گه ر نمانتای به یه کو قسه بکین ئیمرو خوت ناراحت بکه ی باش دلکم؟ ئه زانی بو من چه نیک بایه خی هه یه ئه م قسان توه ؟ زور به خودا ، زور . دلی گیانم . نازار ته رینه که م خوشتم گه ره ک به قه د تواو دنیا. بوخشه به قه و ژوانه که م چه نیک حه زم ئه کرد که پیره که بیت به لام هه ر ئه و ئه ندازه قینم بوو له خوم که ئه ونده ناراحتم کرد به خوا . گلکم دنیایکی بو من دنیایک . دویشو ه هر به بیر کردن له تو خه ونم پیا که وت . چه نیک خوشه ئه و خه ونه که که به بیر له تو بیته سه ر چاوانم . خوتیش باش ئه زانی فه قه ت به سه که بیژی نه چم به خودای گوره یک متر له ئه م شاره دوور نا که ومه وه . من بو راحه تی تو ههر کاریک ئه کهم که دانیک بنیام قادر بی پی ئیتر چون راضی ئه وم که اذیه تت که م خوشتم گه ره ک به قه و تواو دنیا به خودا
 

PATRIOT

عضو جدید
کاربر ممتاز
خوش به حال بچه ها

دلشون صافه صافه ، دلشون پاکه پاکه ، بچه ها رو می گم…
خوش به حالشون که معنی زندگی ور نمی دونن…
سرشون تو کار خودشونه…معنی عشق رو نمی دونن…
درد عشق رو نکشیدن…خوش به حالشون…
هنوز درد زندگی رو نکشیدن…خوش به حالشون…
زندگی آرومی دارن…آروم بیدار میشن و آروم می خوابن…
نمی دونن تو قلب ماها چی میگذره؟…
نمی دونن معنی غصه و درد چیه؟…نمی دونن این عشق چه چیزیه؟…
نمی دونن یه روز هم این عشق سراغ اونا هم میاد…!
فقط می دونن یه مادر دارن…فقط می دونن یه عروسک دارن…
بچه ها همشون آرزوی چیزهای عجیبی دارن…آرزوهای رویایی…!
گوشه گیر هستن، اگه تنهاشون بذاریم احساس تنهایی نمی کنن…
میرن مشغول یه کاری میشن، یا با عروسکشون ور میرن، یا …
اما ما تا تنها بشیم احساس نا امیدی می کنیم…
کاش منم بچه بودم، کاش بچه بودم و سرم تو کار خودم بود…
کاش بچه بودم و اینهمه غم و غصه نداشتم…!
خوش به حال بچه ها ……
 

PATRIOT

عضو جدید
کاربر ممتاز
به نبودنت عادت کرده ام

به ا ينکه نگاهم به نگاهت نيفتد
لالايي کلامت گوشهايم را ننوازد
گرمی دستانت دستانم را نفشارد
و انعکاس ضربان قلبت
موسيقی شکفتن ترانه هايم نباشد
به اينکه ديگر در انتظارت نمانم
تا بيايي صدايم کنی
و بگويي دوستت دارم
به همه چيز عادت کرده ام
دريچه ذهنم را بسته ام
تا ديگر نوری بر آ ن نتا بد
اما ای کاش می توانستم به دوست نداشتنت عادت کنم
به اينکه نگويم عاشقت هستم
و عاشقت خواهم ماند
ای کاش می شد که به اين تنهايي خو گيرم
و در انتظار نمانم
ای کاش می شد

ای کاش می شد به عاشق نبودنت عادت کنم
 

Similar threads

بالا