اشعار و نوشته هاي عاشقانه

zahra.71

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ای عشق همه بهانه از تست
من خامشم این ترانه از تست

ان بانگ بلند صبحگاهی
وین زمزمه شبانه از تست

من اندوه خویش را ندانم
این گریه بی بهانه از تست!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

آسمان سر رفته از لیوان جهان

خورشید هنوز غلت می زند

روز می آورد

شب می برد

من از این لبریز شده شعر می خواهم

تا در چشمانت بریزم

و خود سر بروم

از جهانی که تویی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من همانم که قلبم پناهگاهيست


برای دل گرفتگی هايت


با من يکی باش تا


شانه ام تکيه گاه ناله هايت باشد و


در افق هميشه تيره ی تنهايی چهره ام گل گلدانت شود...
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
چقدر سخته وقتی کسی دوست داری
اما هرگز دوست داشتنت باور نداره
چقدر سخته هر بار که میری سمتش
تو رو از خودش میرونه
انگار نه انگار که
روزی بهت گفت دوستت دارم و تا ته خط کنارتم
چقدر سخته
درد داشته باشی اما درمانت کسی باشه که
هرگز نمیفهمه حرفهات و هرگز باور نداره دوست داشتنت
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
سر بر شانه خویش میگذارم
تا مبادا مزاحم
کسی باشم
کسی چه میداند
شاید فردا دوباره
از خاکسترم زنده شدم
همچون ققنوس و پرواز کردم
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
رسم جالبیست
بازی با احساسات
و انگاه که احساسم را باختم
تنها نمیدانم
تا به کی میتوانم ادمه بدهم
این زندگی را
تا به کی ادمه بدهم
این روزگار را
کاش کسی
بود که
واقعا دوستم داشت نه اینکه تظاهر کند
 

zahra.71

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من تو را...
پیکرت را زنجیری دستانم می سازم،
تا زمان را زندانی کنم.
باد می دود و خاکستر تلاشم را می برد.
چلچله می چرخد . گردش ماهی آب را می شیارد.
فواره میجهد:
لحظه من پر میشود!
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
سوگ دیگر نمیگیرم
انکه دوستش دارم
هرگز دوستم نداشت
تنها ادعای دوست داشتنم و وفادری داشت
اما من همیشه
به احساس خویش وفادار ماندم و روزی که کسی را بیابم که
مرا حقیقتا دوست بدارد
از وفاداری دست خواهم کشید
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
هرگز کسی که تا کنون
وفاداری تجربه نکرده نمیفهمه
احساس وفاداری چه احساسی هست
هرگز کسی که معنای گفتن دوستت دارم را نفهمیده
هرگز نمیتواند درک کند که نباید این کلام را به همه گفت
بلکه تنها به یک نفر باید گفت
عزیزترینم دوستت دارم
نه اینکه به همه اینگونه بیان کرد عزیزترینم دوستت دارم
اول ادمت را مشخص کن
ببین به که داری میگویی هر کسی لیاقت عزیز شدن را ندارد
من وفادار هستم به قلب و احساس خودم
نمیخواهم کسی دلسوزی کند برایما
نکه هوایم را دارد از تو نیز دلسوزتر هست
دیگر میخواهم دیوار تنهاییم را انقدر قطورتر کنم
تا کسی نتواند وارد این خانه تنهایی من شود
 

شهریاری 2

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن
کاربر ممتاز
شب گریه های زار امانم نمی دهد
نفرین روزگار امانم نمی دهد
گفتم ز سوز دل بنویسم برای تو
چشمان اشکبار امانم نمی دهد
یکدم به چشم خسته من خواب ره نیافت
سودای انتظار امانم نمی دهد
هر صبح و شام زخم زبانها و طعنه ی
پنهان و آشکار امانم نمی دهد
دلتنگ پرسه های غروب خزان شدم
افسوس... این بهار امانم نمی دهد
صد بار توبه کردم و صد ره شکستمش
چون نفس نا بکار امانم نمی دهد
گفتم ز یاد می برمش بعد از این ، ولی
این قلب بی قرار امانم نمی دهد
 
آخرین ویرایش:

شهریاری 2

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن
کاربر ممتاز
هرکس به طریقی دل ما میشکند
بیگانه جدا دوست جدا میشکند

بیگانه اگر میشکند حرفی نیست
از دوست بپرسید چرا میشکند
 
آخرین ویرایش:

شهریاری 2

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن
کاربر ممتاز
وقتی تو بامن نیستی از من چه میماند
از من جز این هر لحظه فرسودن چه میماند
از من چه میماند جز این تکرار پی در پی
تکرار من در من مگر از من چه میماند
غیر از خیالی خسته از تکرار تنهایی
غیر از غباری در لباس تن چه میماند
 
آخرین ویرایش:

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
چشم بر میدارم
بگذار رفتنت را ببینم
بگذار باور کنم
هرگز دوستم نداشتی
اینگونه
بلند میشوم
و با کس دیگری پیمان ما شدن میبندم
کسی که دوستم دارد
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت
پرده ی خلوت این غمکده بالا زد و رفت

کنج تنهایی ما را به خیالی خوش کرد
خواب خورشید به چشم شب یلدا زد و رفت
درد بی عشقی ما دید و دریغش آمد
آتش شوق درین جان شکیبا زد و رفت

خرمن سوخته ی ما به چه کارش می خورد
که چو برق آمد و در خشک و تر ما زد و رفت

رفت و از گریه ی توفانی ام اندیشه نکرد
چه دلی داشت خدایا که به دریا زد و رفت

بود آیا که ز دیوانه ی خود یاد کند
آن که زنجیر به پای دل شیدا زد و رفت

سایه آن چشم سیه با تو چه می گفت که دوش
عقل فریاد برآورد و به صحرا زد و رفت

[FONT=&quot]از : هوشنگ ابتهاج (ه.الف.سایه)[/FONT]
 

Coraline

مدیر تالار پزشکی
مدیر تالار
کاربر ممتاز
به تو می اندیشم.

ای سرپا همه خوبی!

تک و تنها به تو می اندیشم.

همه وقت، همه جا،

من به هر حال که باشم به تو می اندیشم.

تو بدان این را، تنها تو بدان.

تو بیا؛

تو بمان با من، تنها تو بمان.

جای مهتاب به تاریکی شبها تو بتاب.

من فدای تو، به جای همه گلها تو بخند.

اینک این من که به پای تو در افتادم باز؛

ریسمانی کن از آن موی دراز؛

تو بگیر؛ تو ببند؛ تو بخواه.

پاسخ چلچله ها را تو بگو.

قصه ابر هوا را تو بخوان.

تو بمان با من، تنها تو بمان.

در دل ساغر هستی تو بجوش.

من همین یک نفس از جرعه جانم باقیست؛

آخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش.
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]خود را شبی در آینه دیدم ، دلم گرفت
از فکر اینکه قد نکشیدم دلم گرفت

از فکر اینکه بال و پری داشتم ولی
بالاتر از خودم نپریدم دلم گرفت

از اینکه با تمام پس انداز عمر خود
حتی ستاره ای نخریدم دلم گرفت

کم کم به سطح آینه ام برف می نشست
دستی بر آن سپید کشیدم دلم گرفت

دنبال کودکی که در آن سوی برف بود
رفتم ولی به او نرسیدم دلم گرفت

نقاشی ام تمام شد و زنگ خانه خورد
من هیچ خانه ای نکشیدم دلم گرفت

شاعر کنار جو گذر عمر دید و من
خود را شبی در آینه دیدم دلم گرفت
(سید مهدی نقبایی)



[/FONT]
 

شهریاری 2

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]شب شده چشمم تو را دائم تمنا می کند
دل اسیر درد تنهاییست حاشا می کند

نازنین ،آرام جان ! این غصه ها از بهر چیست ؟
یا زبهر چیست دل امروز و فردا می کند

پشت پلکت مینشینم پلک بر هم میزنی
عاقبت عشق است ما را زود رسوا می کند

این غم دوریت جا نم را به لب آورده است
دل اسیر درد تنهاییست حاشا میکند

[/FONT]
[FONT=&quot]زینب امیری


منبع:
[/FONT]
http://godofheart.persianblog.ir/[FONT=&quot][/FONT]
 

شهریاری 2

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن
کاربر ممتاز
وقتی تو با من نیستی از من چه میماند..از من جز این هر لحظه فرسودن چه میماند
از من چه میماند جز این تکرار پی در پی..تکرار من در من مگر ازمن چه میماند
غیر از خیالی خسته از تکرار تنهایی..غیر از غباری در لباس تن چه میماند
از روزهای دیر بی فردا که می اید..از لحظه های رفته ی روشن چه میماند
وقتی تو با من نیستی از من چه میماند..از من جز این هر لحظه فرسودن چه میمانداز من چه میماند جز این تکرار پی در پی..تکرار من در من مگر ازمن چه میماند
از من اگر کوهم اگر خورشید اگر دریا..بی تو میان قاب پیراهن چه میماندبیتو چه فرقی میکند دنیای تنها را..غیر از غبار و ادم و اهن چه میماندو..قتی تو با من نیستی از من که میپرسد..از شعر و شاعر جز شب و شیون چه میماند
 
آخرین ویرایش:

شهریاری 2

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن
کاربر ممتاز
اون لحظه ای که عشق تو
تو خلوت دلم نشست
هزار هزار حباب نور
در دل تاریکم شکست
تو فصل پاییز تنم
دستات به یاریم نشست
برگ ها ی زرد و خشکم رو
به شاخه هام دوباره بست

منبع:
http://farness.blogfa.com/
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
چگونه بدانیم یک پنجره باز است!
فقط یک سنگ پرتاب می کنیم
آیا صدایی داد؟
خیر ، صدایی نداد
خب این باز بود!


حالا بیا امتحان کنیم این یکی را...
وای شیشه شکست!

گناه من و تو چیست
وقتی پنجره باز نبود...

شل سیلور استاین
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
عشق در سرزمین
من جرمی نابخشودنیست
جرمی نابخشودنی
که اگر کسی بفهمد
عاشق شدهام
مرا محکوم به اعدام میکند
مرا محکوم به چشم سفیدی میکنند
چقدر لذت بخش هستسر بر شانه خود میگذارم
مزاحم کسی نمیشوم
شاید این عشق یک طرفه را
از قلبم بیرون کنم
تا دیگر مزاحم انکه عشقم هست نشوم
بگذار با معشوقه خودش شاد باشد
تنها قول بده شاد باشی و خوشبخت
 

bahar_cve

کاربر فعال تالار هنر ,
کاربر ممتاز
هـــــــر نفـــس ،
درد اســـت که میکشـــم !!!

ای کــاش یا بـــــــــــودی ،

یـــــا اصـــلا نبودی !!!

ایـــــن که هســـتی

و کنــــارم نیســــتی ...
دیـــــــــوانه ام میکنــــــــــد . . .
 

Similar threads

بالا