اشعار و نوشته هاي عاشقانه

marzi2011

عضو جدید
چه می توانی انجام دهی؟
وقتی که
تو نیستی تا ببینی
من دل تنگم بیقرارم وتنهام .
چه می شود کرد؟
کاش کمی مهربان تر می شدی
مثلا
کمی زود تر می آمدی
یا
کمی دیر تر می رفتی ...................
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
 

marzi2011

عضو جدید

سلام
سلام دلتنگی.....
آه امان از دست این دل..........
دلم مظلومانه هوای نبودنت کرده است!!!
دلم بی ریا خواهان ترک این گوشه عزلت است!!
وای روزگار پست....
آری با توام!!!
می فهمی؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دلم گرفته.......
هم صدا می خواهد....
هم نوا.....
همسفر...
رفیق شفیق گرمابه و گلستانم،کمی نارفیقی کن،رفاقت بس است!!
بس نیست؟؟؟؟
آری نارفیقی کن که دلم هوای عاشقی در سر دارد..
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چگونه مي توانم ننويسم خاطرات بودن هاي نبودنم با تو را……

چگونه مي توانم فراموش كنم لحظه هاي تنهايي و غربت شبانه ام را......

چگونه مي توانم از ياد ببرم ترنم هاي قشنگ صدايت را…..

آه، هرگز قادر نخواهم بود بي ياد تو لحظه اي را سر كنم......

هرچند مرا از خاطراتت بيرون رانده اي......

هرچند كه مرا به جاده هاي فراموشي سپرده اي.....

اما اشكهاي من هميشه چشم به راهت هستند،اي بهترين آرزوي من.....

آري، هنگامي كه غبار انتظار ديدارت براي هميشه بر قلب شكسته ام نشست

و هنگامي كه برگهاي تكرار زندگي ام ورق مي خورد،

هميشه و هر لحظه به ياد تو بوده ام…..

در همه ناله ها و فريادهايم تمناي حضور تو موج مي زند......


چگونه دوست داشتنت را فراموش کنم...؟؟؟؟؟؟!!




 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز



ه او بگوييد دوستش دارم با صدايي آهسته ،

آهسته تر از صداي بال پروانه ها

به او بگوييد دوستش دارم

با صدايي بلند ،

بلند تر از صداي پرواز کبوتران عاشق

به او بگوييد دوستش دارم

با هيچ صدايي ،

چون فرياد دوستت دارم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=2][/h]
مــی دانـــی

اگـــر هنوز هم تورا آرزو می کنم

برای ِ بـی آرزو بودن ِ من نیستـــ !!

شــایـــــد

آرزویــی زیبـــاتــر از تـــ ــــو ســراغ ندارم ...
 

marzi2011

عضو جدید
[SIZE=-0]دلم گرفته از ادمايي که ميگن دوستت دارم اما معنيشو نميدونن،از ادمايي که ميخوان ماله اونا باشي اما خودشون ماله تو نيستن،از اونايي که زير بارون برات ميميرن و وقتي افتاب ميشه همه چيز يادشون ميره [/SIZE]
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز


[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]سلام سلامی از قلب شکسته از قلبی دور افتاده همچون کبوتری سبکبال که دراسمان عشق به پروازدرامده است سلامی به بلندای اسمان و به زلال و خلوص چشمه ساران سلامی به لطافت گرمای بهاری سلامی همچو بوی خوش اشنایی سلامی بر خواسته از دل و نشسته بر دل[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]​
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]روز اول گل سرخي برام اوردي گفتي براي هميشه دوستت دارم روز دوم گل زردي برايم اوردي گفتي دوستت ندارم روز سوم گل سفيدي برايم اوردي و سر قبرم گذاشتي و گفتي منو ببخش فقط يه شوخي بود [/FONT]

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو می تونی منو از پا در اری

تو می تونی که اشکم و در بیاری

فقط تویی که می تونی عزیزم

من و عمری توی کما بذاری

تو می تونی که روحم رو بپاشی

تو می تونی دوستم نداشته باشی

آره تویی که می تونی عزیزم

بری لحظه ای یاد من نباشی

ولی خوب میدونی نمی تونی بگیری از دلم چشاتو

ولی خوب میدونی نمی تونی بگیری از من خاطراتو
 

marzi2011

عضو جدید
[SIZE=-0] [SIZE=-0]تا کی میخوای ردم کنی ...پیش همه بدم کنی

میخوای که از عشق خودت...رسوایی عایدم کنی

حالم خرابو داغونه ...بی مهریات فراوونه

اگه منو نخوای دیگه ... نفس برام نمیمونه

گریه هامو نمیبینی...غصه هامو نمیدونی

فریاد قلب زخمیمو ...از تو چشام نمیخونی

فرقی برات نمیکنه ... که من بمونم یا برم

حتی دلت نمیسوزه ...که پیشه چشمات بمیرم

اینقده دل شکسته ام ....از این زمونه خسته ام

[SIZE=-0]
تو از پیشم رفتی و من ....هنوز به پات نشسته ام
[/SIZE]
[/SIZE]
[/SIZE]
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این مثنوی حدیث پریشانی من است

بشنو که سوگنامه ویرانی من است

امشب نه این که شام غریبان گرفته ام

بلکه یمن آمدنت جان گرفته ام

گفتی غزل بگو، غزلم شور و حال مرد

بعد از تو حس شعر فنا شد خیال مرد

گفتم مرو که تیره شود زندگانیم

با رفتنت به خاک سیه می نشانیم

گفتی زمین مجال رسیدن نمی دهد

بر چشم باز فرصت دیدن نمی دهد
 

marzi2011

عضو جدید
[SIZE=-0][SIZE=-0]زیر باران نشسته ام رو به نبودنت گریه می كنم و با رویاهایم ترانه می سازم تو گاه پیشانی بر پیشانی من می سایی و لذت می بری از خنكای نشسته بر پیشانیم و من همچنان دنبال رد پای تو می گردم.....! امان از این ردپایی که هیچگاه نقش آن را با چشمانم ندیده ام و دریغ از لحظه ای با تو بودن !![/SIZE][/SIZE]
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
در کلاس زندگی،
درس امروز ، زخم
هر چیزی که زخم ایجاد کند درد دارد
درد ، درد است و شوخی ندارد
و تو
راهی نداری و باید یاد بگیری و بزرگ شوی
مهم نیست که به درس گوش می دهی یا نه
به هر حال
دو راه بیشتر نخواهی داشت
دو راهی که تکه کلام طبیعت است

یاد میگیری یا یادت دهم.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خواستی دیگر نباشی ...

آفرین چه با اراده !!

لعنت
به دبستانی که تو از درسهایش

فقط تصمیم کبری را آموختی ...!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مـــوهــایــمــ را

آنقــدر کُــــوتـــاه میکنــمــ

تـــا خـــاطـــره انگشتـــانـتـــ را

از یـــاد ببـــرنــد …

دیــــری نــمی پــایــد،

خـــاطـــراتتــــ

دوبــــاره مــی روینــــد .. !!
 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چقدر این تاپیک تند تند پیش میره ؟! ... اگه میشه پشت سر هم پست نذارید بچه ها ! ... تاپیک بی مزه شده !
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چقدر این تاپیک تند تند پیش میره ؟! ... اگه میشه پشت سر هم پست نذارید بچه ها ! ... تاپیک بی مزه شده !
اشکهایم را به تو تقدیم می کنم...


تا شاید در آسمانی که روزی به رنگ ما بود... باران ببارد...


آنجا که رهگذران مرا که نه...ما را آواز می کردند!!!!


که شاید نمی دانستند...سکوت رمز لحظه های باران است!!!


و پاییز بی آن شانه ها جز غم گریه برایم چه خواهد داشت؟؟؟


پس بگذار ببارد...بارانی که تنم را یاده شانه های خیسه او می اندازد!!!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من در این دلواپسی نشسته ام تنها...

می خواهم با تو سخن بگویم...

می خواهم باز چهره ات را با همان لبخند کودکانه ببینم...

می خواهم هرچه انتهایش به اسم تو و یاد تو ختم می شود...

شعرهایم ناتمام ماندند...اسیر دلتنگی شدم من...

و خواب مرا به رویای با تو بودن می رساند...

کاش خیابان های شلوغ سهم ما نبود...

اما...غصه ای نخواهم خورد...

حرف های ناتمامم را به روی دیوار قلبم حک میکنم و با دیدنت همه را تکمیل می کنم...

بهاراز راه می رسد و ما دوباره به بودن و رسیدن به انتهای جاده ی سرنوشت می اندیشیم...
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
نابینای توام
نزدیک تر بیا
فقط به خط بریل می توانم که تو را بخوانم،
نزدیک تر بیا
که معنی زندگی را بدانم.
...

استاد شمس لنگرودی
ملاح خیابان ها
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
براي ديدن تو نقره ي ماهو چيدم
تا آسمون هفتم به خاطرت دويدم
براي ديدن تو. آسمونوشكافتم
ستاره چشيدم تا طعمشوشناختم
برا ديدين تو خارا رو سجده كردم
به جاي چشم ابرا سوختم و گريه كردم
براي ديدن تو پاييزشدم شكستم
برف زمستون شدم رو بامتون نشستم
براي ديدن تو از درياها گذشتم
دور ضريح عكست شب تا سپيده گشتم
براي ديدن تو شدم مث پنجره
اشاره هات محاله از يادچشمام بره...

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
باران باران
و درختان خیس و مست
از شراب جان ابرها
و دل بی قرار همیشه عاشق باران من
...تاب می خورد
میان بازی این قطره ها
دلم مه می خواهد
و بوی هیزم و نان تازه
و یک
بوسه
همین !
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
باید از این قصه برمفرقی نداره من و تو
کدوممون مقصریم خاطراتمون رو یادمه لحظه به لحظه هیچی رو یاد من نیار اونقدر خرابم که نگو بد بودم و بدتر شدم آخ کم آوردم به خدا دلگیرم از دست خودم من مونده ام و تنهایی هام از دنیا هیچی نمی خوامتو عشق خاکستر شدیم


چیزیم نیست خرد و خمیرم فقط همین کم مانده است بی تو بمیرم فقط همین از هرچه هست و نیست گذشتم ولی هنوز در عمق چشمهای تو گیرم فقط همین
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

خواهش از بهر ستم خواهی انسان مکن

عشق در سینه نگهدار و هیچ فاش مگو

چون که تاریک است این راه و از آن یاد مکن

عشق آیینه قلب است در آن زنگی نیست

لیک این جمله نگهدار و عنوان مکن

در درون مایه عشقت ز جفا دوری کن

آشکارا زین سخن هیچ کجا یاد مکن

اگر از بهر کسی در عشق مردی. مردی

ورنه از جورو جفا عشق فریاد مکن
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آموخته ام!


آموخته ام که وقتی عاشقم ، عشق در ظاهرم نیز نمایان می شود.


آموخته ام که عشق مرکب حرکت است نه مقصد حرکت.


آموخته ام که هیچ کس در نظر ما کامل نیست تا زمانی که عاشقش شویم.


آموخته ام که این عشق است که زخم ها را شفا میدهد ، نه زمان.


آموخته ام که تنها کسی مرا شاد میکند که بمن میگوید تو مرا شاد کردی.


آموخته ام که گاهی مهربان بودن بسیار مهمتر از درست بودن است.


آموخته ام که مهم بودن خوبست ولی خوب بودن مهمتر است.


آموخته ام که هرگز نباید به هدیه ای که از طرف کودکی داده میشود نه گفت.


آموخته ام که همیشه برای کسی که به هیچ عنوان قادر به کمکش نیستم ، دعا کنم.


آموخته ام که زندگی جدیست ولی ما نیاز به دوستی داریم که لحظه ای با او از جدی بودن دور باشیم.


آموخته ام که تنها چیزی که یک شخص میخواهد فقط دستی است برای گرفتن دست او و قلبی برای فهمیدنش.


آموخته ام که زیر پوست سخت همه افراد کسی وجود دارد که خوشحال شود و دوست داشته باشد.


آموخته ام که خدا همه چیز را در یک روز نیافرید، پس من چگونه میتوانم همه چیز را در یک روز بدست آورم.


آموخته ام که چشم پوشی ازحقایق آنها را تغییر نمی دهد.


آموخته ام که وقتی با کسی روبرو میشویم انتظار لبخندی از سوی ما دارد.


آموخته ام که لبخند ارزانترین راهی است که میتوان با آن نگاه را وسعت بخشید.


آموخته ام که باد با چراغ خاموش کاری ندارد.


آموخته ام که به چیزی که دل ندارد نباید دل بست.


آموخته ام که خوشبختی جستن آن است نه پیدا کردن آن.


آموخته ام که قطره دریاست ، اگر با دریاست.


و آموخته ام که عشق ، مهربانی ، گذشت ، صداقت و بلند نظری خصلت انسانهای انسان است.
 

Similar threads

بالا