اشعار و نوشته هاي عاشقانه

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
قانون تو تنهایی من است و تنهایی من قانون عشق و

عشق ارمغان دلدادگیست و این سرنوشت سادگیست

چه قانون عجیبی چه ارمغان نجیبی

و چه سرنوشت تلخ و غریبی

كه هر بار ستاره های زندگی ات را با دستهای

خود راهی آسمان پر ستاره امید كنی

وخود در تنهایی وسكوت با چشمهایی خیس از غرور

پیوند ستاره ها را به نظاره بنشینی و

خموش و بی صدا به شادی ستاره های از تو گشته جدا دل خوش كنی

وباز هم تو بمانی وتنهایی و دوری

و باز هم تو بمانی و یك عمر صبوری .......!
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
میخواهم از تو بسرایم .
از توکه یک قصیده ناب و یک استعاره لطیفی.

از تو که چون یک غزل لبریز از احساسی...

میخواهم ازآسمانی ترین نگاه واژه هایم را به چشم های تو بدوزم.
میخواهم از آن راز بزرگ که آتشفشان درد و عشق بود بگویم.


تا آنجا که این جاده در حریر مهتاب
در رویای شبانه اش آفتاب را دوباره باور کند.
امشب میخواهم غزلی بسرایم با قافیه چشم های تو

ای طعم خوش نعنای کوهی

ای آبی تبسم ای سبز تکلم.
با ژرفنای شکیبایی تو که در نگاه دریایی ات موج میزند پیمان بسته ام.

می دانم در آن سوی نگاهت درختانی ایستاده اند
که هزاران بار سبزتر از درختان بهشتند!!!

من همواره با حنجره تو آواز بهار را میشنوم.
تو را باید در سکوت لحظه ها در فریاد قطره ها یافت.
چشمانت پلی میان عشق و زیبایی است.

"حرف هایت بوی یاس میدهد و صلابت صخره را تداعی میکند."

ای سبز ترین خاطره بهار و ای خاطره خیس باران
با شتاب کدام نور میتوان تا انتهای قلمرو وجود تو رفت.
با کدام واژه میتوان بلندای آسمانی تو را توصیف کرد!!!

ای معنی ناب بیقراری با کدام حصار میتوان حدود آرامش تو را اندازه گرفت!!!!


"تقدیم به تو که نگاهت آسمانیست و دلت دریایی......!"
 

كندو

عضو جدید
کاربر ممتاز
زيباترين تصويري که در
زندگانيم ديدم نگاه
عاشقانه و معصومانه تو بود

زيباترين سخني که
شنيدم سکوت دوست
داشتني تو بود

زيباترين احساساتم
گفتن دوست داشتن تو بود

زيباترين انتظار زندگیم
حسرت ديدار تو بود

زيباترين لحظه زندگيم
لحظه با تو بودن بود

زيباترين هديه عمرم
محبت تو بود

زيباترين تنهاييم
گريه براي تو بود

زيباترين اعترافم
عشق تو بود
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
چشم‌هات
روودِ عسل‌َند
سر می‌روند از قالبِ " غزل "
تو را فقط
باید " آزاد " نوشت!

( رضا کاظمی )
 
  • Like
واکنش ها: noom

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
باید یکی دو بار از دریا گذشته باشی
تا طعم تر شدن از شوق گریه را بفهمی!!!!

سید علی صالحی
 
  • Like
واکنش ها: noom

گلابتون

مدیر بازنشسته
مترسک



مترسک...

چه ساده سادگی می کنی!!!

می دانم

تو به شوق همین دیدار بعید زنده ای!!

پس بمان

منتظر بمان!

اما

قطار برای همیشه ایستگاه را ترک کرده است


 

كندو

عضو جدید
کاربر ممتاز
پیش ما سوختگان مسجد و میخانه یکی است
حرم ودیر یکی سبحه و پیمانه یکی است
این همه جنگ و جدل حاصل کوته نظری است
گر نظر پاک کنی کعبه و بتخانه یکی است
هر کسی قصه شوقش به زبانی می خواند
چون نکو مینگرم حاصل افسانه یکی است
این همه شکوه ز سودای گرفتاران است
ورنه از روز ازل دام یکی دانه یکی است
ره هر کس به فسونی زده ان شوخ ار نه
گریه نیمه شب و خنده مستانه یکی است
گر زمن پرسی از ان لطف که من می دانم
اشنا بر در این خانه و بیگانه یکی است
هیچ غم نیست که نسبت به جنونم دادند
بهر این یک دو نفس عاقل و دیوانه یکی است
عشق اتش بود و خانه خرابی دارد
پیش اتش دل شمع وپر پروانه یکی است
گر به سر حد جنونت ببرد عشق عماد
بی وفایی و وفاداری جانانه یکی است
 

fantastic.fati

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نمیشه دل به هرکس داد
نمیشه از نفس افتاد
پرنده با پر بسته
نمیشه از قفس آزاد
نمیشه شب به شب خوابید
فقط کابوس وحشت دید
نمیشه در سکوت خود صدای گریه رو نشنید
نمیشه غرق در غم بود ولی از گریه رو گردوند
نمیشه تا ته آواز فقط از ترس فردا خوند
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد


چو غزل پُری ز احساس
چو شعر دلنشینی
تو شکوه یک حماسه
تو هزار آفرینی
*
تو به قامتی ، چنان سرو
به چهره ، دسته‌ای گل
به نگاه، نرگس مست
به موی، شاخ سُنبل
*
لب تو عقیق جامی ست
پُر از شراب شیراز
به سخن ترنّم آب
لطیفی و پُر از راز
*
به منش بهار طینت
به کُنش گُریز پایی
چو اُمید در دل آیی
ودریغ که نَپایی
*
سُخنت حلاوت شهد
وخنده لحن بلبل
ز کدام خاک رُستی ؟
تن تو چو خرمنی گل

رحیم سینایی ...
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
گفتی بیا باران را به بی قراری دل ها تعارف کنیم
چتر به دست گرفتیم و
راه افتادیم
گفتی دیگر از صدای صاعقه نمی ترسم
حالا خوب می دانم
این صدای مهیب ‍؛ همان لحن خیس و ساده باران است
که گاهی
از هیاهوی ابرها خسته می شوند
می آیند روی زمین تا کمی ستاره ها را تماشا کنند
و اگر هم دستشان رسید
از درخت بی سایه ای سیب سکوت بچینند
آن وقت از مرگ واژه ها در زمین به آسمان شکایت کند
گفتی باران را دوست دارم
حتی اگر از سادگی هایم پیش ابرها بد بگوید ...
 

F@tima s332

عضو جدید
کاربر ممتاز
تورابه جای همه ی کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم
تورابه جای همه ی کسانی که نمی شناخته ام دوست میدارم
به خاطر عطرنان گرم
وبرفی که آب می شود
وبه خاطرنخستین گل ها
تورابه خاطردوست داشتن دوست میدارم
 
  • Like
واکنش ها: noom

كندو

عضو جدید
کاربر ممتاز
کوه با نخستین سنگ ها آغاز می شود
و انسان با نخستین درد.
در من زندانی ستمگری بودکه به آواز زنجیرش خو نمی کرد-
من با نخستین نگاه تو آغاز شدم.
 
آخرین ویرایش:

گلابتون

مدیر بازنشسته
وقتی.....

وقتی که دیگر نبود

من به بودنش نیازمند شدم.

وقتی که دیگر رفت

من به انتظار آمدنش نشستم.

وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد

من او را دوست داشتم.

وقتی او تمام کرد

من شروع کردم.

وقتی او تمام شد

من آغاز شدم.

و چه سخت است.

تنها متولد شدن

مثل تنها زندگی کردن است،

مثل تنها مردن !


 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
تحمل گفتی و من هم که کردم سال ها اما

چقدر آخر تحمل بلکه یادت رفته پیمانت
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو بعد از کشف الکل
شاعرانه ترین کشف بشری،
من از سرودن تو
مست می شوم...

کامران رسول زاده —.
 
  • Like
واکنش ها: noom

نفتکش

عضو جدید
کاربر ممتاز
باران باش!!کسی به بودن باران عادت نمیکند
هر وقت بیاید دوست داشتنی است.....!!!
 

كندو

عضو جدید
کاربر ممتاز
من نه عاشق هستم
و نه محتاج نگاهی که بلغزد در من
من خودم هستم و یک حس غریب
که به صد عشق و هوس می ارزد
من نه عاشق هستم
و نه دلداده به گیسوی بلند
و نه آلوده به افکار پلید
من به دنبال نگاهی هستم
که مرا از پس دیوانگی ام میفهمد
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
مستقیــــــــــــــم !؟ در بســــــــــــــــت !؟
...
مانده ام ...!
در این شهر شلوغ و پر ترافیک
کســی دلم را نمی بـَـرد !!!؟
... .
.
.
مهران پیرستانی
 
  • Like
واکنش ها: noom

Nilpar

عضو جدید
کاربر ممتاز
گفت استاد مبر درس از یاد.....یاد باد انچه به من گفت استاد
یاد باد انکه مرا یاد اموخت.......ادمی نان خورد از دولت یاد
هیچ ادم نرود این معنی..........که مرا مادر من نادان زاد
پدرم نیز چو استادم دید..........گشت از تربیت من ازاد
پس مرا منت از استاد بود.......که به تعلیم من استاد استاد
هر چه میدانست اموخت مرا...غیر یک اصل که ناگفته نهاد
قدر استاد نکو دانستن..........حیف! استاد به من یاد نداد
گر بمردست روانش پر نور.......گر بود زنده خدا یارش باد

الان این شعر به احساس من نزدیکه....یکی از معلمامو از دست دادم.
 

كندو

عضو جدید
کاربر ممتاز
چرا نمی گویند که آن کشیده سر از شرق -
آن بلند اندام سیاه جامه به تن،
دلبرِ دلیر ز شاهراه کدامین دیار می آید
و نور صبح طراوت بر این شب تاریک چه وقت می تابد؟
در انتظار امیدم،
در انتظار امید طلوع پاک فلق راچه وقت
آیا من به چشمِ غوطه ورم در سرشک خواهم دید؟
از حمید مصدق
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
تو را مـي شود خیلـي ساده دوست داشت

مثل ِ عبور ِ آب از بین انگشتانم

مثل در دست باد گرفتار شدن ِ موهایم

مثل ِبرخورد ِ سرد سرامیک با هرم تب کرده ي پاهایم

مثل ِ خیس شدن ِ همیشگـي چشمانم

مثل ِ بغضت کــه نمـي شکند

مثل ِ اشکهایت که نمـي ریزند

تو را مي شود خیلي ساده تر از این حرف ها دوست داشت

مثل ِ عشق هاي سیزده سالگـي کـه مـي آیند و مـيروند، بدون ِ هیچ حرفي، تنها گونه هایـي را مـي بینـي کـه سرخ مي شوند

مثل ِ تماشاي غروب از ایوان ِ خاک گرفته يخانه اي متروک و خورشیدي کــه ناز مي کند و نگاهي که ناز مـي خرد

مثل ِ مهربانـي دست هایت

مثل ِ لبخند چشم هایت

مثل ِ مر همی کــه نیستـي براي زخم هاي دلم

مثل نبودنت زماني کــه دستم پـي ات مـي گردد

مثل ِ آن لحظه اي کــه مي پرسـي: دوستم داري؟

و من مثل ِ لحظه ي سلام ، بدون ِ فکر، بدون ِ تردید، بـي معطلـي، ساده و سریع جواب مـي دهم :

آري!
 

كندو

عضو جدید
کاربر ممتاز
ابري ديگر فرا گرفته است
آسمان دلم را
ميان غباري از درد نشسته ام
به انتظار نگاه باراني
 

Similar threads

بالا