اسپم ها ، تاپیک های تایید نشده ، پست های تکراری و حذف شده!!

AvA-6586

کاربر فعال تالار حسابداری ,
کاربر ممتاز
 

یارانراد

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
ما اغلب میان انچه هستیم
و انچه می خواهیم سرگردانیم
و غافلیم از اینکه
شاید راه سومی هم باشد
انچه که باید باشیم
برای انچه که هستیم تلاش خاصی نکرده ایم
و برای انچه که می خواهیم تنها رنج درونی پذیرفته ایم
اما
ناشناخته و سخت ترین
بخش پنهانی هر فرد
انچه که باید باشد
است
ما معمولا در برابر ان چیز هایی که نمی دانیم موضع تندی می گیرم
و شاید این
یکی از بسیار دلایلی باشد که
از انچه که باید باشیم
غافلیم
 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
انا اخماتوا...

انا اخماتوا...

تولد خود را اینگونه توصیف کرده:
"در 1889، سال‌ تولد من، چارلی‌ چاپلین‌ به‌ دنیا آمد؛ «سونات‌ کرتروز» تولستوی‌ منتشر شد؛ برج‌ ایفل‌ ساخته‌ شد؛ و هیتلر و ظاهرا‌ الیوت‌ هم‌ دیده‌ به‌ جهان‌ گشودند. در تابستان‌ آن‌ سال‌ فرانسویان‌ صدمین‌ سالگرد به‌ آتش‌ کشیدن‌ باستیل‌ را جشن‌ گرفتند و در شب‌ تولد من، بیست و دوم ژوئن، جشن‌ چله‌ تابستان‌ برگزار می‌شود.”
نام اصلی اش «آنا آندرییونا گارنیکو» بود در یازده سالگی اولین شعرش را سرود پدرش وقتی متوجه ذوق و قریحه او در شاعری شد از ترس اینکه چیزی در چنته نداشته باشد اجازه استفاده از نام خانوادگی اشان را نداد و او نام جد مادری اش را وام گرفت و شد ؛ «آنا آخماتوا » و بی شک این نام برای جاودانه ماندن در تاریخ مناسب تر بود. در 21 سالگی ازدواج کرد و همراه همسرش و چند شاعر جوان دیگر مکتب آکمه ئیسم -اوج گرایی- را بنا نهادند.این مکتب در مقابل سمبولیسم قرار داشت.
اشعارش یادداشتهای روزانه ایستگاه های زندگی یک انسان حساس گرفتار سرنوشت است , هر شعرش نوولی کوتاه، رمانی شاعرانه، و یا درامی احساسی است که با غم آمیخته شده ولی با وجود تمام تلخی ها ؛ مرگ همسر ، دستگیری فرزند ،فشار های حکومت ، ممنوعیت ها و محدودیت ها ؛ بانوی شاعر گرچه غمگین و بدبین، ولی امیدوار به تحولات اجتمایی سرود .
روح" آمرزش خوانی "پیوند خورده با تنهایی ، خاطرات، وداع، و یاد مادرانی که در جلو دادگاهها، زندانها، بیمارستانها، روزها در هراس و سرگردانی منتظر جوابی هستند از نزدیکان دربندشان...

آموختم بدانم چه سان چهره ها وا می روند،
چگونه ترس، از زیر پلکها، می پوید،
چه سان سخت آن تیغه ی بران، آن صناعت
رنج را بر گونه ها قلم می زند.
چگونه گیسوان سیاه، جوگندمی،
یکباره نقره ای می شوند،
آموختم چه سان لبهای بردبار می خشکند،
آموختم وحشت لبخند عذاب آور خشکی است.
نه فقط برای خودم دعا می کنم،
بلکه برای همه ی کسانی که اینجا ایستاده اند، همگی،
در سرمای گزنده، یا جولای سوزان،
در زیر آن دیوار قرمز و بی روزن زندان.:gol:
 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
وقتی نیچه گریست _ اروین . دی . یالوم

وقتی نیچه گریست _ اروین . دی . یالوم

در برابر هر زن زیبا .. مرد بدبختی هم هست که از بودن با او خسته شده است.
زیبایی یکی از ملزومات عاشق شدن در ذهن تمام مردان است ..

اما زنی که تنها زیباست و از داشتن قدرت درک عاجز است .. به زودی برای مردش تبدیل به یکی از وسایل گوشه و کنار منزل می شود !

عادی و گاهی هم کسالت بار ...

وقتی نیچه گریست _ اروین . دی . یالوم

 
Similar threads

Similar threads

بالا