از نامه های بابا لنگ دراز به جودی ابوت......
>>
>>
>>
جودی! کاملا با تو موافق هستم که عده ای از مردم هرگز زندگی نمی کنند و زندگی
را یک مسابقه دو می دانند و می خواهند هرچه زودتر به هدفی که درافق دوردست است
دست یابند و متوجه نمی شوند که آن قدرخسته شده اند که شاید نتوانند به مقصد
برسند و اگرهم برسند ناگهان خود را در پایان خط می بینند. درحالی که نه به مسیر
توجه داشته اند و نه لذتی از آن برده اند. دیر یا زود آدم پیر و خسته می شود
درحالی که از اطراف خود غافل بوده است. آن وقت دیگر رسیدن به آرزوها و اهداف هم
برایش بی تفاوت می شود و فقط او می ماند و یک خستگی بی لذت و فرصت وزمانی که
ازدست رفته و به دست
نخواهد آمد. ... جودی عزیزم! درست است، ما به اندازه خاطرات خوشی که از
دیگران داریم آنها را دوست داریم و به آنها وابسته می شویم. هرچه خاطرات
خوشمان از شخصی بیشتر باشد علاقه و وابستگی ما بیشتر می شود. پس هرکسی را
بیشتر دوست داریم و می خواهیم که بیشتر دوستمان بدارد باید برایش خاطرات
خوش زیادی بسازیم تا بتوانیم دردلش ثبت شویم.
>>
دوستدارتو : بابالنگ دراز