از سر دلتنگی....

spow

اخراجی موقت
سلام دوستان عزيز:gol::gol:
صبح علي الطلوع افتاب نزده زنگ زدن که دهه بده بياد اون برق خوشگله رو:D
ماهم که گردن از مو نازکتر يه چشم درست ودرمون وفرتي در خدمت مردم

بعد شال وکلاه کرديم که برگرديم ولايت وکاراي اداري که مونده رو انجامش بديم اما اي دل غافل جاده هارو برف گرفته اين هوارمگه ماشين سرويس راه ميره
راننده هم مثل همه ما شاکي از زمين وزمان

تاير جفتيش شده اينقدر -برا تعويض روغن فلان قدر دادم - بچم مريض شده واله وبله
ماهم مطابق معمول عادت به شنيدن وتکان سري از سر تاسف که باري اي برادر همين هست که بود!
ميرسم به ميدان خروجي شهر سرما تا مغز استخوان نفوذ ميکنه راه 45دقيقه اي رو 1.5 ساعته اومده واز حالا مطمئنم که به کارام نميرسم واينم ميره پيش هزاران کاري که بايد ميکردم وفرستادمش تاريکخانه اشباح تا در فراموشي من بلولند
ميرم به همون اژانس مسافرتي بين راهي (دل خوشي از اتوبوسهاي اين مسير ندارم ولي...) با بيشتر راننده ها بعد دوسال رفت وامد مداوم رفيق شدم بيشترشون منو ميشناسن . سلام واحوالپرسي وبعدش سخن جمع ادامه پيدا ميکنه
-:اقا يعني چي اين کارامن اين برج 1200 تا بنزين سوزوندم مگه ميشه سهميه مارو بکنن 750 تاوپشت سرش اعتراض وناله وفحش و....بماند!!! دراين گير ودار ميبينم تنها مسافر اژانسي که هميشه شلوغ بود انگار منم از يکي از بچه ها که بيشتر باهاش رفيقم ميپرسم وميگه امروز کلا مسافر کم بوده
اي دل غافل ...شانس مارو ببين
سيگاري تعارف ميکنه ومن نگاهي سراسر هوس بهش ميندازم ولي لطف ودلگرمي دوستان ...همکاران...خانواده ...وحتي دوستاني که يکبار هم مرا نديده اند رو بخاطر ميارم واز خيرش ميگذرم!!
نبايد اينقدرهم بيمعرفت بود
تشکري ميکنم وميگم چندروزيه که گذاشتمش کنار
ميخنده!
ميگه تعطيل کردي داداش
ميخندم !

ميگم سعي ميکنم ترکش کنم
ياد حرف يکي از عزيزترينها ميافتم
:حاجي بعد اين همه مدت ميبينم که هيچي رو از دست ندادم ودرواقع درست ترين حرف رو همين عزيز ميزنه

اخرين چاره يا حساب کردن دربستيه يا اتوبوسهاي درپيت اين مسير
عنکبوتايي که تو جيبم لونه کردن از درد شيکمشون مينالن وبالاجبار راهي اتوبوس ميشيم
يه بنز مدل 1978 با يه راننده قديمي تر از خودش
کرايه هاشونو 30% افزايش دادن
کاري که تو سه سال اخير کلا 25% بوده
مگه ميشه به کسي هم شاکي شد اقا تخم مرغ شده 2100 تومن
بقال محله رييس جمهور هم ديگه ياد گرفته 100 تومن بالاتر ميده حالا اين وسط پرتقال فروش کي بوده الله واعلم
تو اتوبوس هم که خلوت خلوت سه چهارتا پيرمرد وپيرزن ويه سرباز ويه دانشجوي از دنيا بيخبر که صداي خروپفش همه جا رو برداشته ويه خانم جوان رديف اول
رديف سوم ولو ميشم ولو تو درياي افکارناتمامم
يخورده که طي طريق ميکنيم همون خانم جوون رديف اولي با لهجه اي که نشون ميده مال ايران نيست سوالي در مورد اينترنت وايرلس واينکه با لب تاپش نميتونه متصل بشه از همون سربازه که رديف اول نشسته ميپرسه
سرباز هم درحال سبک سنگين کردن لغات تازه اي هست که الان شنيده
بهش سلامي ميکنم وميگم تو ايران فعلا دسترسي ازاد نيست ....جواب سلاممو ميده وبا چشمايي که گرد شده دليل ميخواد
چي بگم؟!!!
سر صحبتمون گرم ميشه واز هر دري سخني
ميگه داره وکيل ميشه...اهل باکو هستش وبرا يه برناکه کاري وديدار با دوستان سابقش اومده وحالا هم داره همينجوري برا دلش ميگرده تا دوسه روز ديگه برگرده
ميگه ما کمتر از ايرانيها داريم ولي از اوني که داريم خوب وبه بهترين شکل استفاده ميکنيم
تلخندي ميزنم وميگم جوابم هيچ هست
از مکاري سياست ميگه ومشکلاتي که با علي اف ها داشتند مردمش
هم از خوبيش ميگه هم بجاش انتقاد ميکنه ومن ميمونم ودنيايي از تشويق وحمايت!!!از دولتم!!!!
به جنگشون با ارمنستان گريز ميزنه وسياست دوگانه ايران ومن ميگم همينه
سياست يعني همين
ارمنستان
کشوري که به درازاي تاريخ به ايران نارو زده واکنون مصلحتي دوست هست پس اذربايجان دوست امريکا ميشه
همه به دنبال منفعت خودشونن
شالي رو به رسم حجاب ما ايراني جماعت به سرش بسته تا جاي روسري رو بگيره واونم هي سر ميخوره
ناشي بودنش تو حفظ اون کاملا خنده داره ومنم دريغ نميکنم اين خنده رو
تيپ کاملا ساده اي داره واخلاقي گرم ودوستانه
درمورد حجاب وپوشش ميگهواينکه اونا هم مسلمونن ولي هيچ اجباري براشون نيست ومن هيچي نميگم چون اصلا ديدي ندارم که دفاعي هم بکنم کاش ماهم مثل اکثر کشورهاي مسلمون يا دوسال اول انقلاب مردم رو مختار ميزاشتيم براي انتخاب
کاش....
چندتا فايل ازش ميگيرم که مطمئنم پيدا کردنشون تو نت کاريست در حد شق القمر ومتعجبانه به تشکر مسلسل وار من ميخندد
از اون مسافرتها بود که سيرزمان درش گم ميشه
من بايد زودتر پياده بشم اخه از اين يکي اتوبان بايد برم خونه وازش خداحافظي ميکنم
کارتشو ميده ومشتاقانه دعوتم ميکنه براي ديدن کشور زيباشون
دستش رو دراز ميکنه تا رسميت ببخشه خداحافظيمونو ومن زير نگاههاي سنگين ومتعصبانه پيران اتوبوس وبالاخص شاگرد شوفر که ازاول تا اخرراه چپ چپ نگاهم ميکرد دستش را ميفشارم
فارغ از هرنگاهي وفقط با حس انسان بودن

که کاش هميشه کارهايمان رنگ وبوي انسانيت داشت
تغيير چهره اش نشان ميدهد مثل اغلب دوستانم از فشاردادن دستش ناراحت است(اي خدا پدر اين کارگري رو بسوزونه) ومن بلافاصله دستش را با يک عذرخواهي مختصر رها ميکنم واز اتوبوس پياده ميشوم
ولي
دنيايي از سوال جلو چشمانم رژه ميرود
چرا؟؟؟
موفق باشيد
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
از نظر ادبي :
واقعا به داشتن چنين قلمي بهتون تبريك ميگم عزيز...خيلي خيلي عالي بود...خواننده رو تا آخر همراه خودتون ميبريد و به تمام زواياي داستانتون برق و جلاي خاصي داديد..واقعا ممنونم...

از نظر اجتماعي :
واقعا اين درد مشترك هرگز جدا جدا درمان نميشود.

از نظر سياسي :
هيچ عقيده ايي ندارم..چون اصلا نه از سياست خوشم مياد نه مايل به صحبت كردن در اين ورطه كثيف هستم. شرمنده.


موفق و شاد باشي و .......
 

eshagh_kh

عضو جدید
شرمنده که تو اصل متن دست کاری کردم
ببخشید

سلام دوستان عزيز:gol::gol:
صبح علي الطلوع افتاب نزده زنگ زدن که دهه بده بياد اون برق خوشگله رو:D
ماهم که گردن از مو نازکتر يه چشم درست ودرمون وفرتي در خدمت مردم

بعد شال وکلاه کرديم که برگرديم ولايت وکاراي اداري که مونده رو انجامش بديم اما اي دل غافل جاده هارو برف گرفته اين هوارمگه ماشين سرويس راه ميره
راننده هم مثل همه ما شاکي از زمين وزمان

تاير جفتيش شده اينقدر -برا تعويض روغن فلان قدر دادم - بچم مريض شده واله وبله
ماهم مطابق معمول عادت به شنيدن وتکان سري از سر تاسف که باري اي برادر همين هست که بود!
ميرسم به ميدان خروجي شهر سرما تا مغز استخوان نفوذ ميکنه راه 45دقيقه اي رو 1.5 ساعته اومده واز حالا مطمئنم که به کارام نميرسم واينم ميره پيش هزاران کاري که بايد ميکردم وفرستادمش تاريکخانه اشباح تا در فراموشي من بلولند
ميرم به همون اژانس مسافرتي بين راهي (دل خوشي از اتوبوسهاي اين مسير ندارم ولي...) با بيشتر راننده ها بعد دوسال رفت وامد مداوم رفيق شدم بيشترشون منو ميشناسن . سلام واحوالپرسي وبعدش سخن جمع ادامه پيدا ميکنه
-:اقا يعني چي اين کارامن اين برج 1200 تا بنزين سوزوندم مگه ميشه سهميه مارو بکنن 750 تاوپشت سرش اعتراض وناله وفحش و....بماند!!! دراين گير ودار ميبينم تنها مسافر اژانسي که هميشه شلوغ بود انگار منم از يکي از بچه ها که بيشتر باهاش رفيقم ميپرسم وميگه امروز کلا مسافر کم بوده
اي دل غافل ...شانس مارو ببين
سيگاري تعارف ميکنه ومن نگاهي سراسر هوس بهش ميندازم ولي لطف ودلگرمي دوستان ...همکاران...خانواده ...وحتي دوستاني که يکبار هم مرا نديده اند رو بخاطر ميارم واز خيرش نميگذرم!!
نبايد اينقدرهم بيمعرفت بود موافقم به شرطی که بقیه بزارن
تشکري ميکنم وميگم چندروزيه که گذاشتمش کنار
ميخنده!
ميگه تعطيل کردي داداش
ميخندم !

ميگم سعي ميکنم ترکش کنم
ياد حرف يکي از عزيزترينها ميافتم
:حاجي بعد اين همه مدت ميبينم که هيچي رو از دست ندادم ودرواقع درست ترين حرف رو همين عزيز ميزنه

اخرين چاره يا حساب کردن دربستيه يا اتوبوسهاي درپيت اين مسير
عنکبوتايي که تو جيبم لونه کردن از درد شيکمشون مينالن وبالاجبار راهي اتوبوس ميشيم
يه بنز مدل 1978 با يه راننده قديمي تر از خودش
کرايه هاشونو 30% افزايش دادن
کاري که تو سه سال اخير کلا 25% بوده
مگه ميشه به کسي هم شاکي شد اقا تخم مرغ شده 2100 تومن
بقال محله رييس جمهور هم ديگه ياد گرفته 100 تومن بالاتر ميده حالا اين وسط پرتقال فروش کي بوده الله واعلم
تو اتوبوس هم که خلوت خلوت سه چهارتا پيرمرد وپيرزن ويه سرباز ويه دانشجوي از دنيا بيخبر که صداي خروپفش همه جا رو برداشته ويه خانم جوان رديف اول
رديف سوم ولو ميشم ولو تو درياي افکارناتمامم
يخورده که طي طريق ميکنيم همون خانم جوون رديف اولي با لهجه اي که نشون ميده مال ايران نيست سوالي در مورد اينترنت وايرلس واينکه با لب تاپش نميتونه متصل بشه از همون سربازه که رديف اول نشسته ميپرسه
سرباز هم درحال سبک سنگين کردن لغات تازه اي هست که الان شنيده
بهش سلامي ميکنم وميگم تو ايران فعلا دسترسي ازاد نيست ....جواب سلاممو ميده وبا چشمايي که گرد شده دليل ميخواد
چي بگم؟!!!
سر صحبتمون گرم ميشه واز هر دري سخني
ميگه داره وکيل ميشه...اهل باکو هستش وبرا يه برناکه کاري وديدار با دوستان سابقش اومده وحالا هم داره همينجوري برا دلش ميگرده تا دوسه روز ديگه برگرده
ميگه ما کمتر از ايرانيها داريم ولي از اوني که داريم خوب وبه بهترين شکل استفاده ميکنيم
تلخندي ميزنم وميگم جوابم هيچ هست
از مکاري سياست ميگه ومشکلاتي که با علي اف ها داشتند مردمش
هم از خوبيش ميگه هم بجاش انتقاد ميکنه ومن ميمونم ودنيايي از تشويق وحمايت!!!از دولتم!!!!
به جنگشون با ارمنستان گريز ميزنه وسياست دوگانه ايران ومن ميگم همينه
سياست يعني همين
ارمنستان
کشوري که به درازاي تاريخ به ايران نارو زده واکنون مصلحتي دوست هست پس اذربايجان دوست امريکا ميشه
همه به دنبال منفعت خودشونن
شالي رو به رسم حجاب ما ايراني جماعت به سرش بسته تا جاي روسري رو بگيره واونم هي سر ميخوره
ناشي بودنش تو حفظ اون کاملا خنده داره ومنم دريغ نميکنم اين خنده رو
تيپ کاملا ساده اي داره واخلاقي گرم ودوستانه
درمورد حجاب وپوشش ميگهواينکه اونا هم مسلمونن ولي هيچ اجباري براشون نيست ومن هيچي نميگم چون اصلا ديدي ندارم که دفاعي هم بکنم کاش ماهم مثل اکثر کشورهاي مسلمون يا دوسال اول انقلاب مردم رو مختار ميزاشتيم براي انتخاب
کاش....
چندتا فايل ازش ميگيرم که مطمئنم پيدا کردنشون تو نت کاريست در حد شق القمر ومتعجبانه به تشکر مسلسل وار من ميخندد
از اون مسافرتها بود که سيرزمان درش گم ميشه
من بايد زودتر پياده بشم اخه از اين يکي اتوبان بايد برم خونه وازش خداحافظي ميکنم
کارتشو ميده ومشتاقانه دعوتم ميکنه براي ديدن کشور زيباشون
دستش رو دراز ميکنه تا رسميت ببخشه خداحافظيمونو ومن زير نگاههاي سنگين ومتعصبانه پيران اتوبوس وبالاخص شاگرد شوفر که ازاول تا اخرراه چپ چپ نگاهم ميکرد دستش را ميفشارم
فارغ از هرنگاهي وفقط با حس انسان بودن

که کاش هميشه کارهايمان رنگ وبوي انسانيت داشت
تغيير چهره اش نشان ميدهد مثل اغلب دوستانم از فشاردادن دستش ناراحت است(اي خدا پدر اين کارگري رو بسوزونه) ومن بلافاصله دستش را با يک عذرخواهي مختصر رها ميکنم واز اتوبوس پياده ميشوم
ولي
دنيايي از سوال جلو چشمانم رژه ميرود
چرا؟؟؟
موفق باشيد
 

FarnazT

عضو جدید
کاربر ممتاز
ممنونم اسپاو جان http://www.www.www.iran-eng.ir/images/smilies/icon_gol.gif
خیلی روان، زیبا، و دلنشین بود.
جالبه که یه مسیری که برای خیلی از ما تکرار میشه و ما بیخیال از کنار اون میگذریم و به دست فراموشی میسپاریم، تونستید خیلی روان اون رو به یه نوشته جالب و خواندنی تبدیل کنین.

امیدوارم این نوشتن ها ادامه دار باشه.
این استعداد شما خدادادی هست و ما دوستان رو از خوندن قلمفرسایی خودتون بی نصیب نذارین.http://www.www.www.iran-eng.ir/images/smilies/funny/w16.gif
 

lili 68

عضو جدید
کاربر ممتاز
ممنون هم متن روانی داشت هم خیلی جالب بود...:gol:
 
  • Like
واکنش ها: spow

m0nire

عضو جدید
کاربر ممتاز
خیلی جالب بود انگار جمع همه ی اون چیزایی بود که مشغله ی ذهنم شده و خیلی بهشون فکر میکنم.حجاب،سیاست،مردها،زنها،کشورها،دوستی ،دشمنی و قوانینی که وضع میشه و من نمیدونم چه جوریه و برای چیه.از این جور نوشته ها خیلی خوشم میاد.مچکرم دایی سجاد که خبرم کردی:w40:
 
  • Like
واکنش ها: spow

mehrshad53

اخراجی موقت
خیلی هم مزخرف بود.....اه اه......

ای وااااااااااااای، تویی اسپاو؟ کی اومدی؟ چقدر قشنگ! حرف نداشت.....

شماها چرا اینجوری نیگا میکنن خو؟ قشنگ بود دیگه،شوخی هم نمیشه کرد.....

علامت بیچاره در حال سوت زدن و سرخ شدن= جذر ( :redface: * :whistle:)
 

*Afash*

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام
احسنت بر این قلمت برادر....
کارت خیلی درسته:victory:
:gol::gol::gol::gol:
 

JU JU

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
قدم می‌زنم، همیشه یه مسیر چندین کیلومتری رو قدم میزنم، برای آرامش درونیم که کاملن آشفته است، آنکه نه چایی‌های فراوان آرامشش را فراهم می‌کنند، نه خنده‌های زهراگین‌ ِ جیمز هتفیلد که از درد بچه دورگه‌ای که پدرش رو از دست داده بود خندید، از درد خندید ! هوا گرم، ولی سردی و یخ بودن دستانم رو هنوز هم حس می‌کنم، گاه گرم می‌شوند، و گاه امیدوارتر از گذشته، ولی هنوز منتظر لحظه‌ای برای فشردن، فشرده شدن، و گرم شدن ....
گرمی ِ هوا جز عرق سردی بر پیشانی نشاندن چیزی برایم نداشت، قدم‌ها نیز مرا آروم نکرد، آنقدر که سر کلاس، هیچ مسئله‌ای را حل نکردم، آرام آن جلو، نشستم، آرام در حدی که جز خیره شدن با تابلوی خط خطی شده توسط استاد، کار دیگری انجام نمی‌دادم ...
آهنگی رو گوش می‌دهم، سردی نگاه رو بشکن ... فاصله سزای ما نیست ...

آرامم بگذارید، می‌خواهم خاطراتم رو مرور کنم
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
قدم می‌زنم، همیشه یه مسیر چندین کیلومتری رو قدم میزنم، برای آرامش درونیم که کاملن آشفته است، آنکه نه چایی‌های فراوان آرامشش را فراهم می‌کنند، نه خنده‌های زهراگین‌ ِ جیمز هتفیلد که از درد بچه دورگه‌ای که پدرش رو از دست داده بود خندید، از درد خندید ! هوا گرم، ولی سردی و یخ بودن دستانم رو هنوز هم حس می‌کنم، گاه گرم می‌شوند، و گاه امیدوارتر از گذشته، ولی هنوز منتظر لحظه‌ای برای فشردن، فشرده شدن، و گرم شدن ....
گرمی ِ هوا جز عرق سردی بر پیشانی نشاندن چیزی برایم نداشت، قدم‌ها نیز مرا آروم نکرد، آنقدر که سر کلاس، هیچ مسئله‌ای را حل نکردم، آرام آن جلو، نشستم، آرام در حدی که جز خیره شدن با تابلوی خط خطی شده توسط استاد، کار دیگری انجام نمی‌دادم ...
آهنگی رو گوش می‌دهم، سردی نگاه رو بشکن ... فاصله سزای ما نیست ...

آرامم بگذارید، می‌خواهم خاطراتم رو مرور کنم


احسنت جوجويي مادر ...كارت حرف نداره گلم...
ديگه واسه مامان نمينويسي ..سرت شلوغه عزيز؟
:w40:
 

JU JU

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

احسنت جوجويي مادر ...كارت حرف نداره گلم...
ديگه واسه مامان نمينويسي ..سرت شلوغه عزيز؟
:w40:

سلام مامانم
خووبی ؟
سرم شلوغ نشده
خیلی وقته دست به قلم نبردم ...

مدت‌هاست قلم به دست نگرفتم، تنها انگشتانم برای محاسبات به روی ماشین حساب می‌روند، چشم‌هایم شاید با دارو ویرایش شوند، شاید بعد‌ها جسمی به آنها اضاف کنم، کتاب‌هایم اینجا و آنجا افتاده‌اند، کیفم کنج اتاق، برنامه‌های کلاسم و روزهای خالی‌ای که نمی‌ماند و برای کلاس فردا ذخیره سازی می‌شود
کمتر نوشتم تا کنون، زندگیم رنگ پیدا کند می‌نویسم، اکنون خاکستریست، رنگ همین سکوتم، سکوتی که هنوز جوابش را نشنیدم
دارم خودم را خط خطی می‌کنم، اینجا و آنجا پرسه می‌زنم شاید نشانه‌ای پیدا کنم، آدرس‌ها را روزی چندین بار وارد می‌کنم شاید خبری خوب بشنوم، گوشی‌ام هنوز نام زیبایش را به خود ندیده، گوشم، مدت‌هاست در منتظر شنیدن صداییست و تنها چیزی که اکنون باقی می‌ماند سکوت شبانه‌ی من است !
سرد است، هوا را نمی‌گویم، بدنم را می‌گویم، مثل قهوه سرد، هنوز تلخ نیستم، امید دارم، مثل قهوه تلخ نشوم، امید دارم این بدن سرد، روزی گرم شود

تنها همین: انگار سالهاست که خوابیده ام ... نمی دانم اینجا کجای دنیاست ... فقط بیدارم نکن ! می خواهم آنقدر بخوابم تا دنیا تمام شود ... آنقدر که خدا بیدارم کند ... تا از او بپرسم ... چرا ؟!...
 
آخرین ویرایش:

azadeh_arch _eng

عضو جدید
کاربر ممتاز
قدم می‌زنم، همیشه یه مسیر چندین کیلومتری رو قدم میزنم، برای آرامش درونیم که کاملن آشفته است، آنکه نه چایی‌های فراوان آرامشش را فراهم می‌کنند، نه خنده‌های زهراگین‌ ِ جیمز هتفیلد که از درد بچه دورگه‌ای که پدرش رو از دست داده بود خندید، از درد خندید ! هوا گرم، ولی سردی و یخ بودن دستانم رو هنوز هم حس می‌کنم، گاه گرم می‌شوند، و گاه امیدوارتر از گذشته، ولی هنوز منتظر لحظه‌ای برای فشردن، فشرده شدن، و گرم شدن ....
گرمی ِ هوا جز عرق سردی بر پیشانی نشاندن چیزی برایم نداشت، قدم‌ها نیز مرا آروم نکرد، آنقدر که سر کلاس، هیچ مسئله‌ای را حل نکردم، آرام آن جلو، نشستم، آرام در حدی که جز خیره شدن با تابلوی خط خطی شده توسط استاد، کار دیگری انجام نمی‌دادم ...
آهنگی رو گوش می‌دهم، سردی نگاه رو بشکن ... فاصله سزای ما نیست ...

آرامم بگذارید، می‌خواهم خاطراتم رو مرور کنم
بابا جاوید
بابا نویسنده
بابا اهل قلم
ایول
شرمنده تشکر ندارم
 

شقایق21

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
جاوید جون عالی بود حرف نداشت ادامه بدی یه پا نویسنده میشی شرمنده تشکرام ته کشیده
 

yuhana

عضو جدید
کاربر ممتاز
واااااای دایی جونم تو معرکه ای:w11::w11:
جوری توصیف کردی که من حس کردم خودمم توی اون اوتوبوس بودم:w16::w16:
عالی جالب زیبا بود مثل همیشه:gol::gol:
به قول حاجیم کارت از 200 هم گذشته ولی ما میگیم همون بیسته بیست:w11::w11:
اون قضیه سیگارو خوب اومدی کلی بهت افتخار کردم:gol::gol::gol:
 
  • Like
واکنش ها: spow

sara@fshar

عضو جدید
کاربر ممتاز
با اینکه کلی قهرم اما نتونستم از این همه ریز بینی و دقیق نویسی تشکر نکنم فوق العاده بود:gol:
به نکشیدن هم ادامه بده داداشی.;)
 
  • Like
واکنش ها: spow

delaram_aramdel

عضو جدید
مرسي نميدونم خودت نوشتي يا از جايي كپي كردي ولي در هر صورت خيلي جالب نوشته شده بود
ممنون
 
  • Like
واکنش ها: spow

spow

اخراجی موقت
واااااای دایی جونم تو معرکه ای:w11::w11:
جوری توصیف کردی که من حس کردم خودمم توی اون اوتوبوس بودم:w16::w16:
عالی جالب زیبا بود مثل همیشه:gol::gol:
به قول حاجیم کارت از 200 هم گذشته ولی ما میگیم همون بیسته بیست:w11::w11:
اون قضیه سیگارو خوب اومدی کلی بهت افتخار کردم:gol::gol::gol:

مرسی دایی جان
خودشماها معرکه هستید
مقسی مقسی!!:gol:

با اینکه کلی قهرم اما نتونستم از این همه ریز بینی و دقیق نویسی تشکر نکنم فوق العاده بود:gol:
به نکشیدن هم ادامه بده داداشی.;)

با اینکه اصلا قهر نیستم ولی....
خیلی خیلی ممنون
اونم چشم!!:gol:

مرسي نميدونم خودت نوشتي يا از جايي كپي كردي ولي در هر صورت خيلي جالب نوشته شده بود
ممنون

نه همشو این بار خودم نوشتم عزیز
درد دلی بود که امد ورفت:gol:
خودش نوشته....

مگه نمیشناسیش،از جونت سیر شدی؟

خوبی اسپاو،چه خبر؟...........


چطوری پیرمرد بامزه:D
 

kia112

عضو جدید
:gol:
از نظر ادبي :
واقعا به داشتن چنين قلمي بهتون تبريك ميگم عزيز...خيلي خيلي عالي بود...خواننده رو تا آخر همراه خودتون ميبريد و به تمام زواياي داستانتون برق و جلاي خاصي داديد..واقعا ممنونم...

از نظر اجتماعي :
واقعا اين درد مشترك هرگز جدا جدا درمان نميشود.

از نظر سياسي :
هيچ عقيده ايي ندارم..چون اصلا نه از سياست خوشم مياد نه مايل به صحبت كردن در اين ورطه كثيف هستم. شرمنده.

موفق و شاد باشي و .......
منم باتقسیم بندیهای گلابتون خانم موافقم ولی احساس کردم موضوعات یه کمی قاطی شده بود..بهرحال نظرمن بودکه منم کارشناس نسیتم فقط به نوشتن علاقه دارم:gol::gol::gol:
 
  • Like
واکنش ها: spow

ثنا_980

عضو جدید
من با اینکه ازتون میترسم:cry:
شمام مگه سیگاری بودین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یه کم با این رفقاتون حرف بزنین ،شاید اونام هدایت شدن...............
 
  • Like
واکنش ها: spow

bmd

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
الان شنیدم بالای ان مرد
حاجی !! میتونستی چشات رو ببندی و به هیچ چیزی توجه نکنی میدیدی که رسیدی خونه و دنیا همون چیزیه که اونا میگن.. عالی و دویست
وگرنه بخوایم دقت کنیم سنگ تو کوه هم مستحق گریه است.. از اینکه به تاراج میره.. درخت رو باید بغل کنیم که خشک میشه.. رودخونمون هوامون و زمین و لحظه مون که حروم میشه..
ولی خوشم اومد از اتوبوسا که ردیف اولشون همیشه اوله.. دستچین راننده است..
ممنون از نوشته ات.. برا من شاید اونطور که خودت در رجوع به خودت بفهمی بیشتر دلچسب بود.از پرده پوسیده این دنیای پولیتیک واز سری که به تن بیگانه شد و بریده گشت
 
بالا