سلام هيچوقت يادت نره قند عسل...
حتي خارجي ها هم سلام ميكنن
سلام فقط مال اسلام نيست دلبندم
اول يه توضيح مختصر ميدم بعد جواب اون چهار مورد رو ميدم
اول اينكه اهل تسنن
همه دلايل و فرضيات و سخنان گران مايشونو از قران ميگيرن
و حالا
ميگن ازدواج دائم جايز نيست، ميخوان برن بشينن جاي خدا استغفرالله
آیه 24 سوره نساء می فرماید:"..... و اگر زنی را
متعه کردید اجرتشان را بپردازید و بعد از معیّن شدن این مقدار اگر به کمتر یا زیادتر توافق کنید گناهی بر شما نیست که خدا دانایی فرزانه است.
خب طبق اين آيه ازدواج موقت كاملا جايز هست
همونطوركه
مام باقر(ع) درباره این آیه می فرماید:"این آیه درباره متعه نازل شده است"[ بروجردی، محمد حسین، جامع احادیث الشیعه ج 26 ص 35] امام صادق(ع) نیز می فرماید: این آیه دلیل بر متعه است.[6]
در بعضی تفاسیر اهل سنّت نیز این آیه به نکاح متعه تفسیر شده است. در تفسیر طبری از ابی نضره با دو طریق روایت می کند که گفت از ابن عباس درباره متعه زنان پرسیدم، گفت: مگر سوره نساء را نخوانده ای، گفتم چرا گفت: آیه فما استمتعتم به ......[عسکری، سید مرتضی ، ازدواج موقّت در اسلام، ص 16 ؛ تفسیر طبری، ج15، ص 9] قرطبی می گوید: جمهور علماء می گویند: مراد از این آیه نکاح متعه است که در صدر اسلام بوده است.[همان ص 19]
خب ديديد كه ازدواج موقت كاملا از نظر اسلام تاييد شده
پس
نظر علماي اهل سنت به درد خودشون ميخوره
حال چرا عمر ازدواج وقت رو نهي كرد وبعد از اون به سنت تبديل شد (كه ما باز هم نظر عمر رو رد ميدونيم )؟
در اين ميان توجيهي كه علامه كاشف الغطاء بيان كردهاند قابل توجه است. ايشان ميفرمايند: خليفه از آن جهت به خود حق داد اين موضوع را تحريم كند كه، تصور ميكرد اين مسئله داخل در حوزه اختيارات ولي امر مسلمين است، و هر حاكم و ولي امري ميتواند با اختيارات خود بحسب مقتضاي عصر و زمان در اينگونه امور دخل و تصرف كند.[ الفصول المهمه - ص 66 و 67. ] به عبارتي ديگر، نهي خليفه، نهي سياسي بود نه شرعي و قانوني، طبق آنچه از تاريخ استفاده ميشود، خليفه در دوره زعامت، نگراني خود را از پراكنده شدن صحابه در اقطار كشور تازه وسعت يافته اسلامي و اختلاط با ملل تازه مسلمان پنهان نميكرد، تا زنده بود مانع پراكنده شدن آنها از مدينه بود، بطريق اولي از امتزاج خوني آنها با تازه مسلمانان قبل از آنكه تربيت اسلامي عميقاً در آنها اثر كند ناراضي بود و آن را خطري براي نسل آينده بشمار ميآورد و بديهي است كه اين علت امر موقتي بيش نبود، و علت اينكه مسلمين آن وقت زير بار اين تحريم خليفه رفتند اين بود كه فرمان خليفه را بعنوان يك مصلحت سياسي و موقتي تلقي كردند نه به عنوان يك قانون دائم. و الّا ممكن نبود خليفه وقت بگويد پيغمبر چنان دستور داده است و من چنين دستور ميدهم و مردم هم سخن او را بپذيرند.
ولي بعدها در اثر جريانات بخصوصي، سيره خلفاي پيشين، بالاخص دو خليفه اول يك برنامه ثابت تلقي شد و كار تعصب به آنجا كشيد كه شكل يك قانون اصلي بخود گرفت.