خب!
دوستان زیادی در مورد نبود آزادی گفتن...! ولی می دونن که ما آزادی داریم!
مگه نمیدونن که ما آزادی داریم؟
از این آزادی و عدالت بیشتر؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
و خیلی ها هم منکر شدن و خواستار تعریف آزادی شدن...
(بخاطر مطالب یکی از دوستان که جالب بود..., منم مثالم رو گوسفند زدم...!)
وقتی میگن ملت ما آزاد هستش... مثل یه چوپانی میمونه که(دور از جون) گوسفنداش رو تو یه مزرعه ی حصار کشیده, رها میکنه... و میگه:
شما آزادین!!!!!!!!!!!!!!!!!
شما آزادین!!!!!!!!!!!(ولی زیاد بع بع نکنین, که میخوم بخوابم!یه جا جمع نشین که نکنه به فکر اتحاد بیافتین!زبون هاتون رو میبرم, تا خدایی نکرده یه وقت حرف زشت نزنین!)
شما آزادین!!!!!!!!!!!هرچقدر میخواین علف بخورین!(ولی خبری از علف دیگه ای نیست ها!!!!! با همین باید تا مدتها بسازین!!!!! و به سبزی ها کاری نداشته باشین!چون یه مهمون مهم از ده پایین دارم!که میخوام ازش پذیرایی کنم! و بقیش رو خودم و خونوادم بخورم!!!!!!)ولی آزادین!
در تفکر شما آزادین!!!!!!!!!!!! و میتونین صداهایه مختلفی رو بشنوین! و با آزادی, حق رو از باطل بشنوین!!!!اگه از مزرعه ی کناری, صدایی اومد,فکر نکنین که این صدایه یه گوسفند یا آدم یا حیوون اهلی هست ها!!!!نه ... !!!! اون گرگه! و غیر از گرگ کسی پیش شما نمیاد! فقط من گرگ نیستم!بقیه همه گرگن! فقط من بر حق هستم!!!!! و اگه صدایی غیر از من بشنوین, گوشتون رو می برم! پوستتون رو میکنم! و سرتون رو میبرم!!!!!! ولی شما آزادین! که هر صدایی که دوست دارین, بشنوین!!!!
بعضی از گوسفندها که ظهر ها و شبها ساکتند!!! که صاحبشون بخوابه!و وقتی ببیننش, براش بع بع میکنن! و خودشون رو لوس میکنن!
بعضی دیگه, حس بدی بهشون دست داده... و میدونن که تو چه دامی افتادن...
بعضی ها هم هنوز راه درست رو نفهمیدن!!!(که با ذلت زندگی کنن, یا با افتخار کشته بشن...)
ولی غافل از اینکه, همه یه روزی کشته میشن...
بله... باید آزادی رو تعریف کنیم!!! و حد و حدودش رو مشخص کنیم...!!!!!!!؟
دوستان زیادی در مورد نبود آزادی گفتن...! ولی می دونن که ما آزادی داریم!
مگه نمیدونن که ما آزادی داریم؟
از این آزادی و عدالت بیشتر؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
و خیلی ها هم منکر شدن و خواستار تعریف آزادی شدن...
(بخاطر مطالب یکی از دوستان که جالب بود..., منم مثالم رو گوسفند زدم...!)
وقتی میگن ملت ما آزاد هستش... مثل یه چوپانی میمونه که(دور از جون) گوسفنداش رو تو یه مزرعه ی حصار کشیده, رها میکنه... و میگه:
شما آزادین!!!!!!!!!!!!!!!!!
شما آزادین!!!!!!!!!!!(ولی زیاد بع بع نکنین, که میخوم بخوابم!یه جا جمع نشین که نکنه به فکر اتحاد بیافتین!زبون هاتون رو میبرم, تا خدایی نکرده یه وقت حرف زشت نزنین!)
شما آزادین!!!!!!!!!!!هرچقدر میخواین علف بخورین!(ولی خبری از علف دیگه ای نیست ها!!!!! با همین باید تا مدتها بسازین!!!!! و به سبزی ها کاری نداشته باشین!چون یه مهمون مهم از ده پایین دارم!که میخوام ازش پذیرایی کنم! و بقیش رو خودم و خونوادم بخورم!!!!!!)ولی آزادین!
در تفکر شما آزادین!!!!!!!!!!!! و میتونین صداهایه مختلفی رو بشنوین! و با آزادی, حق رو از باطل بشنوین!!!!اگه از مزرعه ی کناری, صدایی اومد,فکر نکنین که این صدایه یه گوسفند یا آدم یا حیوون اهلی هست ها!!!!نه ... !!!! اون گرگه! و غیر از گرگ کسی پیش شما نمیاد! فقط من گرگ نیستم!بقیه همه گرگن! فقط من بر حق هستم!!!!! و اگه صدایی غیر از من بشنوین, گوشتون رو می برم! پوستتون رو میکنم! و سرتون رو میبرم!!!!!! ولی شما آزادین! که هر صدایی که دوست دارین, بشنوین!!!!
بعضی از گوسفندها که ظهر ها و شبها ساکتند!!! که صاحبشون بخوابه!و وقتی ببیننش, براش بع بع میکنن! و خودشون رو لوس میکنن!
بعضی دیگه, حس بدی بهشون دست داده... و میدونن که تو چه دامی افتادن...
بعضی ها هم هنوز راه درست رو نفهمیدن!!!(که با ذلت زندگی کنن, یا با افتخار کشته بشن...)
ولی غافل از اینکه, همه یه روزی کشته میشن...
بله... باید آزادی رو تعریف کنیم!!! و حد و حدودش رو مشخص کنیم...!!!!!!!؟


