خودتو با یه شعر وصف کن...!

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
رازِ دل با آب گفتم تا نگوید با کسی

عاقبت وردِ زبانِ ماهیِ دریا شدم
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
در پی آن نگاه های بلند
حسرتی ماند و
آه های بلند
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
خاطرات عمر رفته در نظرگاهم نشسته
در سپهر لاجوردی آتش آهم نشسته
ای خدای بی‌نصیبان طاقتم ده، طاقتم ده!
قبله‌گاه ما غریبان طاقتم ده، طاقتم ده!

 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
دمی با دوست در خلوت به از صد سال در عشرت
من آزادی نمی خواهم که با یوسف به زندانم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
گر چه یاران فارغند از یاد من
از من ایشان را هزاران یاد باد

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
عمر ما چون تندبادی رفت و گویی خواب بود
وان بنای آرزوها خانه یی بر آب بود

وه چه شب ها دولت بیدار بر در حلقه زد
لیکن از نا هوشیاری بخت ما در خواب بود
 

ehsan-shimi

عضو جدید
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم
در میان لاله و گل آشیانی داشتم
گرد آن شمع طرب میسوختم پروانه وار
پای آن سرو روان، اشک روانی داشتم
 
آخرین ویرایش:

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
:gol:.....من نگویم که به دردِ دلِ من گوش کنید
بهتر آن است که این قصّه فراموش کنید.....:gol:
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
رونوشت روزها را روی هم سنجاق کردم:
شنبه های بی پناهی، جمعه های بی قراری

 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
پاي ما لنگ است و منزل بس دراز
دست ما كوتاه و خرما بر نخيل
 

meh_61

عضو جدید
كسي سراغ مرا از كسي نمي گيرد
كه هستيم تنها
در انعكاس صدايي ز دور مي آيد
و در سياهي شبها
رسوب خواهد كرد
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
واعظم بیهده از روزِ جزا بیم دهد

به گمانش که شبِ محنتِ عاشق کم از اوست:gol:
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرا امید وصال تو زنده می‌دارد
و گر نه هر دمم از هجر توست بیم هلاک
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
توي يك ديوار سنگي

دو تا پنجره اسيرن

دوتا خسته دو تا تنها

يكيشون تو يكيشون من

ديوار از سنگ سياهه

سنگ سرد و سخت خارا

زده قفل بي صدايي

به لباي تشنه ما

نمي تونيم تا بجنبيم

زير سنگيني ديوار

همه عشق منو تو

قصه است قصه ديوار…
 

tired_poet

عضو جدید
کاربر ممتاز
توپولویم توپولو صورتم مثل هلو :D
;)بسی خندیدیم.. جالب بود.. از شیطنت کم نمیاری
............................

کاش و ای کاش که بی واهمه میدانستم
راز آن چشم به خون خفته بیدار تو چیست
عاشقت هستم اگرچه هدفی بیهودست
دوستم دارم اگرچه سخنی تکراریست
 

saloma eng

عضو جدید
سلامت رانمی خواهند پاسخ گفت
که سرها در گریبان است
کسی سر برنیارد کرد پاسخ گفتن دیدار یاران را
و اگر دست محبت سوی کس یازی به اکراه آورد دست ازبغل بیرون
که سرما سخت سوزان است
نفس کزگرمگاه سینه می آید برون ابری شود تاریک چو دیوار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاین است پس دیگر چه داری چشم زه چشم دوستان دور یا نزدیک؟!

نه ازرومم نه اززنگم همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در بگشای دلتنگم
میهمان سال و ماهت پشت در مانده است
منم من میهمان هرشبت ای لولی لولی وش مغموم
منم سنگ تیپا خورده ی رنجور
منم دشنام پست افرینش نغمه ی ناجور
هوا بس ناجوانمردانه سرد است!

آی دمت گرم و سرت خوش باد
بیا بگشای که سرما سخت سوزان است
زمستان است ، زمستان است!
 

Comet1986

عضو جدید
کاربر ممتاز
تنهایی یعنی اشک و یعنی لحظه
تنهایی یعنی شعری که پر شده از غصه

تنهایی یعنی پاییز، یعنی یه دله لبریز
یعنی چشم من بازم، شد از اشک غم سرریز

تنهایی یعنی قصه، یعنی غصه
تنهایی یعنی دستا باز به هم نمی رسه
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
کجا روم که ببینم تو را؟ نمی دانم

به جستجویِ تو امشب به خواب هم رفتم!
 

tired_poet

عضو جدید
کاربر ممتاز
کجا روم که ببینم تو را؟ نمی دانم

به جستجویِ تو امشب به خواب هم رفتم!
از خانه بیرون میزنم.. اما کجا امشب
شاید تو میخواهی مرا در کوچه ها امشب
بی جستجو میافتم هرشب تو را اما..
نگذاشت بی خوابی، بدست آرم تورا امشب
ای ماجرای شعر و شبهای جنون من..
بی تو چگونه سر کنم بی ماجرا امشب:(
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
اگرچه نزد شما تشنه ی سخن بودم
کسی که حرف دلش را نگفت من بودم


دلم برای خودم تنگ می شود آری
همیشه بی خبر از حال خویشتن بودم
 

Similar threads

بالا