نتایح جستجو

  1. @ RESPINA @

    کسی نیست، بیا زندگی را بدزدیم، آن وقت میان دو دیدار قسمت کنیم. بیا با هم از حالت سنگ چیزی...

    کسی نیست، بیا زندگی را بدزدیم، آن وقت میان دو دیدار قسمت کنیم. بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم. بیا زودتر چیزها را ببینیم. ببین، عقربک‌های فواره در صفحه ساعت حوض زمان را به گردی بدل می‌کنند. بیا آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشی‌ام. بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را.
  2. @ RESPINA @

    کسی نیست، بیا زندگی را بدزدیم، آن وقت میان دو دیدار قسمت کنیم. بیا با هم از حالت سنگ چیزی...

    کسی نیست، بیا زندگی را بدزدیم، آن وقت میان دو دیدار قسمت کنیم. بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم. بیا زودتر چیزها را ببینیم. ببین، عقربک‌های فواره در صفحه ساعت حوض زمان را به گردی بدل می‌کنند. بیا آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشی‌ام. بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را.
  3. @ RESPINA @

    کسی نیست، بیا زندگی را بدزدیم، آن وقت میان دو دیدار قسمت کنیم. بیا با هم از حالت سنگ چیزی...

    کسی نیست، بیا زندگی را بدزدیم، آن وقت میان دو دیدار قسمت کنیم. بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم. بیا زودتر چیزها را ببینیم. ببین، عقربک‌های فواره در صفحه ساعت حوض زمان را به گردی بدل می‌کنند. بیا آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشی‌ام. بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را.
  4. @ RESPINA @

    کسی نیست، بیا زندگی را بدزدیم، آن وقت میان دو دیدار قسمت کنیم. بیا با هم از حالت سنگ چیزی...

    کسی نیست، بیا زندگی را بدزدیم، آن وقت میان دو دیدار قسمت کنیم. بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم. بیا زودتر چیزها را ببینیم. ببین، عقربک‌های فواره در صفحه ساعت حوض زمان را به گردی بدل می‌کنند. بیا آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشی‌ام. بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را.
  5. @ RESPINA @

    کسی نیست، بیا زندگی را بدزدیم، آن وقت میان دو دیدار قسمت کنیم. بیا با هم از حالت سنگ چیزی...

    کسی نیست، بیا زندگی را بدزدیم، آن وقت میان دو دیدار قسمت کنیم. بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم. بیا زودتر چیزها را ببینیم. ببین، عقربک‌های فواره در صفحه ساعت حوض زمان را به گردی بدل می‌کنند. بیا آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشی‌ام. بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را.
  6. @ RESPINA @

    کسی نیست، بیا زندگی را بدزدیم، آن وقت میان دو دیدار قسمت کنیم. بیا با هم از حالت سنگ چیزی...

    کسی نیست، بیا زندگی را بدزدیم، آن وقت میان دو دیدار قسمت کنیم. بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم. بیا زودتر چیزها را ببینیم. ببین، عقربک‌های فواره در صفحه ساعت حوض زمان را به گردی بدل می‌کنند. بیا آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشی‌ام. بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را.
  7. @ RESPINA @

    کسی نیست، بیا زندگی را بدزدیم، آن وقت میان دو دیدار قسمت کنیم. بیا با هم از حالت سنگ چیزی...

    کسی نیست، بیا زندگی را بدزدیم، آن وقت میان دو دیدار قسمت کنیم. بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم. بیا زودتر چیزها را ببینیم. ببین، عقربک‌های فواره در صفحه ساعت حوض زمان را به گردی بدل می‌کنند. بیا آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشی‌ام. بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را.
  8. @ RESPINA @

    کسی نیست، بیا زندگی را بدزدیم، آن وقت میان دو دیدار قسمت کنیم. بیا با هم از حالت سنگ چیزی...

    کسی نیست، بیا زندگی را بدزدیم، آن وقت میان دو دیدار قسمت کنیم. بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم. بیا زودتر چیزها را ببینیم. ببین، عقربک‌های فواره در صفحه ساعت حوض زمان را به گردی بدل می‌کنند. بیا آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشی‌ام. بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را.
  9. @ RESPINA @

    مشاعرۀ سنّتی

    مرا صنوبر و شمشاد و گل شدند نديم ترا چه شد كه رفيقي و دوستاري نيست جواب داد كه ياران، رفيق نيم رهند بروز حادثه، غير از شكيب، ياري نيست
  10. @ RESPINA @

    چطوری مهدی جان؟ گرفتارم حاجی شما چه خبر؟ سلام برسون به همشون

    چطوری مهدی جان؟ گرفتارم حاجی شما چه خبر؟ سلام برسون به همشون
  11. @ RESPINA @

    كوي دوست

    ني ها، همهمه شان مي آيد مرغان، زمزمه شان مي آيد . در باز ونگه كردم و پيامي رفته به بي سويي...
  12. @ RESPINA @

    کوچه های تنهایی

    از هجوم نغمه اي بشكافت گور مغز من امشب: مرده اي را جان به رگ ها ريخت، پا شد از جا در ميان سايه و روشن، بانگ زد بر من: مرا پنداشتي مرده و به خاك روزهاي رفته بسپرده ؟ ليك پندار تو بيهوده است: پيكر من مرگ را از خويش مي راند . سرگذشت من به زهر لحظه هاي تلخ آلوده است . من به هر فرصت كه يابم بر تو مي...
  13. @ RESPINA @

    مرسی ممنونم

    مرسی ممنونم
  14. @ RESPINA @

    کوچه های تنهایی

    جهان، آلوده خواب است. فرو بسته است وحشت در به روي هر تپش، هر بانگ چنان كه من به روي خويش در اين خلوت كه نقش دلپذيرش نيست و ديوارش فرو مي خواندم در گوش: ميان اين همه انگار چه پنهان رنگ ها دارد فريب زيست! *** شب از وحشت گرانبار است. جهان آلوده خواب است و من در وهم خود بيدار: چه ديگر طرح مي ريزد...
  15. @ RESPINA @

    کوچه های تنهایی

    نه آن دريا، كه شعرش جاودانه است، نه آن دريا، كه لبريز از ترانه ست . به چشمانت بگو بسپار ما را، به آن دريا كه ناپيدا كرانه ست !
  16. @ RESPINA @

    كوي دوست

    به او گفتند: شاعر را بيازار؟ كه شاعر در جهان ناكام بايد چو بيند نغمه سازي رنج بسيار سخن بسيار نيكو مي سرايد به آو آزار دادن ياد دادند بناي عمر من بر باد دادند از آن پس ماه نامهربان شد ز خاطر برد رسم آشنايي غم من ديد و با من سرگردان شد مرا بگذاشت با رنج جدايي كه چون باشد به صد اندوه دمساز به...
  17. @ RESPINA @

    شعر نو

    من فكر مي كنم هرگز نبوده قلب من اين گونه گرم و سرخ: احساس مي كنم در بدترين دقايق اين شام مرگزاي چندين هزار چشمه خورشيد در دلم مي جوشد از يقين؛ احساس مي كنم در هر كنار و گوشه اين شوره زار ياس چندين هزار جنگل شاداب ناگهان مي رويد از زمين. *** آه اي يقين گمشده، اي ماهي گريز در بركه هاي آينه...
  18. @ RESPINA @

    شعر نو

    در آن پر شور لحظه دل من با چه اصراري ترا خواست، و من ميدانم چرا خواست، و مي دانم كه پوچ هستي و اين لحظه هاي پژمرنده كه نامش عمر و دنياست ، اگر باشي تو با من، خوب و جاويدان و زيباست .
  19. @ RESPINA @

    شعر نو

    دوباره ماهی سرخ دوباره آبی آب دوباره عيدی من غزل های ترد ناب دوباره دست های تو سفره هفت سين من وقت تحويل بهار ساعت عاشق شدن
  20. @ RESPINA @

    كوي دوست

    به چشمان پريرويان اين شهر به صد اميد مي بستم نگاهي مگر يك تن از اين ناآشنايان مرا بخشد به شهر عشق راهي به هر چشمي به اميدي كه اين اوست نگاه بي قرارم خيره مي ماند يكي هم، زينهمه نازآفرينان اميدم را به چشمانم نمي خواند غريبي بودم و گم كرده راهي مرا با خود به هر سويي كشاندند شنيدم...
بالا