نتایح جستجو

  1. @ RESPINA @

    «خانه دوست کجاست؟» در فلق بود که پرسید سوار آسمان مکثی کرد رهگذر شاخه نوری که بر لب داشت به...

    «خانه دوست کجاست؟» در فلق بود که پرسید سوار آسمان مکثی کرد رهگذر شاخه نوری که بر لب داشت به تاریکی شن‌ها بخشید و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت: «نرسیده به درخت، کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است. می‌روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ سر به در می‌آرد...
  2. @ RESPINA @

    «خانه دوست کجاست؟» در فلق بود که پرسید سوار آسمان مکثی کرد رهگذر شاخه نوری که بر لب داشت به...

    «خانه دوست کجاست؟» در فلق بود که پرسید سوار آسمان مکثی کرد رهگذر شاخه نوری که بر لب داشت به تاریکی شن‌ها بخشید و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت: «نرسیده به درخت، کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است. می‌روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ سر به در می‌آرد...
  3. @ RESPINA @

    «خانه دوست کجاست؟» در فلق بود که پرسید سوار آسمان مکثی کرد رهگذر شاخه نوری که بر لب داشت به...

    «خانه دوست کجاست؟» در فلق بود که پرسید سوار آسمان مکثی کرد رهگذر شاخه نوری که بر لب داشت به تاریکی شن‌ها بخشید و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت: «نرسیده به درخت، کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است. می‌روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ سر به در می‌آرد...
  4. @ RESPINA @

    «خانه دوست کجاست؟» در فلق بود که پرسید سوار آسمان مکثی کرد رهگذر شاخه نوری که بر لب داشت به...

    «خانه دوست کجاست؟» در فلق بود که پرسید سوار آسمان مکثی کرد رهگذر شاخه نوری که بر لب داشت به تاریکی شن‌ها بخشید و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت: «نرسیده به درخت، کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است. می‌روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ سر به در می‌آرد...
  5. @ RESPINA @

    «خانه دوست کجاست؟» در فلق بود که پرسید سوار آسمان مکثی کرد رهگذر شاخه نوری که بر لب داشت به...

    «خانه دوست کجاست؟» در فلق بود که پرسید سوار آسمان مکثی کرد رهگذر شاخه نوری که بر لب داشت به تاریکی شن‌ها بخشید و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت: «نرسیده به درخت، کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است. می‌روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ سر به در می‌آرد...
  6. @ RESPINA @

    «خانه دوست کجاست؟» در فلق بود که پرسید سوار آسمان مکثی کرد رهگذر شاخه نوری که بر لب داشت به...

    «خانه دوست کجاست؟» در فلق بود که پرسید سوار آسمان مکثی کرد رهگذر شاخه نوری که بر لب داشت به تاریکی شن‌ها بخشید و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت: «نرسیده به درخت، کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است. می‌روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ سر به در می‌آرد...
  7. @ RESPINA @

    «خانه دوست کجاست؟» در فلق بود که پرسید سوار آسمان مکثی کرد رهگذر شاخه نوری که بر لب داشت به...

    «خانه دوست کجاست؟» در فلق بود که پرسید سوار آسمان مکثی کرد رهگذر شاخه نوری که بر لب داشت به تاریکی شن‌ها بخشید و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت: «نرسیده به درخت، کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است. می‌روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ سر به در می‌آرد...
  8. @ RESPINA @

    «خانه دوست کجاست؟» در فلق بود که پرسید سوار آسمان مکثی کرد رهگذر شاخه نوری که بر لب داشت به...

    «خانه دوست کجاست؟» در فلق بود که پرسید سوار آسمان مکثی کرد رهگذر شاخه نوری که بر لب داشت به تاریکی شن‌ها بخشید و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت: «نرسیده به درخت، کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است. می‌روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ سر به در می‌آرد...
  9. @ RESPINA @

    «خانه دوست کجاست؟» در فلق بود که پرسید سوار آسمان مکثی کرد رهگذر شاخه نوری که بر لب داشت به...

    «خانه دوست کجاست؟» در فلق بود که پرسید سوار آسمان مکثی کرد رهگذر شاخه نوری که بر لب داشت به تاریکی شن‌ها بخشید و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت: «نرسیده به درخت، کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است. می‌روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ سر به در می‌آرد...
  10. @ RESPINA @

    «خانه دوست کجاست؟» در فلق بود که پرسید سوار آسمان مکثی کرد رهگذر شاخه نوری که بر لب داشت به...

    «خانه دوست کجاست؟» در فلق بود که پرسید سوار آسمان مکثی کرد رهگذر شاخه نوری که بر لب داشت به تاریکی شن‌ها بخشید و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت: «نرسیده به درخت، کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است. می‌روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ سر به در می‌آرد...
  11. @ RESPINA @

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    آب را گل نكنيم : در فرودست انگار، كفتري مي خورد آب . ياكه در بيشه دور، سيره اي پر مي شويد . يا در آبادي، كوزه اي پر ميگردد . آب را گل نكنيم : شايد اين آب روان، مي رود پاي سپيداري، تا فرو شويد اندوه دلي . دست درويشي شايد، نان...
  12. @ RESPINA @

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    مي مكم پستان شب را وز پي رنگي به افسون تن نيالوده چشم پرخاكسترش را با نگاه خويش مي كاوم. *** از پي نابودي ام، ديري است زهر مي ريزد به رگ هاي خود اين جادوي بي آزرم تا كند آلوده با آن شير پس براي آن كه رد فكر او را گم كند...
  13. @ RESPINA @

    کوچه های تنهایی

    دنگ...، دنگ... ساعت گيج زمان در شب عمر ميزند پي در پي زنگ. زهر اين فكركه اين دم گذر است مي شود نقش به ديوار رگ هستي من. لحظه ام پر شده از لذت يا به زنگار غمي آلوده است. ليك چون بايد اين دم گذرد، پس اگر مي گريم...
  14. @ RESPINA @

    کوچه های تنهایی

    «خانه دوست کجاست؟» در فلق بود که پرسید سوار آسمان مکثی کرد رهگذر شاخه نوری که بر لب داشت به تاریکی شن‌ها بخشید و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت: «نرسیده به درخت، کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است. می‌روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ سر به در...
  15. @ RESPINA @

    سلام خوبین؟ آره سهراب و دوست دارم. مرسی خیلی وبلاگ قشنگی بود ممنونم قابل دونستین.. متشکرم

    سلام خوبین؟ آره سهراب و دوست دارم. مرسی خیلی وبلاگ قشنگی بود ممنونم قابل دونستین.. متشکرم
بالا