نتایح جستجو

  1. @ RESPINA @

    تو به من خندیدی و نمی دانستی من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیم باغبان از پی من تند...

    تو به من خندیدی و نمی دانستی من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیم باغبان از پی من تند دوید سیب را دست تو دید غضب آلوده به من کرد نگاه سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک و تو رفتی و هنوز سالهاست که در گوش من آرام آرام خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم و من اندیشه کنان غرق...
  2. @ RESPINA @

    تو به من خندیدی و نمی دانستی من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیم باغبان از پی من تند...

    تو به من خندیدی و نمی دانستی من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیم باغبان از پی من تند دوید سیب را دست تو دید غضب آلوده به من کرد نگاه سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک و تو رفتی و هنوز سالهاست که در گوش من آرام آرام خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم و من اندیشه کنان غرق...
  3. @ RESPINA @

    تو به من خندیدی و نمی دانستی من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیم باغبان از پی من تند...

    تو به من خندیدی و نمی دانستی من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیم باغبان از پی من تند دوید سیب را دست تو دید غضب آلوده به من کرد نگاه سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک و تو رفتی و هنوز سالهاست که در گوش من آرام آرام خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم و من اندیشه کنان غرق...
  4. @ RESPINA @

    تو به من خندیدی و نمی دانستی من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیم باغبان از پی من تند...

    تو به من خندیدی و نمی دانستی من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیم باغبان از پی من تند دوید سیب را دست تو دید غضب آلوده به من کرد نگاه سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک و تو رفتی و هنوز سالهاست که در گوش من آرام آرام خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم و من اندیشه کنان غرق...
  5. @ RESPINA @

    سلام . مرسی از محبتت

    سلام . مرسی از محبتت
  6. @ RESPINA @

    کوچه های تنهایی

    کویر تشنه باران است حمید تشنه خوبی به من محبت کن که ابر رحمت اگر در کویر می بارید به جای خار بیابان بنفشه می رویید و بوی پونه وحشی به دشت بر می خاست چرا هراس چرا شک ؟ بیا که من بی تو درخت خشک کویرم که برگ و بارم نیست امید بارش باران نوبهارم نیست
  7. @ RESPINA @

    شعر نو

    شب تهي از مهتاب شب تهي از اختر ابر خاکستري بي باران پوشانده آسمان را يکسر ابر خاکستري بي باران دلگير است و سکوت تو پس پرده ي خاکستري سرد کدورت افسوس سخت دلگيرتر است شوق بازآمدن سوي توام هست اما تلخي سرد کدورت در تو پاي پوينده ي راهم بسته ابر خاکستري بي باران راه بر مرغ نگاهم بسته
  8. @ RESPINA @

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    من گمان مي کردم دوستي همچون سروي سرسبز چارفصلش همه آراستگي ست من چه مي دانستم هيبت باد زمستاني هست من چه مي دانستم سبزه مي پژمرد از بي آبي سبزه يخ مي زند از سردي دي من چه مي دانستم دل هر کس دل نيست قلبها ز آهن و سنگ قلبها بي خبر از عاطفه اند
  9. @ RESPINA @

    تقدیر و تشکر از مدیر عزیز تالار ادبیات: گلابتون

    من همیشه نفرات آخرم:( گلابتون عزیز واقعا خسته نباشی هیچ وقت مهربونیات از یاد من نمیره انشالله همیشه و همه جا موفق و پیروز باشی در کنار خانواده عزیزت. منتظر حضور گرمت هستیم...
  10. @ RESPINA @

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    این عشق ماندنی این شعر بودنی این لحظه های با تو نشستن سرودنی است این لحظه های ناب در لحظه های بیخودی و مستی شعر بلند حافظ از تو شنودنی است این سر نه مست باده این سر که مست مست دو چشم سیاه توست اینک به خاک پای تو می سایم کاین سر به خاک پای تو با شوق سودنی است تنها تو را ستودم آن سان ستودمت...
  11. @ RESPINA @

    کوچه های تنهایی

    زیر خاکستر ذهنم باقی است آتشی سرکش و سوزنده هنوز یادگاری است ز عشقی سوزان که بود گرم و فروزنده هنوز عشقی آن گونه که بنیان مرا سوخت از ریشه و خاکستر کرد غرق در حیرتم از اینکه چرا مانده ام زنده هنوز گاهگاهی که دلم می گیرد پیش خود می گویم آن که جانم را سوخت یاد می آرد از این بنده هنوز؟ گفته...
  12. @ RESPINA @

    کوچه های تنهایی

    در شبان غم تنهايي خويش عابد چشم سخنگوي توام من در اين تاريکي من در اين تيره شب جان فرسا زائر ظلمت گيسوي توام گيسوان تو پريشان تر از انديشه ي من گيسوان تو شب بي پايان جنگل عطرآلود شکن گيسوي تو موج درياي خيال کاش با زورق انديشه شبي از شط گيسوي مواج تو من بوسه زن بر سر هر موج گذر مي کردم کاش بر اين...
  13. @ RESPINA @

    مدیر که آدم میشه همه چیزو میتونه اصلاح کنه..... حامد و بعد از چند روز میشه حمید قدرت...

    مدیر که آدم میشه همه چیزو میتونه اصلاح کنه..... حامد و بعد از چند روز میشه حمید قدرت خدا........................................... دیگه کارش نمیشه کرد خانمم دوست نداره ازش دور باشم ولی من ... حالا دو هفته دیگه هم کنکور دارم تا خدا چی میخواد. اگه از پارسال میرفتم نیشابور الان آخراش بودم.
  14. @ RESPINA @

    سلام اسم اینجانب حمید میباشد نه حامد............... مسیرش دور بود خانمم راضی نبود دیگه نرفتم...

    سلام اسم اینجانب حمید میباشد نه حامد............... مسیرش دور بود خانمم راضی نبود دیگه نرفتم حالا تا ببینم خدا چی میخواد
  15. @ RESPINA @

    سینه ام آینه ای ست با غباری از غم تو به لبخندی از این آینه بزدای غم آشیان تهی دست مرا مرغ...

    سینه ام آینه ای ست با غباری از غم تو به لبخندی از این آینه بزدای غم آشیان تهی دست مرا مرغ دستان تو پر می سازند آه مگذر ، که دستان من آن اعتمادی که به دستان تو دارد به فراموشی ها بسپارد.
  16. @ RESPINA @

    سینه ام آینه ای ست با غباری از غم تو به لبخندی از این آینه بزدای غم آشیان تهی دست مرا مرغ...

    سینه ام آینه ای ست با غباری از غم تو به لبخندی از این آینه بزدای غم آشیان تهی دست مرا مرغ دستان تو پر می سازند آه مگذر ، که دستان من آن اعتمادی که به دستان تو دارد به فراموشی ها بسپارد.
  17. @ RESPINA @

    کجایی خواهری خوبی؟ دسته گلات خوبن؟ به همسر مهربونت سلام برسون موفق باشی خیلی دلم براتون تنگ شده بود

    کجایی خواهری خوبی؟ دسته گلات خوبن؟ به همسر مهربونت سلام برسون موفق باشی خیلی دلم براتون تنگ شده بود
  18. @ RESPINA @

    سینه ام آینه ای ست با غباری از غم تو به لبخندی از این آینه بزدای غم آشیان تهی دست مرا مرغ...

    سینه ام آینه ای ست با غباری از غم تو به لبخندی از این آینه بزدای غم آشیان تهی دست مرا مرغ دستان تو پر می سازند آه مگذر ، که دستان من آن اعتمادی که به دستان تو دارد به فراموشی ها بسپارد.
  19. @ RESPINA @

    سینه ام آینه ای ست با غباری از غم تو به لبخندی از این آینه بزدای غم آشیان تهی دست مرا مرغ...

    سینه ام آینه ای ست با غباری از غم تو به لبخندی از این آینه بزدای غم آشیان تهی دست مرا مرغ دستان تو پر می سازند آه مگذر ، که دستان من آن اعتمادی که به دستان تو دارد به فراموشی ها بسپارد.
  20. @ RESPINA @

    سینه ام آینه ای ست با غباری از غم تو به لبخندی از این آینه بزدای غم آشیان تهی دست مرا مرغ...

    سینه ام آینه ای ست با غباری از غم تو به لبخندی از این آینه بزدای غم آشیان تهی دست مرا مرغ دستان تو پر می سازند آه مگذر ، که دستان من آن اعتمادی که به دستان تو دارد به فراموشی ها بسپارد.
بالا