نتایح جستجو

  1. Ekram

    رباعی و دو بیتی

    بر حاجت ما اگر که بیناست خدا بیهوده بود مسئلت و خواست و دعا گر حاجت ما را به گدایی بگشود این خواست خداست یا که دستمزد گدا؟ نورالحق فرحان
  2. Ekram

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    با حوصله کیف و چمدانم را بست -انگار که دست و پای جانم را بست- گفتم که بگویم چقدر دوس...ولی با بوسه ی محکمی دهانم را بست
  3. Ekram

    مشاعرۀ سنّتی

    از دست زمانه تیر باید بخوری دائم غم ناگزیر باید بخوری صد مرتبه گفتم عاشقی کار تو نیست بچه!تو هنوز شیر باید بخوری
  4. Ekram

    رباعی و دو بیتی

    در دور و برم چقدر یخ ریخته اند بر روی سرم مور و ملخ ریخته اند در دور و برم پزشک قانونیها دنبال دلیل و سر نخ ریخته اند
  5. Ekram

    مشاعره از اون طرف

    گر چه شاطر بود خروس به جنگ چه زند پیش باز روئین چنگ گربه شیر است در گرفتن موش لیک موش است در مصاف پلنگ
  6. Ekram

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    این واژگان هر آنچه که دارند می دهند تا شعر ها مرا به تو پیوند می دهند حتی برای کشتنم این دشمنان هنوز تنها مرا به جان تو سو گند می دهند با این گدازه ها چه کنم ؟دردهای من بوی گدازه های دماوند می دهند از مادرت بپرس که در وادی شما یک قلب واژگون شده را چند می دهند؟ دیوانگی مجال غریبی است عشق من...
  7. Ekram

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    پیراهنی از تار وفا دوخته بودم چون تاب جفای تو نیاورد کفن شد
  8. Ekram

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    شبیه شعر، شبیه غزل، ظریف شدی برای قافیه‌ی من، شبی ردیف شدی شبیه خواب دمِ صبح، مثل ابری دور شبیه سبزه‌ی باران‌زده لطیف شدی حریف عشق تو من نیستم، تویی بانو که در لباس غزل بر خودت حریف شدی نه مثل خواب بخارا، نه مثل خاک بهشت نه مثل، نه، که بسی بیشتر ظریف شدی قشنگ‌تر شدی ای روح محض، در باران...
  9. Ekram

    دل نامه یا نامه دل

    پایان تلخ بهتر است از تلخ بی پایان...........
  10. Ekram

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    چشمی اگر به سیب و به حوا نداشتم آدم نبودم و غم دنیا نداشتم حالا تو را ندارم و امید مانده است ای کاش امید داشتنت را نداشتم با بی کسی گرفته ام انس و کسی دگر یادم نمانده داشته ام یا نداشتم ای سرزمین سوخته مانند مهر تو در آسمان هیچ دلی جا نداشتم دنیا، بهشت یا چه بگویم چه بوده است چیزی که هیچ وقت من...
  11. Ekram

    باران

    بنویس که عشق آخرم باران است این چتر همیشه بر سرم باران است بگذار که پاک آبرویم برود بنویس که دوست دخترم باران است
  12. Ekram

    مشاعره با شعر سعدی

    آره فکر کنم حق با شماست............. راست خواهی هزار چشم چنان کور بهتر که آفتاب سیاه
  13. Ekram

    دل نامه یا نامه دل

    دلم بسیار میخواهد فراموشت کنم دیگر اگر چه میشوم تاریک... خاموشت کنم دیگر شرابی؟ شوکرانی؟ هر چه هستی هر چه باداباد ندارم طاقت این تشنه گی نوشت کنم دیگر کنم از عاشقی ها شانه خالی... در میان راه رها چون کوله باری کهنه از دوشت کنم دیگر نشانت میدهم مفهوم تلخ دل شکستن را خداناخواسته گر من در آغوشت کنم...
  14. Ekram

    باران

    از این همه ابر لوس باران عزیز! شد چهره ی من عبوس باران عزیز! خشکید دوباره غنچه ی لبهایم یک قطره مرا ببوس باران عزیز
  15. Ekram

    مشاعرۀ سنّتی

    من اگر نیکم اگر بد تو برو خود راباش که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
  16. Ekram

    مشاعره از اون طرف

    نا کرده گناه در حهان کیست بگو وانکس که گنه نکرد چون زیست بگو من بد کنم و تو بد مکافات دهی پس فرق میان من و تو چیست بگو
  17. Ekram

    دل نامه یا نامه دل

    به جای من اگر بودی نبودی اینچنین اینک ز شهر عشق میرفتی برون ای نازنین اینک به جای من اگر دوری خود را لمس میکردی نمی ماندیم در این انتظار آتشین اینک مرا در داده رفتی تا شوی سرگرم کار خویش بیا و شعله های سرکش خود را ببین اینک اگر یک ثانیه در جان تو این شعله می افتاد نبودی با سکوتِ بی مروت همنشین...
  18. Ekram

    مشاعرۀ سنّتی

    ای بت فرنگ آئین رحمی بر دل ماکن می تپم به خاک و خون حال من تماشاکن پیچ و تاب زلفت را اندک اندکی واکن یا بیا مسلمان شو یا مرا نصارا کن
  19. Ekram

    دل نامه یا نامه دل

    فکری بکن که فکر کنی جان من دمی مانده هنوز فرصت یکجا شدن کمی مانده هنوز زخم زبان قدیم را از شعر عاشقانه ی دیوانه مرهمی هرگز جدا نمیشود از این جنون سرخ جان داده با محبت تو قول محکمی بسیار هست غصه- فراموش میشود- با تو نگفته ام که نماند دگر غمی فکری بکن که فکر کنی! فکر من مباش! من کرده ام برای تو...
  20. Ekram

    شعر نو

    صدای گامهای سبز باران است اینجا می‌رسند از راه، اینک تشنه جانی چند دامن از کویر آورده، گرد آلود نفسهاشان سراب آغشته، سوزان کامها خشک و غبار اندود اینجا می‌رسند از راه، اینک دخترانی درد پرور، پیکر آزرده نشاط از چهره‌ها شان رخت بسته قلبها پیر و ترکخورده نه در قاموس لبهاشان تبسم نقش می‌بندد نه حتی...
بالا